زوال دولت اسرائیل
تاليف:
ثابت عبدالحليم الخواجه
ترجمه:
محمد ميرويس غياثی
بسم الله الرحمن الرحیم
فهرست مطالب
ياد داشت مترجم 3
مقدمه مترجم 4
اهداء از مؤلف کتاب 7
مقدمه مؤلف 8
صفات و ويژگیهای يهود در قرآنکريم 11
گذشته امت اسلامی 16
اوضاع کنونی امت اسلامی 21
آينده امت اسلامی 26
تفسير قرآن در احتکار شخص معين نيست 29
اسراء و معراج 34
لتفسدنّ فی الأرض مرّتين 35
آينده امت اسلامی در قرآن 40
وعده الهی برای نابودی اول يهود 47
برداشت جديد از اين آيات 58
برگشت دو باره يهود 63
چه کسی فساد دوم بنی اسرائيل را از ميان میبرد؟ 73
تلاش برای تثبيت و بقای دولت اسرائيل 82
احزاب معاصر فلسطينی و آزادی فلسطين 85
جنگ آينده با اسرائيل اسلامی خواهد بود 90
پايان بحث 93
بسم الله الرحمن الرحیم
ياد داشت مترجم
کتابی را که در دست داريد تحفه برادر عزيزم فضل الرحمن فاضل است که در شهر بن آلمان جهت ترجمه برايم اهداء کرده است. اوشان در نگارش فارسی و ترجمه از زبان عربی به فارسی تجربه طولانی دارند، نبشتهها و تراجم ايشان از آثار نويسندگان بزرگ جهان اسلام راهگشای جهان بينی اسلامی برای نسل جوان است و هر شاگرد مکتب جهاد و مبارزه از زحمات ايشان بهرهمند گرديده است، به بنده هم لطفی نموده و دو رساله را برايم هديه کردند تا من هم درين راه به گامهای اندکی که تا حال برداشتهام کمی جلوتر گام بردارم، يکی ازين رسالهها (گفتگوی تمدنها) نوشته راژه گارودی نويسنده و محقق بزرگ فرانسوی و دومی کتاب حاضر است.
از رهنمودهای استادانه و برادرانهشان يکجهان سپاسگذارم.
مقدمه مترجم
چنانکه هميشه گفتهام و میگويم، سطح دانش و معارف بويژه جهان بينی اسلامی در کشور عزيز ما همانند ساير نهادهای ضروری در اثر جنگهای خانمانسوز در بيشتر از ربع قرن به ادنی درجه خود تنزيل يافته است. اگر نهادهای مادی اين کشور در زمان جنگ ويران گرديده است نهادهای معنوی و فرهنگی بويژه اسلامی اين مرز و بوم قبل از زمان جنگ هم بسيار شگوفا نبود و در اثر بیتوجهی دولتمردان اين کشور در قطار بیسوادترين کشورهای جهان قرار داشت.
يکی از فايدههای که جنگ با همه ويرانیهايش داشت اين بود که چشم مردم را نسبت به قضايای جهان باز کرد و با جهان فراتر از خود آشنا شدند، اين آشنايی بايد از طريق متودهای علمی و تجديد روزانه آن صورت گيرد و مردم ما نسبت به قضايای جهانی نبايد بیخبر باشند و بايد از ديد علمی و مستند مسايل را بنگرند. مسايل بيرون از مرزهای ما بدون شک در قضايای داخلی ما تأثير مستقيم دارند و نبايد مردم را به بهانه اينکه اين قضيه مربوط به ما نيست از مسايل جهانی بويژه جهان اسلام بیخبر نگهداشت، چون قسميکه گفتم اين امر از يکسو تأثير مستقيم بر زندگی ما دارد و از سوی ديگر اين خود يک دانش است و دانستن آن سطح آگاهی مردم ما را نشان میدهد.
مسئله فلسطين و مظلوميت اين ملت مسلمان به جرم مسلمان بودن از داغترين قضايای جهان بويژه جهان اسلام است و حتی شکل گيری سياست در کشورهای زورمند مثل امريکا انگليس و... به اين امر مربوط میشود. هر رئيس جمهوريکه در امريکا انتخاب میشود شرط است که رضايت دولت اسرائيل را با خود داشته باشد در غير آن نا کامی او حتميست.
اين گفته بل کلنتون رئيس جمهور سابق ايلات متحده امريکاست که میگفت: من نمیخواهم دولت اسرائيل از من ناراض باشد، چون خانم من میخواهد بحيث سناتور در مجلس سنای امريکا راه يابد و در صورت نا رضايتی اسرائيل اين امر امکان ندارد.
بوش کوچک (رئيس جمهور فعلی امريکا) چندين بار در ملل متحد مسئله صلح در شرق ميانه را وتو کرد و ويران کردن هزاران خانه فلسطينی را بر سر اهالی آن، کشتار و فجايع شارون و دولت اسرائيل را دفاع از خويشتن میخواند و بصراحت اعلان میدارد که: اين از استراتيژی دولت امريکا است که از اسرائيل پشتيبانی کند.
مسئلهای که از همه مهمتر است اين است که، اسرائيل پيشرفتهترين زرات خانههای ذروی را در اختيار دارد و جهان در برابر آن مهر خاموشی به دهن زده است، حال اينکه از داشتن احتمالی بم اتم يک کشور اسلامی جهان به داد و فرياد میآيد و آنکشور تحريم میشود، جنگهای خانمانسوز به اين بهانه براه میافتد که فلان کشور احتمالاً سلاح کشتار جمعی و يا سلاح ذروی دارد. همين خود دلالت بر اهميت اين امر دارد و انسانهای که میخواهند معلومات علمی داشته باشند بايد به اين امر توجه کنند و قضيه را از تمام ابعاد آن مورد مطالعه قرار دهند.
هر موضوعی علمی ريشه در تاريخ و خصوصيتهای آن دارد. دولت اسرائيل هم تشکيل شده از قومی است که در طول هزاران سال تاريخ پر فراز و نشيب از جنجال بر انگيزترين مسايل بشريت بوده و متون دينی آسمانی گره خورده با تاريخ اين قوم است.
کتاب را که در دست داريد با آنکه خيلی مختصر است، پيشينه تاريخی خيانت قوم يهود را حتی در برابر پيامبران الهی بويژه پيامبران خود اين قوم بيان میدارد، و ديد قرآن کريم را در رابطه با آنها شرح میدهد و میگويد که اينها در طول تاريخ علم برداران فتنه و فساد در زمين بودند و هستند. در نتيجه سرنوشت اين قوم را در سايه دولت اسرائيل پيش بينی میکند.
اگر چند اين يک تحليل دينی است و برای کسانی اهميت بيشتر دارد که مؤمن صادق به قرآن هستند، و لی از ديد علمی و واقعيت عينی هم خيلی ارزنده است، بويژه درين سال که در يک نظر سنجی بيشتر از 59% در صد مردم اروپا اسرائيل را خطر بزرگ برای صلح جهانی دانستند و گفتند، اين آرامش نسبی در جهان با وجود دولت اسرائيل دوام زيادی نخواهد داشت.
من از خداوند کريم میخواهم دنيا يکبار بخود بيايد و نگذارد اين دولت غاصب و سرکش از تمام قوانين بشری فساد بزرگ و آتش سوزانی برپای دارد که حتی دوستانش را هم در کام خود فرو برد. آمين يا ربّ العالمين
غياثی
کوپنهاگن
21/07/2004
اهداء از مؤلف کتاب
اهداء به هر مسلمانی که کتاب خدا (قرآنکريم) و سنت پيامبر گرامی او را دستور العمل خود گردانيده است.
به هر مسلمانيکه برای اعاده عزت و شرافت اين دين میکوشد.
به هر آنکسيکه برای اتحاد صفوف مسلمين و آزادی سرزمينها اسلامی از دست غاصبين تلاش میورزد.
مقدمه مؤلف
حمد و ثنا و ستايش خداوند منان را، درود بر روان اشرف مخلوقات حضرت محمد و بر خاندان و ياران راستينش.
بدون شک درگيری يهود و ايستادگی ايشان در برابر مسلمانها يک امر دائمی و هميشگی است، تا اينکه خداوند اين زمين را بدست کسانی که خود میخواهد بسپرد. در گذشتهها درگيری آنها با پيامبران الهی بود وبعد از پيامبر گرامی اسلامی يهود اين درگيری را در برابر امت او ادامه داد، اين درگيری آنها يک درگيری فکريست و آنها برای هميشه بحيث يک قوم فساد پيشه وجود خواهند داشت و اين جنگ در ميان ما و آنها ادامه خواهد يافت، تا اينکه در اثر فساد و فتنه آنها در زمين، سرکشی و تکبر ايشان و تخريب هر خير و نيکی در زمين روز زوال آنها فرا رسد و انسانيت از شر ايشان مأمون گردد.
اين درگيری ما در برابر ايشان يک درگيری عقيدتی است، با اينکه سردمداران ما هميشه میکوشند که اين درگيری را بر سر يک قطعه زمين جلوه دهند، همه تلاش آنها در جهت اينست که اسرائيل را برای بازگشت مهاجرين به وطن اصلیشان قناعت دهند و اسرائيل برای آنها يک خود مختاری مرده را قايل شود که قبل از تولد مرده باشد.
اين ديد رؤسای کشورهای اسلامی بسيار عجيب به نظر نمیرسد، اين شکم پنديدهای که غبار ذلت در پيشانیشان حک شده است و اين خفاشان کور دل چيزی ديگری جز از ساخته و پرداخته دست يهود نيستند، ديگران اينها را ساخته و استخدام کردهاند تا از خطر اين امت در امان باشند، بدستان خود ما اين امت را نابود میکنند، چهرههای سياه اين اشخاص را ماسک میزنند و آرايش میکنند تا آنهارا به ملتهای مسلمان بحيث قهرمانان و آزادی خواهان معرفی کنند.
يهود ادعای خود را از ديد تورات و عقيده مطرح میکند، حال اينکه حکام مسلمان قرآن را پايمال میکنند و اهل آنرا نابود میسازند و در نزد بادارانشان ازين رفتار خود افتخار میکنند تا برايشان مقام و منزلت بيشتر داده شود.
مثالی ازين گفته: وقتی دکتور مصطفی خليل در تاريخ 19/12/1980م به فلسطين اشغالی رفت با افتخار تمام گفت: من دوست دارم شما را مطمئن بسازم که ما در مصر ميان دين و دولت فرق قايل شدهايم و ما نمیخواهيم قيادت سياسی ما بر معتقدات دينی متکی باشد.
يک يهودی بنام دکتور تيفی يافوت در پاسخ او گفت: ولی ما برعکس شما يهوديت را دين، وطن و ملت خود میدانيم، شما اختيار داريد که چه میکنيد، ولی در اسرائيل اين مردود است که يهوديت تنها يک دين باشد و بس، ما به همه جهانيان اعلام میداريم و تأکيد میکنيم که، يهوديت دين، ملت و وطن است.
گفته يک مسئول مصری و جواب يک يهودی به توضيح بيشتری ضرورت ندارد، اينقدر هست که ما نمیتوانيم ضد يهود باشيم مگر بعد از بازگشت به دين و عقيده اسلامی مان که برای ما جهاد را برای اعلای کلمة الله يک امر حتمی میشمرد، با اينکه ما از ناحيه تعداد، شجاعت، اخلاق و جرأت در برداشت سختیها و تحمل و صبر با آنها برابر نيستيم....
بازگشت به عقيده يکتا پرستی و برنامه الهی نقطه آغازين برای عزت، هيبت، شأن و شوکت از دست رفته اين امت است، آغازی است برای اينکه به قله سيادت مثل گذشته برگردد و سرزمينهای غصب شده اسلامی (مثل فلسطين، اندلس، کشمير ولايتهای جنوبی در روسيه و...) آزاد کرده شوند.
بازگشت به دين به معنای برپای داشتن شعائر دينی و مناسک تعبدی يا تقليد از روشهای فطری نيست، بلکه کار و تلاش برای زندگی اسلامی و قائم ساختن خليفه مسلمان برای اقامه حکم کتاب خدا و سنت پيامبر گرامی اوست، اينجاست که ما بندگان واقعی خداوند میگرديم، از خود قوت و توانايی پيدا میکنيم و قادر میشويم که احکام خدا را در زمين او به اجراء در آوريم.
خداوند خود وعده کفالت به نصرت مسلمانهارا داده است. ﴿وَكَانَ حَقًّا عَلَيۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ﴾ [روم: 47]. «وهست برای ما حق نصرت مؤمنين».
همچنان او تعالی فرموده است: ﴿إِن تَنصُرُواْ ٱللَّهَ يَنصُرۡكُمۡ وَيُثَبِّتۡ أَقۡدَامَكُمۡ﴾ [محمد: 7]. «اگر - دين - خدا را نصرت داديد خدا شما را نصرت میدهد و قدمهای شما را ثابت نگهميدارد».
صفات و ويژگیهای يهود در قرآنکريم
1- حسد، حتی در برار برادر: حسد و بدی آنها بود که ايشان را به خيانت و فريب در برابر برادرشان يوسف وا داشت. ﴿قَالَ يَٰبُنَيَّ لَا تَقۡصُصۡ رُءۡيَاكَ عَلَىٰٓ إِخۡوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيۡدًاۖ إِنَّ ٱلشَّيۡطَٰنَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٞ مُّبِينٞ ٥﴾ [یوسف: 5]. «و گفت - يعقوب - ای فرزندم حکايت مکن خواب خود را برای برادرانت، آنگاه انديشه کنند در حق تو حيله هر آيينه هست شيطان برای انسان دشمن آشکار».
2- دوستی مال و حرص در جمعآوری آن: تا حديکه آنرا میپرستند و ما میتوانيم آنرا پرستش مال يا پرستش طلا بناميم. ﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِي زِينَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِينَ يُرِيدُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا يَٰلَيۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِيَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِيمٖ ٧٩﴾ [القصص: 79]. «پس بيرون آمد بر قوم خود در آرايش خويش گفتند آنانکه طلب میکردند زندگانی دنيارا ای کاش مارا باشد مانند آنچه داده شده است قارون را هر آيينه وی صاحب نصيب بزرگ است».
3- فسق، فجور، شهوت پرستی، همکاری باطل و دوستی با کفار بر ضد حق: ﴿لُعِنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۢ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِيسَى ٱبۡنِ مَرۡيَمَۚ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ ٧٨ كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنكَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا كَانُواْ يَفۡعَلُونَ ٧٩ تَرَىٰ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ يَتَوَلَّوۡنَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْۚ لَبِئۡسَ مَا قَدَّمَتۡ لَهُمۡ أَنفُسُهُمۡ أَن سَخِطَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمۡ وَفِي ٱلۡعَذَابِ هُمۡ خَٰلِدُونَ ٨٠ وَلَوۡ كَانُواْ يُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِيِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِيَآءَ وَلَٰكِنَّ كَثِيرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ ٨١﴾ [المائدة: 78-81]. «لعنت کرده شد کافران را از بنی اسرائيل بر زبان داود و عيسی پسر مريم، اين بسبب آنست که نافرمانی میکردند و از حد میگذشتند. يکديگر را منع نمیکردند از آن عمل زشت که مرتکب آن شدند هر آيينه بد چيزيست که میکردند. میبينی که بسياری از ايشان دوستی میکنند با کافران - يعنی با مشرکان - بد چيزيست که پيش فرستاده است برای ايشان نفوس ايشان، آنچيز خشم گرفتن خداست بر ايشان و ايشان در عذاب جاويدانند. و اگر ايمان آوردند به خدا و پيامبر - يعنی پيامبر خود - و آنچه فرو فرستاده شده است بسوی وی البته دوست نگرفتند مشرکان را وليکن بسياری از ايشان فاسقانند».
4- سنگ دلی: دلهايشان از سنگ هم سخت است، اين از
اثر خودخواهی از حد زياد ايشان، عقده سلطه جويی بر آنها طاری شده است و زندگی دنيا و زيبایهای آنرا دوست دارند و شهوت پرستند.﴿ثُمَّ قَسَتۡ قُلُوبُكُم مِّنۢ بَعۡدِ ذَٰلِكَ فَهِيَ كَٱلۡحِجَارَةِ أَوۡ أَشَدُّ قَسۡوَةٗۚ وَإِنَّ مِنَ ٱلۡحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنۡهُ ٱلۡأَنۡهَٰرُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخۡرُجُ مِنۡهُ ٱلۡمَآءُۚ وَإِنَّ مِنۡهَا لَمَا يَهۡبِطُ مِنۡ خَشۡيَةِ ٱللَّهِۗ وَمَا ٱللَّهُ بِغَٰفِلٍ عَمَّا تَعۡمَلُونَ ٧٤﴾ [البقرة: 74]. «باز سخت شد دلهای شما بعد ازين، پس آنها مانند سنگاند بلکه زيادهتر در سختی، و هر آيينه از سنگها آنست که روان میشود از وی جويها و هر آيينه از سنگها آنست که میشگافد پس بيرون میآيد از وی آب، و هر آيينه از سنگها آنست که فرو میافتد از ترس خدا و نيست خدا بیخبر از آنچه میکنيد».
5 - از صفات ديگری يهود پيمان شکنی و بد عهديست: هميشه تعهد میکنند و پيمان میبندند بعداً آنرا میشکنند، تعهد خود را با خدا و پيامبرانش شکستند و همچناناند با مردم.
﴿ٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ وَيُفۡسِدُونَ فِي ٱلۡأَرۡضِۚ أُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡخَٰسِرُونَ ٢٧﴾ [البقرة: 27]. «آن فاسقان که میشکنند پيمان خدا را بعد از بستن آن و میبرند آنچه خدا فرموده است به پيوستن آن و فساد میکنند در زمين ايشانند زيان کاران».
6- در افترا بر خداوند و بازيچه گرفتن دين او بسيار گستاخ و پر روی هستند: در دشنام و طعنه دادن به خدا هيچ باکی ندارند، کلام خداوند را تحريف میکنند و هدف ومقصود آنرا به فراموشی میسپارند. ﴿يُحَرِّفُونَ ٱلۡكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِۦ وَنَسُواْ حَظّٗا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِۦ﴾ [المائدة: 13]. «... تغير میدهند کلمات را از مواضع آنها و فراموش کردند حصهای از آنچه به آن پند داده شدند».
و اين فرموده پروردگار: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ يَدُ ٱللَّهِ مَغۡلُولَةٌ﴾ [المائذة: 64]. «و گفت يهود که دستان خدا بسته است».
﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ﴾ [آلعمران: 181]. «هر آينه شنيد خدا سخن کسانی را که گفتند خدا فقير است و ما توانگريم».
7- بدترين صفت يهود اينست که پيامبران را میکشتند و تا جايی که دست يابند دعات بر حق از مردم را هم نابود میسازند: ﴿ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ﴾ [البقرة: 61]. «... اين بسبب آنست که باور نداشتند آيتهای خدا را و میکشتند پيامبران را به نا حق اين به سبب گناه کردن ايشان است و آنکه از حد در میکذشتند».
8- ويژهگی ديگر يهود علاقه مندی شديد آنها به زندگی است:
هر نوع زندگی که باشد، برابر است که زندگی در غلامی باشد، در زندقه، زندگی بزدلانه، بیغيرتی و...، اينها همه بخاطر ترس از مرگ و ترس از ملاقی شدن با عذاب خداوند. ﴿وَلَتَجِدَنَّهُمۡ أَحۡرَصَ ٱلنَّاسِ عَلَىٰ حَيَوٰةٖ وَمِنَ ٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْۚ يَوَدُّ أَحَدُهُمۡ لَوۡ يُعَمَّرُ أَلۡفَ سَنَةٖ﴾ [البقرة: 96]. «و هر آيينه بيابی ايشانرا حريصترين مردم بر زندگانی و حريصتر از آنانکه مشرکاند، دوست میدارد يکی از ايشان کاش عمر داده شود هزار سال...».
9- عداوت و دشمنی شديد آنها به کسانی که اسلام آوردند و تحت پرچم توحيد زندگی اختيار کردهاند:
﴿لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ ٱلنَّاسِ عَدَٰوَةٗ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ ٱلۡيَهُودَ وَٱلَّذِينَ أَشۡرَكُواْ...﴾ [المائدة: 82]. «به تحقيق میيابی شديدترين مردم از روی عداوت بر کسانيکه ايمان آوردهاند يهود را و کسانی را که شريک آوردهاند بر خدا...».
10- گمان دروغين و افتراء آنها بر اينکه آنها فرزندان و دوستداران خدا هستند: ﴿وَقَالَتِ ٱلۡيَهُودُ وَٱلنَّصَٰرَىٰ نَحۡنُ أَبۡنَٰٓؤُاْ ٱللَّهِ وَأَحِبَّٰٓؤُهُۥۚ قُلۡ فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنُوبِكُمۖ بَلۡ أَنتُم بَشَرٞ مِّمَّنۡ خَلَقَ﴾ [المائدة: 18]. «و گفت يهود و نصاری ما هستيم فرزندان خدا و دوستداران وی، بگو پس چرا عذاب میکند خدا شمارا به سبب گناهانتان».
11- عداوت آنها در برابر نصاری و تهمت آنها بر مريم مقدس، پاک و قناعت پيشه، و آنها گمان دارند که حضرت عيسی را کشتهاند: ﴿وَبِكُفۡرِهِمۡ وَقَوۡلِهِمۡ عَلَىٰ مَرۡيَمَ بُهۡتَٰنًا عَظِيمٗا ١٥٦ وَقَوۡلِهِمۡ إِنَّا قَتَلۡنَا ٱلۡمَسِيحَ عِيسَى ٱبۡنَ مَرۡيَمَ رَسُولَ ٱللَّهِ﴾ [النساء: 156-157]. «و به سبب کفر ايشان و گفتن ايشان بر مريم بهتانی بزرگ يعنی تهمت به زنا، و به سبب گفتن ايشان هر آيينه ما کشتيم مسيح عيسی پسر مريم را که در واقع پيامبر خدا بود».
12- ظلم شنيع و باز داشتن از راه خدا با گمراه نمودن و فريب دادن و فساد: ﴿فَبِظُلۡمٖ مِّنَ ٱلَّذِينَ هَادُواْ حَرَّمۡنَا عَلَيۡهِمۡ طَيِّبَٰتٍ أُحِلَّتۡ لَهُمۡ وَبِصَدِّهِمۡ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ كَثِيرٗا ١٦٠﴾ [النساء: 160]. «پس به سبب ظلميکه بظهور آمد از يهود حرام ساختيم برای ايشان چيزهای پاکيزه که حلال بودند ايشانرا و به سبب باز داشتن ايشان مردمان بسيار از راه خدا».
13- سود خواری ايشان، حال اينکه در دين يهود از آن منع شده است، خوردن اموال مردم به ظلم وجور:
﴿وَأَخۡذِهِمُ ٱلرِّبَوٰاْ وَقَدۡ نُهُواْ عَنۡهُ وَأَكۡلِهِمۡ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ...﴾ [النساء: 61]. «و به سبب گرفتن ايشان سود را و حال اينکه منع شده بودند از آن و خوردن ايشان اموال مردم را به ناروا».
14- تجاوز و تکبر در زمين، جبر و شدت فساد و سرکشی از فرمان خدا و رد نصيحت و پند: ﴿فَلَمَّا عَتَوۡاْ عَن مَّا نُهُواْ عَنۡهُ قُلۡنَا لَهُمۡ كُونُواْ قِرَدَةً خَٰسِِٔينَ ١٦٦﴾ [الأعراف: 166]. «پس چون تکبر کردند از ترک آنچه منع کرده شد ايشان را ازآن گفتيم ايشان را شويد بوزينه گان خوار شده».
15- ذاتاً و نفساً به ذلت و خواری گرفتاراند و هر جايی که بروند غضب خدا دامنگير ايشان است: ﴿وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: 65]. «...و زده شد بر ايشان خواری و بینوايی و بازگشتند بخشمی از خدا ...».
16- هميشه آتش جنگ را میافروزند:
﴿كُلَّمَآ أَوۡقَدُواْ نَارٗا لِّلۡحَرۡبِ أَطۡفَأَهَا ٱللَّهُ﴾ [المائدة: 64]. «هر گاهيکه افروختند آتشی را برای جنگ خاموش ساخت خدا آن را».
17- تلاش برای فساد در زمين:
﴿وَيَسۡعَوۡنَ فِي ٱلۡأَرۡضِ فَسَادٗاۚ وَٱللَّهُ لَا يُحِبُّ ٱلۡمُفۡسِدِينَ﴾ [المائدة: 64]. «و میشتابند در زمين برای فساد و خدا دوست نمیدارد مفسدان را».
18- تا روز قيامت دشمنی و عداوت در ميان ايشان ادامه دارد: ﴿وَأَلۡقَيۡنَا بَيۡنَهُمُ ٱلۡعَدَٰوَةَ وَٱلۡبَغۡضَآءَ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ﴾ [المائدة: 64]. «و افگنديم در ميان فرقههای يهود دشمنی و ناخوشی تا روز قيامت».
﴿بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰ﴾ [الحشر: 14]. «جنگ ايشان در ميان خويش سخت است، میپنداری ايشان را همه يکجا مجتمع شده و دلهای ايشان پراگنده است...».
19- هميشه در زمين فرقهای از هم جدا هستند: ﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمُ ٱثۡنَتَيۡ عَشۡرَةَ أَسۡبَاطًا أُمَمٗا﴾ [الأعراف: 160]. «و متفرق ساختيم بنی اسرائيل را به دوازده فرقه قبيله قبيله...».
﴿وَقَطَّعۡنَٰهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ أُمَمٗا﴾ [الأعراف: 168]. «و متفرق ساختيم بنی اسرائيل را در زمين قبيله قبيله...».
20- تا روز قيامت در عذاباند: ﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِۗ إِنَّ رَبَّكَ لَسَرِيعُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الأعراف: 157]. «و ياد کن چون آنگاه گردانيد پروردگار تو که البته بفرستد تا روز قيامت کسی را که برساند بايشان عقوبت سخت هر آيينه پروردگار تو زود عقوبت کننده است...».
*****
گذشته امت اسلامی
آنگاهيکه محمد به پيامبری مبعوث شد، کفار و مشرکين جنگهای خونينی را در برابر ايشان آغاز کردند و در راه دفاع از اعتقادات بت پرستی خود و عادات جاهلی با بسيار بیرحمی اقدام نمودند، زيرا آنها میدانستند که دين که محمد بر او مبعوث گرديده است چه اهدافی را دنبال میکند و خطر نابودی خويش را درک میکردند، زيرا اين دين ايشانرا از امتيازات طبقاتی، دينی و اقتصادیشان محروم میساخت، امتيازاتی که جادوگران و زموز کفر و ا لحاد برای آنها فراهم کرده بود.
مبارزه در ميان حق و باطل شدت يافت، مبارزه ميان باورهای باطل و بیهوده که برای انسانيت هيچ ارزشی قائل نبود و به زندگی معنايی نمیبخشيد و ميان دين حق که مژده يک زندگی نوين و باکرامت را میداد که سعادت و آسايش را در پی داشت، مردم را از عبادت انسانها رهايی میبخشيد و به پرستش پروردگار انسانها فرا میخواند، و نمیخواست که انسان به بشری همانند خود و يا بتی سجده کند و نبايد در برابر هيچ مظهری از مخلوقات الهی سر تعظيم فرود آورد، اسلام آمد تا انسان را از انحطاط فکری و روانی که گرفتار آن بود نجات دهد - چون نزد آنها مقياس ديگری غير از غرائز شخصیشان وجود نداشت و حلال و حرام نزدشان مطرح نبود - اسلام آمد تا آنهارا به بلندنای از تفکر و انسانيت که خداوند ايشان را به آن مقصد خلق کرده بود ارتقا دهد، مقصدی که عبادت ذات يگانه و بیهمتا بود. اسلام آمد تا آنها را به درجه فکريی برساند که سزاوار شأن انسانيت است و آن درجات که خود انسان میخواهد به آن راه يابد.
مسلمانها در تحت اين شرايط ناگوار دوبار مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند تا دين خود را نجات دهند، محمد و ياران راستين او از دين خود با برهان و دلايل حکيمانه دفاع میکردند، باطل را برای مردم تشريح میکردند و ايشان را از آن منع میداشتند و يا حق را بيان میکردند و مردم را به آن فرا ميخواندند.
خداوند در اولين وهله دعوت اسلامی همسر گرامی و ثابت قدم پيامبر خديجه دختر خويلد را در دفاع و پشتی بانی از پيامبر برگزيد، همسری که او را ياری میکرد، دل آسا میداد و در راه دعوتش به حق تشويقش مینمود، بلکه او اولين کسی بود که به اين دعوت لبيک گفت، همچنان کاکای ايشان ابوطالب در پشتيبانی او قرار داشت.
سال دهم بعثت، در ظرف يک سال خديجهل به رفيق اعلی پيوست و دار فانی را وداع گفت و ابوطالب هم از جهان رفت، اين بزرگترين مصيبت برای پيامبر بود، تا جای که اين سال را سال اندوه ناميدند.
بعد ازين واقعات ناگوار پيامبر رو به قبايل عرب آورد و سران آنها را مورد خطاب قرار داد تا بدين حق بپيوندند و از او حمايت کنند، به قبيله ثقيف رفت، او را با بسيار بدی جواب رد دادند و خوردسالان و بیعقلان خود را گماشتند تا او را دشنام دهند و سنگباران نمايند، تا حدی که قدمهای مبارک از خون رنگين شد، هيچ احساس نمیکرد تا اينکه به قرن ثعالب در باغ دو پسر ربيعه رسيد، پشت مبارک را به ديوار باغ تکيه داد و از شدت درد و الم به پروردگار خود چنين التجاء کرد:
ای بار خدايا! من شکوه اهانت مردم، ضعف و عدم توانای خود را به تو میکنم، ای مهربانترين مهربانان، تو پروردگار مستضعفين هستی و پروردگار منی، مرا به چه کسی واميگذاری؟ به کسانی واميگذاری که بيگانهاند و مرا با چهرههای گرفته استقبال میکنند و میرانند، آيا اختيار مرا بدست دشمنم میسپاری؟ اگر از جانب تو غضبی بر من نباشد مرا باکی نيست، ولی عافيت تو زمينه ساز دعوت من است، من به نور وجه تو پناه میبرم که بواسطه آن تاريکیها را منور ساختهای و امور و دنيا و آخرت را با آن سازگارتر نموده ای، ازينکه غضب تو بر من فرود آيد يا مورد گرفت تو واقع شوم، من از تو راضیام تا از من راضی شوی و هيچ بازگشت از گناهی و قدرت به کار نيکی بدون از کمک تو ميسر نيست.
بعد ازين به قبيله کنده و قبيله بنی حنيفه رفت، آنها هم به اوشان جواب رد دادند، در سوم مرتبه به قبيله عامر فرزندان صعصعه رفت، آنها موافقه خود را در دفاع از پيامبر مشروط به اين ساختند که در آينده بايد تصميم گرفتن و حاکميت از آن ايشان باشد، پيامبر اين شرط را نپذيرفت و فرمود: خداوند امر خود را در جاييکه مناسب دانست مقرر میدارد.
اين در خواست از قبايل ادامه داشت تا اينکه گروهی از قبيله خزرج از يثرب(مدينه) برای تجارت به مکه آمد، پيامبر دعوت خود را به ايشان پيشکش کرد، آنها دعوت پيامبر را پذيرفتند و ايمان آوردند، سال دوم دوباره آمدند و اين بار دوازده نفر مسلمان شده بودند، ده نفر از قبيله اوس و دو نفر از قبيله خزرج، آنها با پيامبر بيعت کردند، اين بيعت عقبه اول است، بيعت ايشان بر اين بود که به پيامبر ايمان داشته باشند و همانند زنان، فرزندان و اموال خود از او حراست و پشتيانی کنند.
در بيعت عقبه دوم بعضی از آنها سخنرانی کردند و تأکيد کردند که تعهدات خود را دوباره محکم سازند و پشتيبان هم باشند، تا ديگران آنها را ذليل نسازد، درين ميان عباس ابن عباده گفت: آيا میدانيد که به چه چيز بيعت کرده ايد؟ شما با اين بيعت خود در حقيقت به جنگ سرخ و سياه بيعت کردهايد. آنها با پيامبر بحيث دوازده نماينده از جانب مردم خود بيعت کردند.
خبر بيعت ايشان با پيامبر در مکه پيچيد، اهل مکه توطئه قتل پيامبر را چيدند و سران مشرکين را در دارالندوة «يعنی خانه مخصوص مشوره». گرد آوردند، ولی خداوند پيامبر خود را نجات داد: ﴿وَإِذۡ يَمۡكُرُ بِكَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثۡبِتُوكَ أَوۡ يَقۡتُلُوكَ أَوۡ يُخۡرِجُوكَۚ وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ ٣٠﴾ [الأنفال: 30]. «و ياد کن - نعمت الهی - آنگاه که تدبير کردند در حق تو کافران تا حبس کنند ترا يا بکشند ترا يا جلا وطن کنند ترا و ايشان تدبير میکردند و خدا تدبير کرد، يعنی بايشان و خدا بهترين تدبير کنندگان است».
پيامبر با همراهی ابوبکر صديق به مدينه منوره (يثرب) هجرت کرد و اهل مدينه ايشانرا با شادمانی، تکبير و تهليل استقبال کردند و پيامبر اساس جامعه اسلامی را در آنجا بنا نهاد، چگونه که در آنجا مسجدی اعمار کرد و در ميان مهاجرين و انصار پيمان برادری بر قرار ساخت و سند دفاع از مدينه را ميان آنها به امضا رسانيد، اينجا بود که مجتمع جديد اسلامی در مدينه بنا نهاده شد و اولين دولت اسلامی تأسيس يافت که در رأس آن پيامبر قرار داشت.
پيامبر بعد ازينکه شهر مکه و بيشترين قسمتهای جزيرة العرب را فتح کرد و ارتش اسامه را برای فتح سر زمينهای شام آماده کرد اين جهانی فانی را وداع گفت.
بعد از آنجناب قيادت امت اسلامی به ابوبکر صديق تعلق گرفت، انسانی مثل ابوبکر صديق هيچگاه ارتشی سرتاسر عزت و برکت اسامه را که پيامبر خدا آماده کرده بود متوقف نمیساخت، با وجوديکه فتنه مرتدين و آشوب آنها اتفاق افتاده بود اين ارتش را به شام فرستاد، آنجناب با مرتدين به نبرد پرداخت و آنهارا ريشه کن ساخت، در دوران خلافت ايشان دائره سرزمينهای اسلامی گسترش يافت، دين در بسيار جایها انتشار يافت و عدالت دامن گستريد، تا اين که او هم اين جهان فانی را ترک گفت.
بعد از ايشان عمر فاروق، عثمان غنی و علی کرم الله وجهه خلافت اسلامی را عهده دار شدند. خدا از ايشان و از ما راضی باشد، آمين يا ربّ العالـمين.
با وجود فتنههايکه دامنگير امت اسلامی شد جهاد و فتوحات ايشان برای نشر اين دين و حاکميت آن متوقف نگرديد، جهاد برای اعلای کلمة الله ادامه داشت و دامنههای آن در عهد امویها، عباسیها و عثمانیها بيشتر گسترش يافت.
در همه عصور حاکميتهای اسلامی با وجود افتراق و پراگندگیها در ميان مسلمين، در اين امت کسی پيدا میشد که امر دين را از سر زنده بسازد و مسلمانها را دور هم گرد آورد، غير از معرکههای انگشت شماری مسلمانها در جنگهای خود کمتر شکست خوردند، دولت اسلامی در شرق تا چين، در غرب تا اندلس، در شمال تا کشورهای قفقاز و در جنوب در بيشترين بخشهای افريقا، بحر عرب و اندونيزيا و ماليزيا امتداد داشت.
در طول مدت حاکميت اسلامی مسلمانها احساس توانايی، اطمئنان و امنيت میکردند و برای اعلاء کلمة الله و تحقيق آرمانهای پيامبر در جهاد از هم پيشی میگرفتند، مثلاً معاويه فرزند خود يزيد را میفرستد تا مدال افتخار را در فتح قسطنطنيه بدست آورد و میگويد: بزودی قسطنطنيه فتح میشود و بدست بهترين امير، بهترين ارتش و زوديست که روم نيز فتح خواهد شد و...
اما خداوند بزرگترين و با ارزشترين فتوحات اسلامی را بدست سردمدار مسلمان محمد الفاتح نصيب مسلمين گردانيد. اين مختصری بود از گذشته پر افتخار اين امت، ولی حالت فعلی اين امت چگونه است؟؟؟
*********
اوضاع کنونی امت اسلامی
بعد ازينکه امت اسلامی بدون منازعه سردمداری جهان را عهده دار شد و اولين دولت و نيرومندترين قدرت در جهان بود، امروز مسلمانها در وضعيتی قرار گرفتهاند که هيچ سنگينی ندارند و امتی هستند که نمیشود روی آن حساب کرد، اين در نتيجه اينکه غرب بیرحمانه مسلمانها را سرکوب ساخت و بدين گمان باطل که با شکست مسلمانها اسلام شکست میخورد و از صحنه نابود میگردد.
اين دين که همه قدرتهای زمان، ديانتهای ساخته دست بشر، صليب و ستاره داودی در برابرش سر تعظيم فرود آوردهاند باقيست و دوباره مسلمانها آنرا تجديد میکنند و زنده میسازند، تا اينکه خداوند اين زمين را به وارثين اصلی آن بازگرداند، چنانکه فرموده است: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَرۡسَلَ رَسُولَهُۥ بِٱلۡهُدَىٰ وَدِينِ ٱلۡحَقِّ لِيُظۡهِرَهُۥ عَلَى ٱلدِّينِ كُلِّهِۦۚ وَكَفَىٰ بِٱللَّهِ شَهِيدٗا ٢٨﴾ [الفتح: 28]. «اوست آنکه فرستاد پيامبر خود را به هدايت و دين راست تا غالب کندش بر اديان همه وبس است خدا را اظهار حق کننده».
بارها تلاش کردند تا اين امت و دين آنرا از راه عملياتهای نظامی نابود سازند، ولی ناکام ماندند، از جنگهای صليبی زمان زيادی سپری نگرديده است، يکبار میبينی که در امت اسلامی امثال صلاح الدين ايوبی پيدا میشود که اين امت را دور هم جمع میکند، از نو آنرا زنده میسازد، تجاوز گران را میراند و فتنه آنها را خنثی میسازد. توطئه نامردانه به اهل آن بر میگردد و بايد خود زهر آنرا بچشند.
از همين جهت بعد ازينکه دولت عثمانی به ضعف گرائيد و لقب مرد مريض را بخود گرفت، دعوتگران صليبی در واتيکان فيصله نمودند تا عقيده اسلامی را توسط دستانی در ظاهر اسلامی و لی در حقيقت ايادی کفر و الحاد در نهاد مسلمانها بکوبند، دستانی که در صفهای مسلمانها داخل شد در ظاهر مسلمان جلوه میکرد حال اينکه باطن آن کفری و الحادی بود.
بعد ازينکه آنها را آموزش دادند و امر کردند گروههای را بنامهای قوميت و وطنپرستی ايجاد کنند تا قيادت گروههای بنام آزادی خواه را برای پاره کردن جسد دولت عثمانی بدست گيرند، درين گيرو دار شعار قوميت ترکی را و اينکه ترکيه برای اتراک است را از جانب حزب ترکيه جوان به سردمداری مرد يهودی بنام کمال اتاترک سردادند.
انگليسیها حرکات دراماتيکی را به شکل عجيبی در دفاع از ملت ترکی براه انداختند، تا مردم بدون اينکه خطر اين امر را بدانند به اين خائن توجه کنند و در نهايت در سال 03/03/1924م آخرين خلافت اسلامی را که اگر چند ناتوان هم بود روزنه اميدی بود برای مسلمين جهان از ميان برداشتند.
استعمار غربی جای دولت عثمانی را پر کرد و حاکميت سر زمينهای اسلامی را بعد از جنگ جهانی اول بدست گرفت، بعد از اين در همه کشورهای اسلامی نهضتهای قومی و نشنلستی ايجاد شد تا از استعمار بيگانه وطن خود را آزاد سازند، استعمار هم به اين حرکات توجه داشت و جدای آنها را از ارزشها و عقيده اسلامی درک میکرد، اين بود که زمينه تسليم حاکميت را برای آنها آسان و مهيا ساخت، اينست که ما در طول يک قرن به مصيبت آنها گرفتار هستيم.
همزمان با آنکه خلافت اسلامی در سال 1924م سقوط کرد يهود هجرت خود را به فلسطين آغاز کرد، تا نصيب خود ازين ميراث برجای مانده از خلافت اسلامی را بدست آورد و گمان داشتند که گويا اين دين برای هميش از ميان رفته است، بیخبر ازينکه اين يک فيصله الهی است که اين دين را نجات میدهد و يک حکمت پروردگار است که يهودیها را گرد هم جمع آورده است تا جهان از شر ايشان بعد ازينکه زمين را فساد گسترانيدند خلاصی يابد.
شايد منظور مؤلف اين باشد که جمع شدن يهود در فلسطين و بالآخره از ميان رفتن ايشان در همين جا طور مجموعی اتفاق افتد. مترجم
استعمار يک دولت اسلامی را به بيشتر از بيست دولت تقسيم کرد و در رأس هر کدام يک شخص اجير و خونخوار را از ساختههای دست خود مقرر نمود، تا براين کشورها حکمروای کنند و آنها را تحت شعار نشنلستی و وطنپرستی مسخر سازند، حاکمان دعوتگر بر دروازههای جهنم که بعضی از ايشان شناخته شده و بعضیها هم نا شناختهاند، اينها همهاش به اين گمان باطل که اين دين از ميان رفته است.
با بدست گرفتن حاکميت، اين اشخاص به وظيفه اولی خود که همان جنگ و ستيز در برابر اسلام بود آغاز کردند، بردارندگان اين دين را از تيغ کشيدند و دولتهای سکولاريستی (بیدينی) را تأسيس کردند که دين را از سياست و دولت جدا میساخت.
تا اين حد که برای تغيير افکار جوامع اسلامی شروع بکار نمودند و خواستند تمدن اسلامی را هم از ميان بردارند، ملتهای مسلمان را در تاريکی و جهل نگاهداشتند و يک زندگی ذلت بار، عقب مانده و فلاکت بار را به آنها به ارمغان آوردند.
اينها بخاطر راضی نگاهداشتن بادارانشان و ترس ازينکه استعمار در عوض آنها کسی ديگری را بگمارد، جرأتی را که اينها در دشمنی با اسلام و مسلمانها بخرچ دادند خود استعمارهم اين جرأت را نداشت، در هيچ عصری ازعصوراستعماری نشنيده بوديم که يک دولت استعماری شهرهای را که اشغال کرده بود نابود کرده باشد، يا مساجد را بر سر نمازگذاران آن ويران کرده باشد، ولی اين کاری بود که بدست حکام بنام مسلمان در اين زمان و در حق فرزندان خود اين آب و خاک صورت گرفت، اگر اين کار بدست دشمنان صورت میگرفت باکی نداشت و احساس و دليری مردم مسلمان را بر میانگيخت، ولی بدبختانه که اين بدست افرادی ازين کشورها و بنام وطنپرستی انجام يافت!!!.
هر کس بسوی ملتهای مسلمان ببيند در میيابد که درين عصر عقب ماندهترين مردم از حيث علمی، تکنالوژی و زندگی اينها هستند، حال اينکه ديروز استادان بشريت در تمدن، قانون و اخلاق بودند.
همه کس عربده، گردنکشی و تکبر اسرائيل را در برابر بيشتر از دوصد مليون عرب مسلمان و يک مليارد مسلمان جهان میداند، حال اينکه يهود گروه کوچکی است که تعدادش بيشتر از چهار مليون در فلسطين و دوازده مليون در همه جهان نيست، دليل اصلی اين عربده کشی و جرأت که بسياریها آنرا نمیدانند و يا میدانند و لی خود را به نفهمی میزنند اينست که، اين حکام بخاطر حمايت دولت مسخ شده يهود و بخاطر خدمت به آن ساخته شدهاند، وگرنه وجود اين حکام دليل ديگری ندارد.
بر هيچ انسان صاحب نظر اين پوشيده نيست که مسلمانها در انتخاب حکام خود هيچ آزادی ندارند، حال اينکه باقی دول جهان با کشيدن ديواری از تعاليم اسلام در اطراف خود اين کار را کردهاند و به ملتهای خود اجازه انتخاب را دادهاند.
همين است که تو مشاهده میکنی که در شرق و غرب جهان و حتی کسانی که به گاو سجده میکنند حاکمان خود را خود انتخاب میکنند و میتوانند در صورت حرکت کردن بر خلاف مصلحت ملی و يا کار خلاف قانون آنها را بر طرف کنند، و همچنان آنها میتوانند حاکمان خود را محاکمه کنند، مگر مسلمانها که در انتخاب حکام خود اختياری ندارند، بلکه بايد حاکم بر سر او حکمرانی کند، گويا او نمیتواند بين خوب و بد تميز کند و نيکو کار را از بد کار فرق نمايد و بايد به بيعت خود تا قيامت در تحت سلطه حاکمی که اگر همه ملت را از ميان ببرد و يا کلمات قرآن را تحريف کند باقی بماند.
از همينرو، اين تعجب آور نيست که در ميان حکام کشورهای اسلامی کسی را ببينی که در يک کاهباره کار میکرد و يک قوماندان انگليسی از حرکات دلقک مآبانه او بسيار خوشش آمد و او را بر حاکميت يک کشور اسلامی برگزيد. يا کسی ديگری را که در فاحشه خانهها دنبال فاحشهها میگشت و يک ضابط صليبی با او روبرو شد و او هم به حاکميت برگزيده شد. ديگری از سلاله سباتای و يا يهود دو رگه بود و او هم حاکميت داده شد، اينها گفتههای است که هر کس آنها را میداند.
اين حالت امروزی مسلمانهاست، از هم پاشيدگی، پراگندگی، عقب ماندگی، غلامی، ذلت، بزدلی، جدايی، توهين، جنگهای داخلی و... خدا مارا ازين حال رهای بخشد...
مگر اينقدر هست که، اين مرحله گذرا در تاريخ ملتها و امتها جايی را نمیگيرد و میگذرد، و همانند که پيامبر گرامی خبر داده است اين مرحله بزودترين فرصت گذشتنی است، باطل وسلطه آن پايان میيابد، اسلام بر میگردد و عزت و افتخا و سيادت خود را باز ميابد، انشاء الله.
اين حالت امروزی ماست که پيامبر ما و دين برحق ما آنرا خبر داده است و عزت و مجد آينده بهتر از آن خواهد بود که در گذشته بود، خداوند منان در سوره اسراء چنين خبر داده است، و پيامبر به بازگشت خلافت اسلامی بعد ازينکه زايل میشود نيز خبر داده است. ای امت اسلامی و پيروان محمد شما به کار و تلاش درين راه مکلف و مأمور هستيد و بشتابيد.
*****
آينده امت اسلامی
هر امت از امتهای جهان گذشته، حال و آيندهای دارد، اوضاع کنونی امت اسلامی و گذشته آن بر هيچ کس پوشيده نيست، و در گذشته هيچ امتی از امتهای روی زمين به آن درجهای از مجد و بزرگی نرسيده بودند که امت اسلامی بعد از اينکه ارتشهای امپراطوری فارس و روم در مقابلش بزانو در آمدند دست يافت.
اسلام بعد ازينکه دروازههای روم را بصدا در آورد در برابرش صف کشيدند، توطئه چيدند، تيرهای دشمنی را در برابرش از نيام کشيدند و باهم در نابودی آن مسابقه کردند، آنها نفس راحت کشيدند، خود را خوش بخت احساس کردند و گمان کردند که اسلام را نابود کردهاند، ولی جهان يکبار متوجه شد که اين کشته آنها هنوز صدای ناله و فريادش بلند میشود و نمرده است، دوباره دست بدست هم دادند و تلاش کردند که قبل ازينکه صحت خود را باز يابد آنرا نابود سازند، امريکا در افغانستان، کشمير، فليپين، اريتيريا و همه کشورهای عربی چه توطئههای نامردانه را براه انداخت که بر هيچ کس پوشيده نيست، مسلمانهای مجاهد در افغانستان آغاز به چيدن ثمرات جهاد خود کردند ولی دشمنان اين جهاد پاچه بر زدند تا از اقامه يک دولت اسلامی جلوگيری کنند و هر روز دشمن تازهای در برابر آن تراشيدند تا آنرا متزلزل و بیثبات سازند. يگانه دليل اين امر و گرفتار شدن مجاهدين در فتنههای استعمار عدم راه روی درست و کامل آنها به روش پيامبر گرامی اسلام در اقامه دولت اسلامی و با توکل به خداوند عزّ وجل بود، تا کوششهای ايشان بیثمر نماند و خطاهای خود را اصلاح کنند، در ميان صفوف خويش وحدت ايجاد کنند، خونهای يکديگر را نريزند، در آنصورت بود که خداوند کريم آنها را ياری میرساند تا روزنه نوری باشند برای مسلمين جهان. اوست ذات شنونده و اجابت کننده دعاها.
ما برای مسلمانها میگوييم: مژده باد شما را! خير آمدنيست و حق قدم میگذارد، اين چيزيست که خداوند وعده آنرا برای ما دادهاست، تنها ما بايد به بازوان خود حرکت بدهيم تا به اين روز نزديکتر شويم و از آنانی باشيم که خداوند ايشانرا به اين وعده مشرف گردانيده است و پيروزی اين دين بدست آنها صورت میگيرد، نبايد خود را به پشت باندازيم و منتظر باشيم که اين وعده خداوندی معجزه آسا بوقوع بپيوندد، بلکه ما بايد با توکل به خدا شمشيرهای خود را از نيام برکشيم و در راه اقامه دين خدا و آرمان الهی خود تلاش و جهاد کنيم، تا آغاز فتح و پيروزی و تحقق وعده پيامبر گرامی باشد که فرموده است:
نبوت تا وقتی در ميان شما خواهد بود که خداوند خواسته است، بعد از آن آنرا میبردارد اگر بخواهد، بعد از آن خلافت راشده است تا وقتيکه خدا بخواهد، آنرا هم وقتی که خدا خواست میبردارد، بعد از آن حاکميت جبری قائم میشود و تا وقتی که خدا بخواهد باقی خواهد ماند، بعد از آن آنرا هم اگر خواست میبردارد، بعد از آن خلافت اسلامی میباشد به روش پيامبری . درين نقطه پيامبر سکوت کرد.
بعد ازين دوره گذرا بزودی مسلمانها در يک صف واحد متحد میشوند و اين گام برای منسوب کردن خليفه مسلمين است که بايد باشد، بعد ازين دوره جنگ با يهود و دوره خرابی و تباهی آنهاست. اين بدليل اين فرموده پيامبر گرامی: قيامت برپای نمیگردد تا اينکه مسلمانها با يهود نجنگند، مسلمانها آنها را میکشند تا حديکه هر يهودی در پشت سنگ و درختی پنهان میشود و درخت وسنگ صدا میکند: ای مسلمان! ای بنده خدا! اين يهودی اينجا پنهان است، بيا و او را بکش، مگر غرقد (نام درختی) که صدا نمیکند، چون اين درخت از يهود است.
همچنين است فيصله خداوند بر بنی اسرائيل در فساد و تبهکاری آنها در زمين دوبار، و در اول سوره اسراء برای ما وعده کرده است که ما فاتحانه و تکبير گويان بار دوم وارد مسجد اقصی میشويم، اينست نشانههای خورد و بزرگ که دارد در فلسطين بخاطر تحقق آنچه که خدا بر ما و پيامبرش وعده کرده است ظاهر میشود، اين موضوعی است که ما درين کتاب آنرا به بحث میگيريم.
*****
تفسير قرآن در احتکار شخص معين نيست
از عبدالله ابن عباسب در رابطه با تفسير اين آيت پرسيده شد ﴿يَوۡمَ يُكۡشَفُ عَن سَاقٖ﴾ در پاسخ گفت: هرگاه برای کسيکه امری دشواری پيش آيد که به تلاش و کوشش جدی نياز مند باشد عربها برايش میگويند: «شَمِّر عن ساقِك». «يعنی پاچه خود را بر بزن». پس معنای اين آيت هم همين است.
بار ديگر از او در معنای اين آيت پرسيده شد گفت: وقتی برای شما چيزی از معنای قرآن پوشيده ماند آنرا در شعر طلب کنيد، زيرا شعر ديوان عرب است، بدليل اين فرموده پروردگار:
﴿إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ قُرۡءَٰنًا عَرَبِيّٗا لَّعَلَّكُمۡ تَعۡقِلُونَ ٢﴾ [یوسف: 2]. «هر آيينه ما فرستاديم آنرا قرآن عربی تا باشد که شما در يابيد».
آيا نشنيدهايد اين گفته شاعر را که فرموده است:
فسنّ لنا قومك ضرب الأعناق
وقامت الحرب بنا علی ساق
يعنی: «قوم خود را تشويق کن بسوی ما بيايند، تا گردنشان زده شود. و دائر شد جنگ در برابر ما تا بند پای. اين کنايه از شدت جنگ است».
همچنان ابو عبيده سروده است:
فإن شمّرتَ لك عن ساقها
فَدَتها رَبيعُ ولا تُسام
يعنی: «اگر پاچه خود را در برابر تو بر زده است، او را ربيع(نام شخص) تشويق کرده است، پس ملامت را نمیپذيرد».
و جرير در شعر ديگری گفته است:
ألا رُبَّ ساهی الطرف من آل زمان
إذا شمّرت عن ساقها الحرب شمراً
يعنی: «بسا از اهل دنيا که در يک طرف غافلاند، وقتيکه جنگ پاچه خود را در برابرش بر بزند».
کسيکه میخواهد قرآن را تفسير کند يا در دين اجتهاد نمايد لازم است که به قرآن، سنت پيامبر، قضايا صحابه کرام و اجماع ايشان، عالم باشد، همچنان بايد به لغت عربی، اسرار بلاغت وفصاحت آن، صرف و نحو آشنايی کامل داشته باشد، و به اين درجه از علوم رسيده نمیتواند مگر اينکه شعر عربی بويژه آن اشعاری را که در زمان جاهليت سروده شده است حفظ داشته و به آن زبانيکه اهل باديه در زمان نزول قرآن تکلم میکردند آشنای کامل داشته باشد.
وقتی انسانی عالم به قرآن، سنت پيامبر گفتار ياران اوشان ولغت عربی آشنايی داشته باشد مستحق اين امر است که اجتهاد نمايد، اينچنين يک شخصی در عصر ما وجود ندارد و بهمين سبب وجود مجتهدين در دين هم رو به ندرت گذاشته است، چون کسی بخاطر محض رضای خدا و فرض بودن آن اين علوم را نمیآموزد، بلکه اين علوم يکی از وسايل امرار معاش قرار گرفته است.
اينجا بعضی از مسائل است که از مسلمانها پوشيده مانده است، پس مانعی وجود ندارد که يکی از ايشان در همچو مسايل اجتهاد نمايد، لکن بشرط اينکه حد اقل شروط اجتهاد در او وجود داشته باشد، اين بدين معناست که بايد به همه جوانب، تاريخی، لغوی و دينی اين قضيه يا مسئله آگاهی داشته باشد، در صورت وجود و امکان آنرا با ديگر مسائل قياس کند، و در همهاين دوران مقصود و هدف اين مجتهد تنها رضای پروردگاربوده باشد.
ازينرو هيچ مانعی وجود ندارد اگر کسی بعد از بحث و موشگافی رأی و نظر خود را با فراهم بودن شرائط در مسئلهای ابراز بدارد، هرچه وجود يک مجتهد مطلق با تمام شرائط در بالا ياد شده در عصر ما ناممکن است، چون اينچنين شخصی وجود ندارد که به همه علوم عربی از صرف، نحو، بلاغت، بديع و بيان عالم باشد، همچنان قرانکريم، سنت پيامبر و اجماع و اقوال صحابه را از حفظ داشته باشد، چون زمان ما آنزمانهای گذشته نيست، و اين مردان ما آنهای نيستند که آنگاه بودند، بلکه همه هم و غم ما دنياست، نه خدا و دين او.
بعد ازينکه اين دين در زندگی حيثيت يک شئ عرضی را بخود گرفته و به آن اهميت داده نمیشود، مفاهيم اصلی آن به فراموشی سپرده شده است ومردم مصروف احکام ظاهری آن هستند که آنهم توسط يک عدهای بيخبر ياکسانی که خودرا به نادانی زدهاند تبليغ میشود، اين هم ازمصيبت بزرگ اين امت است.
چه بسا از علماء ماست که بدون دين زندگی میکنند، بلکه يک بار دوش دين هستند، چنانکه خداوند در شأن بعضی از کاهنان بنی اسرائيل گفته است:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلۡأَحۡبَارِ وَٱلرُّهۡبَانِ لَيَأۡكُلُونَ أَمۡوَٰلَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡبَٰطِلِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 34]. «ای مسلمانان هر آيينه بسياری از دانشمندان و زاهدان اهل کتاب میخوردند اموال مردمانرا به باطل وباز میدارند از راه خدا...».
اين بدين معنا نيست که اين دين باطل است، چون کسانيکه دنباله رو حکام خائناند، مثل آتشک رنگ تبديل میکنند، صبح و بيگاه ملتها را فريب میدهند، آنهارا از حقوقشان محروم میسازند و از وجايبشان به بيراهه میکشانند، حجت و برهان اين دين نيستند، بلکه دين حجت بر محکوميت آنهاست، چون شريرترين علماء آنانیاند که بر دروازههای امراء ايستادهاند.
امام شافعی به نصيحت امام بزرگوار خود ليث بن سعد عمل میکرد و مسلمانها و طلاب علم را تشويق میکرد تا به لغت عربی آشنايی کامل داشته باشند، اسرار و فنون آنرا بياموزند، به بلاغت دسترسی داشته باشند، شعر عربی بويژه شعر دوران جاهليت را قبل از نزول قرآن و همزمان با آنرا حفظ کنند، تا بتوانند معانی قرانکريم را درک کنند، شاگردان خود را نصيحت میکرد تا به باديه بروند و کلام عربی اصيل و ناب را بياموزند، بويژه قبيله هذيل را.
هذيل فصيحترين قبايل عرب بود وشعرهذيلیها بزرگترين خزانه لغت عربيست. ليث بن سعد اشعار هذيلیها را حفظ کرده بود و در تفسير بعضی از کلمات قرآن از آنها استشهاد میکرد، چنانچه ابن عباس استاد مفسرين قبل از او اين کار را کرده بود، وخود امام شافعی بيست سال در قبيله هذيل سپری کرد تا شعر ايشان را حفظ کند، آداب و لغت آنهارا بياموزد.
ازينرو بر خود لازم میدانم تا در تفسير اين آيت از سوره اسراء تحليل و تفسير نمايم: ﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَيۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا ٤ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِۚ وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا ٥ ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِيرًا ٧ عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يَرۡحَمَكُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ حَصِيرًا ٨﴾ [الإسراء: 4-8].
«و وحی فرستاديم بسوی بنیاسرائيل در تورات که البته فساد خواهيد کرد در زمين دو بار و البته طغيان خواهيد کرد بسر کشی بزرگ. پس چون بيايد وعده نخستين باری از آن دو بفرستيم بر شما بندگان خود را خداوندان کارزار سخت، پس در آيد ميان خانهها - يعنی برای قتل و نهب - و هست وعده خدا شدنی. باز دهيم شما را غلبه بر ايشان و پی در پی دهيم شمارا اموال و فرزندان و سازيم شما را بيشتر باعتبار لشکر. و گوييم اگر نيکو کاری کنيد نيکوکاری کرده باشيد برای خويشتن و اگر بد کاری کنيد پس آن بدی برای خود تان است پس چون بيايد وعده ديگر باز بفرستيم بندگان خود را تا ناخوش سازند رویهای شمارا و تا آيند به مسجد چنانچه در آمده بودند اول بار و تا از پا بافگنند بر هر چه غالب شوند افگندنی».
اين آيت بخاطر بر گرداندن اعتماد به نفس اين امت از دين و معتقداتشان و بخاطر ترغيب و تشويق ايشان به کار و تلاش است، اين آيت يک بارقهای از اميد است برای کسانيکه تلاش میورزند و در جستجوی رضای پروردگاراند و میخواهند نعمات جاويدان او را در يابند، گذشته ازين، اين خبری از جانب پروردگار عزّ و جل است که از آينده اين امت خبر میدهد و در ضمن آينده و انجام نابودی يهود و ايادی ايشان را با صراحت بيان میدارد.
******
اسراء و معراج
رفتن پيامبر شبانگاه به بيت المقدس و ازآنجا به آسمانها
بعد ازينکه آزار و شنکنجه مشرکين بر پيامبر وياران راستينش شدت گرفت و روز تا روز به تحريم، تعذيب و آلام ايشان افزودند، خداوند کريم خواست پيامبر خود را اکرام ويژهای بخشد و او را به بلندترين مراتب که تا آنوقت هيچکس به آن نرسيده بود نايل گرداند، او را به نزد خود دعوت کرد و به درجات نهايی که هيچ پيامبر و ملک مقرب به آن نرسيده بود مشرف ساخت، در همين عروج آسمانی خداوند هديه الهی خود را بخاطر صبر و شکيبايی او در برابر آزار و اذيت مشرکين برای اقامه دين خدا به اوشان بخشيد و او را در رسالتش بيشتر از پيش ثابت قدم و پايدار ساخت، برای او سرزمين شام را هديه کرد، سر زمين قدس را، مسجد اقصی را و با جسد مبارکش آنرا مستقيماً فتح نمود، اين يک اعلان خداوندی بود که اين مسجد (مسجد اقصی) که تا حال در اختيار کسی نبود به مسلمانان تعلق گرفت و ديگر کسی در آن حقی ندارد.
او در آنجا به ديگر پيامبران الهی که در آن شب دوباره زنده شدند نماز جماعت را امامت کرد، بعد از آن اين سر زمين و اطراف و اکنافش بيشتر از قبل مبارک شد، اولين قبله مسلمانها، چگونه که مسلمانها در آغاز نماز خود را که بر ايشان در همان شب اسراء و معراج فرض شد بسوی بيت المقدس ادا میکردند.
اينجا بحيث آرامگاه دلهای مسلمين در آمد، بسوی آن دلها به تپش ميافتيد و همه میخواستند به آنجا بشتابند، تا اينکه آنجا در تحت حاکميت مسلمين در آمد. عمر ابن خطاب دومين خليفه اسلام در حاليکه امانتدار اين امت ابو عبيده ابن جراح، ديگر ياران پيامبر و ارتش مسلمانها با ايشان بودند در آنجا نماز گذاريد.
عمر بيت المقدس و سر زمين مبارکش را بعد ازينکه ارتش محاصره شده امپراطوری روم به سردمداری ارطبون از آنجا فرار کرد از بطريک صفرونيوس تسليم گرفت، آنگاهيکه شنيدند عمر فاروق خود به اين سر زمين میآيد ترس در دلهای ايشان طاری گشت. البته اين بعد از مشوره صحابه کرام به عمر بود که بايد خود اين شرف را کسب کند و شخصاً وارد سر زمين بيت المقدس گردد، شهر ارجمند را با مسجد ارجمندش تحت قيادت خود در آورد.
اين هم يکی از حکمتهای خداوندی بود که مسلمانها اين شهر را بدون ريختن يک قطره خون فتح کنند و اين داخل شدن اولی که خداوند به امت اسلامی وعده داده است با قدوم عمر فاروق باشد! فاروق به معنای واقعی کلمه!!!.
ما از خداوند کريم میخواهيم که يک حاکم ربانی ديگر مثل عمر فاروق و مخلص به دين خداوند، عامل به احکام دين او نصيب مسلمانها گرداند تا اين سر زمين پاک را از لوث اين شادیها و خنزيرها، قاتلين انبياء الهی و پيامبران او آزاد سازد. هر آيينه او شنونده دعاها، اجابت کننده و بر هر شئ تواناست.
*****
لتفسدنّ فی الأرض مرّتين
«بدون شک در زمين دو بار فساد برپا میکنند»
مفسرين در رابطه با اين دو بار فساد که يهود در زمين مرتکب میشوند و در قران آمده است با هم اختلاف نظر دارند، ما درينجا بعضی ازين روايات را نقل میکنيم، در ضمن فهم جديد ازين دو فساد و تدميری را که يهود عامل آنست عرضه میداريم:
روايت در معنای فساد اول يهود:
1- امام جلال الدين سيوطی در تفسير جلالين گفته است: مراد از فساد اولی يهود همان قتل زکريّا است.
2- ابو سعود در تفسير خود گفته است: مراد از فساد اول يهود مخالفت ايشان با احکام تورات، قتل پيامبر خدا اشعياء و حبس کردن نبی ديگر بنام ارميا است.
3- عبدالله ابن عباس و عبدالله ابن مسعود به اين نظراند که مراد از آن قتل ذکريا است.
4- ابن اسحاق میگويد: مراد از فساد اول کشتن ايشان اشعياء نبی راست.
آنچه که در معنای فساد دوم روايت شده است:
1- جلال الدين سيوطی در تفسير جلالين بدين نظر است که، مراد از فساد دوم کشتن يحيی است.
2- ابو سعود به اين رأی است که، مراد از فساد دوم يهود قتل يحيی و ذکريا عليهما السلام است.
3- قرطبی میگويد: فساد دوم ايشام کشتن يحيی پسر ذکريا است.
ازين بيان مختصر اختلاف ميان مفسرين در رابطه با فساد اول و دوم دانسته شد.
در مجموع جمهور مفسرين به اين نظراند که هر دو فساد در گذشته اتفاق افتاده است، زمانيکه يهود در فلسطين بعد از داود و سليمانإ قدرت، دولت و حاکميت داشت، ولی در نوعيت، تحديد، کيفيت و تعين اشخاص در هرکدام ازين دو فساد اختلاف دارند.
راجحترين رأی که از مفسرين نامبرده به نظر میرسد اينست که، مراد از فساد اول قتل اشعياء يکی از انبياء بنی اسرائيل است و مراد از فساد دوم قتل زکريّا و يحيیإ است.
کسيکه در فساد اول ايشانرا نابود کرد بختنصر پادشاهی بتپرست بابلی بود که بيت المقدس را ويران کرد و يهود را به اسارت و بردگی به بابل برد، ايشان دهها سال در بابل زيستند تا اينکه کوروش پادشاه فارسی آنها را به بيت المقدس باز گردانيد.
نظر ديگری هم است که کسی ديگری آنها را نجات داد.
هرچه کسانيکه در فساد دوم آنها را ريشه کن ساخت رومیها بودند که بلاد شام را اشغال کردند و به يهودیها بدترين عقوبتها را چشاندند.
* من بدين نظر هستم که، اين روايات به چند دليل علمی تاريخی و لغوی بیاساس و نا درست است.
آنچه را که امام جلال الدين سيوطی گفته است که، مراد از فساد اول قتل ذکريا عليه السلام و در مقابل ارسال ارتش جالوت بر آنها و از ميان بردن يهود، به اسارت گرفتن زنان آنها و تخريب بيت المقدس است، از نگاه تاريخی قطعاً نادرست است، چون جالوت بسيار پيش از ذکريا گذشته است، و داود در زمان جالوت پيامبر بوده است، او بود که جالوت را بقتل رسانيد و اين داستان در قرانکريم آمده است: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذۡنِ ٱللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُۥدُ جَالُوتَ﴾ [البقرة: 251]. «پس شکست دادند آن کفار را به اجازه خدا و کشت داود جالوت را».
در فاصله ميان داود و زکرياإ چندين پيامبر ديگر از بنی اسرائيل گذشته است، بعد از داود خداوند فرزند او سليمان را به پيامبری مبعوث کرد. و ورِثَ سليمان داود. « جای نشين شد سليمان را داود». و همچنان اشعياء نبی و ارمياء نبی آمدند، و در ميان ارمياء نبی تا تولد يحيی پسر زکريا تقريياً 461 سال فاصله است.
ديگر اينکه داستان جالوت قبل از حمله (نبو خذ نصر) در سال 586 ق م و اسارت يهود بدست او بود.
همچنان اين گفته که، قتل يحيی و ذکريا عليهما السلام فساد دوم و بعد از آن حمله بختنصر بر يهود نابودی دوم است، نادرست و غير صحيح است، چون آن واقعه شش قرن قبل از ميلاد مسيح اتفاق افتاده است، حال اينکه زکريا و پسرش يحيی معاصر ولادت مسيح بودند.
اين گذشته ازين است که روايات ديگری آمده است مبنی بر اين که، مرگ زکريا يک مرگ طبيعی بوده و هيچگاه کشته نشده است، روايات ديگری هم وجود دارد که مرگ يحيی قبل از پدرش زکريا اتفاق افتاده است.
در حديثی از ابن اسحاق روايت شده است که، پيامبر در شب اسراء و معراج زکريا را در آسمان چهارم ملاقات کرد، به او سلام داد و پرسيد که از کشته شدن خود برايم حکايت کن، کشته شدن تو چگونه بود و چرا بنی اسرائيل ترا کشتند؟ در پاسخ گفت: بنی اسرائيل پادشاهی داشت که يحيی را اکرام میکرد و با او در امور مشورت مینمود، روزی از او مشوره خواست که، میخواهد دختر زن (سنو) خود را به نکاح خود در آورد، يا دختر برادر (برادزاده) خود را، يحيی او را ازين کار منع ساخت و گفت: اين کار برای او حرام است، مادر آن دختر ازين ماجرا خبر شد و به يحيی کينه گرفت، بعد از آن به دختر خود لباسهای سرخ و ظريف پوشانيد و با عطر و خوشبويی او را نزد پادشاه فرستاد، پادشاه مست شراب بود و خواست که به دختر نزديک شود، دختر ابا ورزيد و گفت: اگر خواسته او را بر آورده سازد به خواست پادشاه تن در میدهد. از او خواست که سر يحيی را در تشتی از طلا بياورند، پادشاه اينکار را کرد و سر يحيی آوردند، وقتی سر را نزد پادشاه گذاشتند سر به پادشاه خطاب میکرد: برتو حلال نيست، بر تو حلال نيست!!.
شامگاهان خداوند پادشاه و اهل و بيت و حشم او را در زمين فرو برد. وقتی صبح شد بنی اسرائيل گفتند: خدای ذکريا بخاطر ذکريا به پادشاه ما غضب کرد، بياييد ما هم بخاطر پادشاه خود بر زکريا غضب کنيم و او را بکشيم. زکريا گفت: آنها در طلب من بر آمدند تا مرا بکشند، کسی مرا خبر داد و من فرار کردم، ابليس پيشا پيش آنها مرا به ايشان نشان میداد، تا اينکه درختی پيش روی من پديد آمد و بر من صدا زد که بسوی من بيا! مرا در خود جای داد و من داخل آن شدم، ابليس آمد و از گوشه چادر من گرفت و لی درخت درهم پيچيده شد و گوشه چادر من خارج از درخت ماند، بنی اسرائيل آمد و ابليس برايشان گفت: ديديد که با سحر داخل اين درخت شد و اين گوشه چادر اوست، بنی اسرائيل گفتند: اين درخت را میسوزانيم. ولی ابليس برای آنها گفت: بايد اينرا با اره دو شق کنيد، آنها چنين کردند. وقتی اره بر فرقش رسيد خداوند گفت: اگر صدای ناله تو بر آيد همه زمين را به روی ديگر میکنم، او هم صدای خود را بلند نکرد تا اينکه دو نيمش کردند.
در جای ديگر ابن اسحاق گفته است: بعضی از علماء گفتهاند که: زکريا به مرگ طبيعی مرده است و آنکسيکه کشته شده است اشعياء نبی بود.
سهيلی نيز به اين نظر است که، اين گفته درست نيست، چون قتل يحيی بعد از ولادت عيسی بوقوع پيوسته است و حمله بختنصر بسيار پيش از ميلاد حضرت عيسی بود.
هر آنچه در رابطه با فساد اول و دوم که عبارت از قتل اشعياء نبی گفته شده است، و يا جمع کردن بنی اسرائيل توسط ارمياء نبی وتحذير آنها از عذاب خداوند با اين گفتهاش که: شما يحيی را اهانت کرديد، بعداً او را ذبح کرديد و بقتل رسانديد، خون پاک او را ريختيد و شخص کريم را اهانت کرديد. و يا اينکه آنها ارميا را در زندان انداختند، بعداً بختنصر به آنها حمله کرد و... اينها همه با معانی کلمات قرآن کريم سازگار نيستند. چون خداوند در قرآنکريم فرموده است:
﴿بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾ [الإسراء: 5]. «فرستاديم بر شما بندگان از خود را دارای توانايی شديد...». و بختنصر از کسانی نبود که خداوند را عبادت کند، و بعداً معنای عبد را شرح خواهيم داد. بختنصر و پيروان او بت پرست بودند، ازينرو اين روايت بعيد است که با معنای قرآن که آنها را بنده خطاب کرده است تطابق کند.
اين يک ياد آوری بسيار مختصر از آنچه بود که در متون تاريخ و تفاسير در رابطه با موضوع دو فساد در زمين آمده است که خداوند بر بنی اسرائيل در سوره اسراء فيصله نموده است و با بسيار اختصار به تضادی که اين روايات مفسرين از ناحيه لغوی و تاريخی با هم دارند اشاره کرديم، و در آينده ما درين رساله بقدر توان ميکوشيم تا با تفسير اين آيت موضوع را بيشتر روشن سازيم، ما از خداوند کريم میخواهيم تا در اين امر ما را ياری رساند و اين تلاش را در کفه ثواب و حسنات ما قرار دهد و از خطاهای ما در گذرد. او اجابت کننده دعاهاست.
*****
آينده امت اسلامی در قرآن
خداوند در قرآنکريم اين کتاب مُحکم و آسمانی چنين فرموده است:
﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ لَتُفۡسِدُنَّ فِي ٱلۡأَرۡضِ مَرَّتَيۡنِ وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا ٤ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ فَجَاسُواْ خِلَٰلَ ٱلدِّيَارِۚ وَكَانَ وَعۡدٗا مَّفۡعُولٗا ٥ ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦ إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَاۚ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِيرًا ٧ عَسَىٰ رَبُّكُمۡ أَن يَرۡحَمَكُمۡۚ وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَاۚ وَجَعَلۡنَا جَهَنَّمَ لِلۡكَٰفِرِينَ حَصِيرًا ٨﴾ [الإسراء: 4-8]. «و وحی فرستاديم بسوی بنی اسرائيل در تورات که البته فساد خواهيد کرد در زمين دوبار و البته طغيان خواهيد کرد بسر کشی بزرگ. پس چون بيايد وعده نخستين باری از آندو بفرستيم بر شما بندگان خود را خداوندان کارزار سخت، پس در آيد ميان خانهها - يعنی برای قتل و نهب - و هست وعده خدا شدنی. باز دهيم شمارا غلبه بر ايشان و پی در پی دهيم شما را اموال و فرزندان و سازيم شما را بيشتر باعتبار لشکر. و گوييم اگر نيکو کاری کنيد نيکوکاری کرده باشيد برای خويشتن و اگر بد کاری کنيد پس آن بدی برای خود تان است پس چون بيايد وعده ديگر باز بفرستيم بندگان خود را تا ناخوش سازند رویهای شمارا و تا در آيند به مسجد چنانچه در آمده بودند اول بار و تا از پا بافگنند بر هر چه غالب شوند افگندنی».
چنانچه ما در گذشته بيان نموديم، مفسرين در معنای دو فساد ودو برتری که در آيتهای بالا آمده است با هم اختلاف نظر دارند، و همچنان گفتيم که قرآن به زبان فصيح عربی نازل شده است تا اعراب معنای آنرا بدانند و درک کنند. اين بدين معنا نيست که هر مسلمان و يا هر عربی معنای قران را بدرستی میداند، و بدين معنا هم نيست که همه آنچه مفسرين گذشته و قبل از ما گفتهاند درست و بدون نقص است، اين دو آيت که در بالا ذکر شد از آيات متشابهات هم نيستند که احتمال چند معنا را داشته باشند و بيشتر از چند تأويل را بردارند.
اينجا لازم به ذکر است که اين دو آيت از آيات است که بايد به آنها غيباً و بدون مشاهده ايمان آورد و اين داستان از وقايعی است که مجرد شک و ترديد در آن انسان مسلمان را به کفر میکشاند، اگر ما درين آيات نظر علمی و موضوعی باندازيم در میيابيم که اينجا دو غلبه و برتری و دو فساد و تدمير برای يهود موجود است، آيا اين بدين معناست که اين دو غلبه و دو فساد قبل از نزول اين آيات اتفاق افتاده است و يا بعد از نزول اين آيات اتفاق میافتد؟
درين شکی وجود ندارد که يهود قبل از اسلام و نزول اين آيات چندين بار ذليل و تخريب شده است، يکبار بابلیها ايشانرا به اسارت بردند و بيت المقدس را خراب کردند، بار ديگر رومیها آنهارا به اسارت کشيدند، اين در وقتی بود که در نتيجه بد رفتاری و کردار زشت ايشان در برابر خداوند بزرگ و معامله بد آنها در برابر انبياء الهی و کشتن و زجر دادن آنها خداوند قهار بر آنها غضب کرد، تا اين حد که گفته میشود آنها هفتاد و چند پيامبر را در طول تاريخ خود کشتهاند، اينجا خداوند بر آنها غضب کرد و ايشانرا واداشت تا کاری کنند که بشريت مجبور شود که آنها را ذليل گرداند و در برابر ايشان کينه ورزد. خداوند فرموده است:
﴿وَضُرِبَتۡ عَلَيۡهِمُ ٱلذِّلَّةُ وَٱلۡمَسۡكَنَةُ وَبَآءُو بِغَضَبٖ مِّنَ ٱللَّهِۗ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ كَانُواْ يَكۡفُرُونَ بَِٔايَٰتِ ٱللَّهِ وَيَقۡتُلُونَ ٱلنَّبِيِّۧنَ بِغَيۡرِ ٱلۡحَقِّۗ ذَٰلِكَ بِمَا عَصَواْ وَّكَانُواْ يَعۡتَدُونَ﴾ [البقرة: 61]. «و زده شد بر ايشان خواری و بینوايی و باز گشتند به خشمی از خدا اين بسبب آنست که باور نمیداشتند آيتهای خدا را و میکشتند پيامبران را به نا حق، اين بسبب گناه کردن ايشان است و آنکه از حد در میگذشتند».
همچنان خداوند مقرر گردانيد که عذاب و تدمير در بنی اسرائيل تا قيامت باقی خواهد ماند، خداوند فرموده است: ﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّكَ لَيَبۡعَثَنَّ عَلَيۡهِمۡ إِلَىٰ يَوۡمِ ٱلۡقِيَٰمَةِ مَن يَسُومُهُمۡ سُوٓءَ ٱلۡعَذَابِ﴾ [الأعراف: 167]. «و ياد کن چون آگاه گردانيد پروردگار تو که البته بفرستد برايشان تا روز قيامت کسی را که برساند بايشان عقوبت سخت ...».
پس درين تعجبی نيست که فساد آنها در زمين قبل از اسلام و بعد از اسلام تا روز قيامت ادامه داشته باشد. ولی واقعيت اينست که اگر کسی درين دو آيت بدقت بنگرد در میيابد که مراد از دو مرتبه فساد ايشان و بعداً نابودی ايشان درين آيات سوره مکی قرآنکريم بعد از نزول اين دو آيت است، چون خداوند فرموده است:
﴿وَقَضَيۡنَآ﴾ يعنی ما وعده کردهايم، وعده کردن بدين معناست که ما آنرا پوره میسازيم.
قاضی در لغت اهل حجاز کسی را میگويند که امور مُحکم را فيصله میکند. پس کلمه ﴿قَضَيۡنَآ﴾ درينجا بدين معناست که، حکم کردهايم و در رابطه با ايشان فيصله کرده ايم که دو بار فساد کنند.
﴿إِلَى﴾ درينجا به معنای (علی)- يعنی بر نيست -، چون درينصورت (علی) بدين معناست که فساد آنها در گذشته بوده و پايان يافته است. مثل کسيکه میگويد: «قضيت علی ذئبٍ». يعنی «گرگی را کشتم و تمام شد». مثليکه بعضی از مفسرين گفتهاند: فساد گذشته و تمام شده است، چون بختنصر به آنها خاتمه داده است. اين گفته مخالف سياق کلام و معنای لغت است. پس معنای آيت اينست که حکم خداوند بر فساد و تدمير ايشان نافذ نشده است، چون خداوند حکم را صادر کرده است ولی تنفيذ آن مؤقتاً باقيست تا وقتيکه اجراء کننده و فاعل بيايد. اين معنايی است که از سبک کلام قرآنی دانسته میشود.
¬﴿بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ﴾ اينها يهود از فرزندان دوازده گانه يعقوب هستند.
﴿فِي ٱلۡكِتَٰبِ﴾ در قرآئت ديگری آمده است «فی الکُتُبِ» يعنی در کتابها.
بعضی از مفسرين گفتهاند: مراد از کتاب تورات است. بعضی ديگری ايشان گفتهاند: مراد از آن کتابهای آسمانی است. امام قرطبی گفته است: مراد از آن لوح المحفوظ است. اين معنای صحيح است که سبک کلام آنرا تأييد میکند، چون کلمه (کتاب) در قرآنکريم به يک معنا نيست بلکه معناهای زيادی دارد، اين مطابق همان موضوعی است که در آيت آمده است.
کسانی هم هستند که میگويند: اين آيت بدين معناست که، ما بر بنی اسرائيل در تورات وحی کرديم، يعنی ايشان به فساد و سلطه جويیشان عمل میکنند، چون خداوند برای ايشان خبر داده است و بايد به آنچه از جانب خداوند فيصله شده است عمل کنند.
مثلاً، حی ابن اخطب اين مرد شيطان که عربها و يهود را بر ضد مسلمانها در مدينه منسجم میکرد وقتی با بنی قريضه بسوی قتل برده شد گفت: اين از قبل نگاشته شده، قضا و قدر و امر حتمی است که خداوند بر نبی اسرائيل نگاشته است. اگر ما معنای کتاب را همان تورات بگيريم قطعاً با حکم خداوند که در لوح المحفوظ نگاشته است تعارض دارد.
بخاطر اينکه معنای همه آيت دانسته شود معنای باقی کلمات را بيان میداريم.
﴿لَتُفۡسِدُنَّ﴾ گفته شده است، لام در اول کلمه برای قَسم مضمر است. بعضیها گفتهاند که، لام در اول کلمه لام مستقبل يعنی آينده است، - بمعنای زوديست - اين معنای است که مراد آيت است، چون بعد از فيصله و صدور حکم اجراء و تنفيذ آن در آينده صورت میگيرد، بويژه اينکه فيصله و قضاء پروردگار باشد. هر چه لام بمعنای قسم درست نيست، چون لام قسم يا برای دفاع از امری میآيد و يا هم تهديد و وعيد، از سياق اين آيات دفاع و تهديد را دانسته نمیشود، بلکه از آن چنين فهميده میشود که، اين يک امر حتمی است و بوقوع میپيوندد.
﴿ٱلۡفَسَادَ﴾ فساد ضد صلاح است، گفته شده است که فساد بعضاً بمعنای روی گردانيدن و قطع صله رحم است، بعضیها آنرا بمعنای هلاک هم گفتهاند، و مراد از آن اينست که، ای يهود بزودی شما هلاک میشويد، زوديست که صلاح ديار را از بين میبريد و گناه بسيار میکنيد.
﴿ٱلۡأَرۡضِ﴾ گفته شده است، مراد از ارض همان سر زمين شام و بيت المقدس است، و نيز گفته شده است که مراد از آن شهرها و کشورهاست. اين گفته دومی درست است، بدليل اين فرموده پروردگار: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱسۡكُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ﴾ [الإسراء: 104]. «و گفتيم بعد از آن بر بنی اسرائيل که سکونت کنيد در زمين». و يا اين قول خداوند: ﴿أَوۡ تُقَطَّعَ أَيۡدِيهِمۡ وَأَرۡجُلُهُم مِّنۡ خِلَٰفٍ أَوۡ يُنفَوۡاْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ﴾ [المائدة: 33]. «يا بريده شود دستها و پاهایشان از خلاف - دست راست و پای چپ، يا بر عکس -».
و يا اين فرموده پروردگار: ﴿يُرِيدُ أَن يُخۡرِجَكُم مِّنۡ أَرۡضِكُم بِسِحۡرِهِۦ فَمَاذَا تَأۡمُرُونَ٣٥﴾ [الشعراء: 35]. «میخواهد خارج سازد شما را از سر زمين تان با جادوی خود».
مراد از ارض در اين آيت آخری همان جای است که بنی اسرائيل سکونت داشت، يعنی سر زمين مصر، ﴿أَرۡضِكُمۡ﴾، يعنی زمين شما گفته است و آنها در عصر موسی در مصر بودند. ولی ارض در آيت يکصدو چهارم ازسوره اسراء ﴿ٱسۡكُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ﴾ مطلق شهرها و کشورهاست، نه فقط سر زمين شام. چون مطلق ذکر شده است و مضاف به چيز ديگری نيست.
﴿عُلُوّٗا﴾ عَلَی - بلندی کرد - يعنی تکبر و طغيان کرد، و اين قول خداوند: ﴿وَلَتَعۡلُنَّ عُلُوّٗا كَبِيرٗا﴾ بدين معناست که، سر کشی، طغيان و سلطه جويی میکنيد، که مراد از آن تکبر، تجاوز، غلبه و زورگويی است. پس مقصود ازين فرموده پروردگار: -﴿وَقَضَيۡنَآ إِلَىٰ بَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ فِي ٱلۡكِتَٰبِ...﴾ [الإسراء: 4]. اينست که: خداوند با علم غيبی و مطلق خود به آينده میدانست که اين گروه خبيث از بنی اسرائيل اصلاح شونده نيست، تنها برای آنها دهها تن پيامبران خود را فرستاد، ولی اصلاح نشدند، پس بر آنها فيصله کرد و فيصله خود را برای آخرين پيامبر بشريت پيامبر اسلام اعلام داشت که اين گروه کوچک ولی مفسد دو بار ديگر در زمين فساد بر پای میدارد، بزودی طغيان، تکبر و سر کشی میکنند، چه بد تکبر و سلطه جويی که در زمين بیسابقه است، میبينی که جهان را در خدمت خود میگيرند، در هر جای جنگها و فتنهها بر پای میدارند.
اين حکام ماست که به آنها سر تعظيم فرود میآورند وشب و روز در خدمت ايشاناند، ملتهای خود را از تيغ میگذرانند تا يهود راضی باشد و تا باشد که آنها را در آغوش گيرد، آنچه را که يهود بخواهد انجام میدهند، اگر همه جهان هم مخالف آن باشد، حالت امروزی ما بر هيچکس پوشيده نيست، اين يهود است که هر گونه بخواهد حکم میراند و کسی پيش رويش ايستاده نمیشود، اينها هستند که روزانه اطفال، زنان و مردان را قتل عام میکنند ولی کسی جرأت پی گرد و سرزنش آنها را ندارد، چه رسد به محاکمه آنها.
امروز ما چقدر با ديروز ما همانند است، ديروز در مدينه حاکميت میکردند و اوس و خزرج را میکشتند و دارایهای عربها را بغارت میبردند و با استفاده از کتاب تحريف شده دينی خود بر آنها حکم میراندند، تا اينکه کسی آمد که بدترين عقوبت را به آنها چشاند و ايشانرا از جزيرة العرب راند، شايد در اعمال امروزی ايشان هم همين حکمت الهی نهفته باشد ولی ما نمیدانيم، شايد تا روزی اين ظلم وشقاوت را ادامه دهند که در دلهای فرزندان اين امت اسلامی هيچ شفقت و رحمی در برابر يهود، حمايه گران و دست پروردگان ايشان باقی نماند، و در آنروز به نابودی بنی اسرائل بشتابند. ورنه اين نسل کشی و نابود ساختن ملت فلسطين چه معنا دارد، کشتارگاههای که اينجا و آنجا بر ضد مسلمانها و فلسطينیها برپا میشود، معنای اين تجاوز ايشان به بيروت و کشتن زنان و اطفال بیپناه در صبرا و شاتيلا و تل زعتر چيست؟!! در حاليکه فرزندان پدرانشان در کشورهای همسايه به عيش و نوش مصروفاند؟!!.
- اين گفته چند سال قبل است، حالا که اين کتاب تحت ترجمه است مدت تقريباً سه سال از انتفاضه جديد فلسطين میگذرد و در تحت حاکميت شارون و پشتيبانی و وتوهای متعدد امريکا به سر کردگی بوش کوچک هزاران فلسطينی کشته شده و هزاران خانه در تمام فلسطين توسط يهود تخريب شده است، روزانه اين اعمال فجيع در پيش چشمان جهانيان با همه ادعا و بوق زدنها برای حقوق بشر ادامه دارد ولی جهان جز تماشچی چيز ديگری نيست، شيخ احمد ياسين رهبر روحانی حماس و شيخ رنتيسی جانشين او را شارون ترور کرد، و بیشرمانه ايادی يهود در رأس امريکا و بوش اينرا دفاع از حق خود میدانند و فجايع شارون را بوش صلح میخواند و او را بحيث مرد صلح خطاب میکند، اميد وارم درين روز که همه وسايل دفاع مادی از دست ملت مظلوم فلسطين گرفته شده است طبق سنت الهی خود خداوند منتقم به کمک آنها بشتابد و انتقام ايشانرا از يهود و مدافعين آن بستاند. آمين يا ربّ العالمين. مترجم
بلکه اين حکام کشورهای اسلامی و اين قدرتهای استعماری هستند که در تشديد محاصره مجاهدين و نرسيدن نان، آب و دوا برای آنها با يهود همکاری کردند، حتی خونی که از گاوپرستان هندو به زخمیهای اين ملت کمک شده بود منع کردند، تا هر چه زود تر يهود کامياب شود و دوباره بر گرداندن قدس به صاحبان اصلی آن ناممکن گردد، اينها میخواهند اين ايثارگران مجاهد و اين شعلههای افروخته برای نابودی يهود را در اعماق قلب فلسطينی خاموش سازند، اينها همه در اثر دوری ما از خداوند و از دين اوست.
*******
وعده الهی برای نابودی اول يهود
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا﴾ [الإسراء: 5].
حرف (ف) افاده عطف را میکند با تعقيب - يعنی اين جمله معطوف است به جمله قبلی.
کلمه ﴿إِذَ﴾ ظرف زمان برای آينده است و ما بعد آن ارتباطی به ما قبل آن ندارد، پس وجود کلمه ﴿إِذَ﴾ در آيت دلالت برين دارد که فساد و بعدا از آن برتری جويی و در نهايت تدمير بنی اسرائيل حتميست و برتری جويی ايشان دوام نمیيابد.
﴿جَآءَ﴾ اينجا افاده زمان گذشته را نمیکند، بلکه زمان آينده را افاده میکند، اينرا در ما بعد تشريح خواهيم کرد، و بدين معناست: هرگاهی بيايد زمان بار اول فساد ايشان، مثل اينکه برايشان گفته شود، شما بوديد که فساد بر پای کرديد، و آنچه از مبادی اخلاق، تعهدات و ذمه داری بود و آنچه که بر صلاح زمين بود ويران کرديد.
﴿وَعۡدُ﴾ وعد همچنان بعد از ميعاد میباشد و بدين معناست که خداوند در آينده با وعده خود خلاف نمیکند.
﴿أُولَىٰهُمَا﴾ يعنی اول بار اين دو مرتبه.
﴿بَعَثۡنَا﴾ اين کلمه اينجا بمعنای فرستاديم است، و کلمه بعث بمعنای زنده گردانيدن بعد از مرگ است. اين کلمه در سياق کلام اين را میرساند که، اين مردان مؤمناند که خداوند بر يهود میفرستد و آنها نافذ کننده قدرت خدا در خرابی يهود و از ميان بردن فساد آنها اند، همچنان اين کلمه اين معنا را افاده میکند که، خداوند ازين اشخاص که بر يهود مسلط ساخته است و از جنگ آنها بر ضد ايشان راضی است.
اگر آيات قرآنکريم که در جنگ صحابه با يهود بنینضير در سوره حشر و در جنگ يهود بنی قريضه در سوره احزاب نازل شده است خوانده شود معنای اين آيت بيشتر روشن و واضح میگردد. درين آيات بصراحت رضای ربانی را از افعال و جنگ مسلمين دانسته میشود: ﴿هُوَ ٱلَّذِيٓ أَخۡرَجَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن دِيَٰرِهِمۡ لِأَوَّلِ ٱلۡحَشۡرِۚ مَا ظَنَنتُمۡ أَن يَخۡرُجُواْۖ وَظَنُّوٓاْ أَنَّهُم مَّانِعَتُهُمۡ حُصُونُهُم مِّنَ ٱللَّهِ فَأَتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِنۡ حَيۡثُ لَمۡ يَحۡتَسِبُواْۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَۚ يُخۡرِبُونَ بُيُوتَهُم بِأَيۡدِيهِمۡ وَأَيۡدِي ٱلۡمُؤۡمِنِينَ فَٱعۡتَبِرُواْ يَٰٓأُوْلِي ٱلۡأَبۡصَٰرِ ٢ وَلَوۡلَآ أَن كَتَبَ ٱللَّهُ عَلَيۡهِمُ ٱلۡجَلَآءَ لَعَذَّبَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَاۖ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابُ ٱلنَّارِ ٣﴾ [الحشر: 2-3].
«اوست که بيرون آورد آنانرا که کافر شدند از اهل کتاب از خانههایشان در اول جمع کردن لشکر، گمان نداشتيد شما ای مسلمانان که بيرون روند و گمان میکردند آن کافران که نگاهدارنده ايشان قلعههای ايشان است از عقوبت خدا، پس بيامد بايشان عقوبت خدا از آنجا که گمان نمیکردند و افگند در دلهای ايشان ترس را، خراب میکردند خانههای خود را بدستهای خويش و بدستهای مسلمانان، پس عبرت گيريد ای خداوندان بصيرت».
﴿وَأَنزَلَ ٱلَّذِينَ ظَٰهَرُوهُم مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡكِتَٰبِ مِن صَيَاصِيهِمۡ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ ٱلرُّعۡبَ فَرِيقٗا تَقۡتُلُونَ وَتَأۡسِرُونَ فَرِيقٗا ٢٦ وَأَوۡرَثَكُمۡ أَرۡضَهُمۡ وَدِيَٰرَهُمۡ وَأَمۡوَٰلَهُمۡ وَأَرۡضٗا لَّمۡ تَطَُٔوهَاۚ وَكَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٗا ٢٧﴾ [الأحزاب: 26-27].
«و فرود آورد آنانرا که مددگاری اين لشکرها کرده بودند از اهل کتاب از قلعههای ايشان و افگند در دلهای ايشان خوف، طائفهای را میکشتيد و اسير گرفتيد طائفهای را. و عاقبت کار به شما داد زمين ايشانرا و خانههای ايشانرا و نيز عاقبت کار بشما داد زمينی را که نفرسوده ايد آنرا و هست خدا بر همه چيز توانا».
اين امکان وجود ندارد که مراد از کلمه ﴿بَعَثۡنَا﴾ پادشاهان بت پرست مثل بختنصر و ... در گذشته باشند که به دولت يهود پايان دادند، چنانکه مفسرين گفتهاند، سبک کلام قرآنی معنای را که ما گفتيم میرساند.
کلمه ﴿بَعَث﴾ فعل ماضی مجرد - فعل در زمان گذشته - و در قرآن هفت بار آمده است، فاعل در همه اين مراتب خداوند است، چون بعث - فرستادن - تنها از جانب خداوند ممکن است، و در سياق تمجيد و ستايش از پيامبران است که مفعول به اين افعال همه پيامبران و مردمان نيک هستند نه اشخاص غير صالح و بت پرست. اين جا اين هفت آيت را ذکر میکنيم:
1- ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ﴾ [البقرة: 213]. «بودند مردمان يک گروه، پس فرستاد خدای تعالی پيامبران را بشارت دهنده و بيمدهنده...».
2- ﴿وَقَالَ لَهُمۡ نَبِيُّهُمۡ إِنَّ ٱللَّهَ قَدۡ بَعَثَ لَكُمۡ طَالُوتَ مَلِكٗا﴾ [البقرة: 247]. «و گفت مر ايشانرا پيامبر ايشان هر آيينه خدا پادشاه مقرر کرده است برای شما طالوت را... ».
3- ﴿لَقَدۡ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ إِذۡ بَعَثَ فِيهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡ أَنفُسِهِمۡ﴾ [آلعمران: 164]. «هر آيينه نعمت فراوان داد خدا بر مؤمنان آنگاه که فرستاد در ميان ايشان پيغمبری از قوم ايشان...».
4- ﴿أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾ [المائدة: 31]. «پس فرستاد خدا زاغی را که میشگافت در زمين...».
5 - ﴿أَبَعَثَ ٱللَّهُ بَشَرٗا رَّسُولٗا﴾ [الإسراء: 94]. «...آيا خدای تعالی آدمی را پيامبر فرستاده است».
6- ﴿أَهَٰذَا ٱلَّذِي بَعَثَ ٱللَّهُ رَسُولًا﴾ [الفرقان: 41]. «...آيا اين شخص است که خدای تعالی پيامبرش فرستاده است».
7- ﴿هُوَ ٱلَّذِي بَعَثَ فِي ٱلۡأُمِّيِّۧنَ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ يَتۡلُواْ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتِهِۦ﴾ [الجمعة: 2].
و کلمه ﴿بَعَثۡنَا﴾ فعل ماضی مسند به فاعل و متصل به ضميرمتکلم است و در قرانکريم آنهم مثل ﴿بَعَثَ﴾ هفت بار تکرار شده است و در مقام ثنا و ستايش میباشد، چون مبعوثين که مفعول اين فعل در آيات کريمه هستند انبياء و پيامبران الهی و يا هم مؤمنان ربانیاند. ما اينجا اين هفت آيت را تذکر میدهيم:
1- ﴿وَبَعَثۡنَا مِنۡهُمُ ٱثۡنَيۡ عَشَرَ نَقِيبٗا﴾ [المائدة: 12]. «... و معين ساختيم از ايشان دوازده سردار».
2- ﴿بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ بَِٔايَٰتِنَآ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾ [الأعراف: 103]. «باز فرستاديم بعد از ايشان موسی را به نشانههای خويش بسوی فرعون و قوم او...».
3- ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ رُسُلًا إِلَىٰ قَوۡمِهِمۡ فَجَآءُوهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾ [یونس: 74]. «باز فرستاديم بعد نوح پيامبران بسوی قوم ايشان پس آوردند پيش ايشان نشانههای روشن».
4- ﴿ثُمَّ بَعَثۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِم مُّوسَىٰ وَهَٰرُونَ إِلَىٰ فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِيْهِۦ﴾ [یونس: 75]. «باز فرستاديم بعد ايشان موسی و هارون را بسوی فرعون و قوم او».
5- ﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِي كُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ [النحل: 36]. «و هر آيينه فرستاديم در هر گروهی پيامبری را که عبادت خدا کنيد...».
6- ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ أُولَىٰهُمَا بَعَثۡنَا عَلَيۡكُمۡ عِبَادٗا لَّنَآ أُوْلِي بَأۡسٖ شَدِيدٖ﴾ [الإسراء: 5]. «پس چون بيايد وعده نخستين باری از آندو بفرستيم بر شما بندگان خود را خداوندان کارزار سخت».
7- ﴿وَلَوۡ شِئۡنَا لَبَعَثۡنَا فِي كُلِّ قَرۡيَةٖ نَّذِيرٗا ٥١﴾ [الفرقان: 51]. «و اگر میخواستيم میفرستاديم در هر دهی ترسانندهای».
قرآنکريم در انتخاب مفردات و کلمات، و رسانيدن معنا از سبک کلام که در رابطه با هر موضوع وارد شده است بسيار دقيق است، در حاليکه در هيچ جای ازين آيات چهارده گانه مراد از فرستادگان مردمان غير صالح يا کافران نبودهاند، پس بسيار بعيد است که در آغاز سوره اسراء مراد از فرستادگان بختنصر يا امثال او باشند که دور کردن و پاک کردن فساد بنی اسرائيل به آنها نسبت داده شود. والله اعلم بالصّواب
ازين جهت اين بعثت در باره بندگان استعمال شده است
را در اصلاح زندگی که از اهداف اصلی خود منحرف شده است بدوش گيرند. اين بدين معناست که اين فرستادگان دارای رسالت و کتاباند، از جانب پروردگار فرستاده شدهاند، اين گفته تنها به امت اسلامی صدق میکند، چون ديگر امتها مشرک شدهاند و رسالتهای ايشان باطل است و ديگر حقانيت ندارند، بعد از اسلام هم ديگر رسالت آسمانی تا روز قيامت پديد نمیگردد، چون خداوند فرموده است: ﴿إِنَّ ٱلدِّينَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُ﴾ [آلعمران: 19]. «هر آيينه دين معتبر نزد خدا اسلام است».
و فرموده است: ﴿وَمَن يَبۡتَغِ غَيۡرَ ٱلۡإِسۡلَٰمِ دِينٗا فَلَن يُقۡبَلَ مِنۡهُ وَهُوَ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ ٨٥﴾ [آلعمران: 85]. «و هر که طلب کند غير اسلام دين ديگر را پس قبول کرده نمیشود از او و اوست در آخرت از زيانکاران».
و اين فرموده الهی: ﴿ٱلۡيَوۡمَ أَكۡمَلۡتُ لَكُمۡ دِينَكُمۡ وَأَتۡمَمۡتُ عَلَيۡكُمۡ نِعۡمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ ٱلۡإِسۡلَٰمَ دِينٗا﴾ [المائدة: 3]. «... امروز کامل کردم برای شما دين شما را و تمام کردم بر شما نعمت خود را و اختيار کردم اسلام را دين برای شما...».
﴿عَلَيۡكُمۡ﴾ عليکم - بر شما - بدين معناست که، آنهای که بر شما گماشته میشوند قويتر از شما اند، بر شما غلبه میکنند و هيچ مجال مقارنه ميان شما و آنها نيست.
کلمه ﴿عَلَى﴾ در عليکم فوقيت و برتری را افاده میکند، از همينرو خداوند نگفته است «بعثنا إليکم» يعنی بسوی شما فرستادم، چون کلمه ﴿إِلَيۡكُمۡ﴾ افاده همسانی و ضد مقابل را میکند که بمعنای گرفتن و پس دادن در ميان هر دو جانب است و اين حالت هم وضعيت جنگ و کريز را دارد، بلکه خداوند به کلمه ﴿عَلَيۡكُمۡ﴾ خطاب کرده است که تا اين افاده را کند که، اين فرستادگان بر شما غالب میشوند و شما توان مقابله با آنها را نداريد، سيادت از آن آنهاست و شما ای يهود! حتماً شکست میخوريد و ذليل میشويد و هيچ راهی ديگری هم نداريد.
در عربی میگوييم: رکب فلان علی حصان. «فلانی بر اسپ سوار شد» يا: جلس فلان علی کرسی «فلانی در چوکی نشست». حرف علی درين جا افاده برتری و تفوق را میکند.
اينجا واقعهای از يک مدرس در يکی از قريههای سعودی بيادم میآيد، وقتی مدرس به امير قريه ابلاغ کرده بود که به زيارت او آمده بود و گفت: «سيّرتُ عليک». «بر تو آمده بودم». امير بسيار قهر شده و گفت: بگو، سيرت يمّک. «يعنی اليک» - نزد تو آمده بودم - چون من الاغ نيستم که بر من سوار شوی وبيايی. پس کلمه ﴿عَلَيۡكُمۡ﴾ در سبک اين کلام بدين معناست که، شما همسوی آنها در توان نيستيد، نمیتوانيد با آنها همسری کنيد، بلکه نسبت به آنها مثل حيوانات و جمادات هستيد که برای سواری و نشستن انسان از آنها استفاده میشود.
¬﴿عِبَادٗا لَّنَآ﴾ يعنی بندگان که به ما ايمان دارند و يکتا پرست هستند، چون اينجا يک فرق فاحش ميان کلمه ¬﴿عِبَادٗا﴾ و «عبيد» وجود دارد، اين دو کلمه با هم مترادف و به يک معنای واحد نيستند، هر کدام معنايی دارد که جدا از ديگريست، همه مخلوقات «عبيد» خداوند هستند، چون در هستی امور جبريهای وجود دارد که مخلوقات اختيار آنرا ندارند و به سنت کونی خداوند در گردش هستند، مثال پدر، مادر، اجل، رزق و ديگر واقعات که در هستی بوقوع میپيوندند و بشر از جلوگيری آن عاجز است، «عبيد» بر همه کسانی گفته میشود که صفت قهريه خداوند بر آنها جاری است.
هر چه ﴿عِبَاد﴾ کسانی هستند که به اختيار خود و حرکات در زندگی و به رضای کامل به طاعت خدای يگانه میشتابند، و با خشوع و خضوع اقدام به آن اعمال میکنند که خداوند از آن راضی میگردد، اين اعمال را از مجبوريت انجام نمیدهند، اينها اختياری محبت خداوند را اختيار میکنند نه قهراً و غصباً. همچنان خداوند تنها کسانی را به کاری مکلف میسازد که به او ايمان دارند، از همينرو خداوند هنگام خطاب تکيلفی عامه مردم را مورد خطاب قرار نمیدهد بلکه با اين گفته خطاب میکند: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ﴾ «ای کسانی که ايمان آوردهايد...». پس خطاب تکليفی برای مؤمنان مسلمان است نه برای همه.
همچنان اطلاق کلمه ﴿عِبَاد﴾ با اضافت آن بسوی پروردگار برای تشريف، تکريم و ستايش است و اينکه اين ارجمندترين قله برتری است، ما اين مفهوم را از خلال آيات ذيل بخوبی درک میکنيم:
﴿سُبۡحَٰنَ ٱلَّذِيٓ أَسۡرَىٰ بِعَبۡدِهِۦ...﴾ [الإسراء: 10]. «پاک است آنکه سير کنانيد بنده خود را ..».
﴿وَإِن كُنتُمۡ فِي رَيۡبٖ مِّمَّا نَزَّلۡنَا عَلَىٰ عَبۡدِنَا...﴾ [البقرة: 23]. «و اگر باشيد شما در شک از آنچه ما بر بنده خود فرستادهايم».
﴿إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُخۡلَصِينَ﴾ [یوسف: 24]. «هر آيينه او هست از بنگان صالح ما».
﴿وَلَقَدۡ سَبَقَتۡ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا ٱلۡمُرۡسَلِينَ ١٧١﴾ [الصافات: 171]. «و هر آيينه سابقاً صادر شده وعده ما برای بندگان فرستاده خويش».
﴿جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِي وَعَدَ ٱلرَّحۡمَٰنُ عِبَادَهُۥ بِٱلۡغَيۡبِۚ إِنَّهُۥ كَانَ وَعۡدُهُۥ مَأۡتِيّٗا ٦١﴾ [مریم: 61]. «بوستانهای هميشه ماندن که وعده داده است خداوند بندگان خود را نا ديده هر آيينه هست وعده او آينده».
﴿وَٱذۡكُرۡ عِبَٰدَنَآ إِبۡرَٰهِيمَ وَإِسۡحَٰقَ وَيَعۡقُوبَ أُوْلِي ٱلۡأَيۡدِي وَٱلۡأَبۡصَٰرِ ٤٥﴾ [ص: 45]. «يا کن بندگان ما ابراهيم و اسحق و يعقوب را».
﴿كَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَيۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَيۡنِ فَخَانَتَاهُمَا﴾ [التحریم: 10]. «... بودند زير نکاح دو بنده شايسته از بندگان ما پس خيانت کردند به آن دو بنده...».
﴿فَأَسۡرِ بِعِبَادِي لَيۡلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ ٢٣﴾ [الدخان: 23]. «- پس کفتيم - ببر بندگان من را وقت شب هر آيينه شما را تعاقب کرده شود».
﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ ٥٣﴾ [الزمر: 53]. «بگو- ای محمد - ای بندگان من که زياده روی کرديد بر خود نباشيد نوميد از رحمت خدا هر آيينه خدا میآمرزد گناهان را همه».
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِينَ يَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا ٦٣﴾ [الفرقان: 63]. «و بندگان خدا آنانند که میروند بر زمين بآهستگی ...».
و اين دعای ما در نماز در تشهد: «السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ». «درود وسلامتی برتو ای پيامبر و رحمت خدا برتو و برکات او، سلامتی بر ما و بر بندگان نيکو کار...».
هر چه کلمه «عبيد» در مواضعی بکار برده شده است که مراد از آن حساب و عقاب برای کسانی بوده است که بسبب ظلم ايشان آنها را در آتش دوزخ افکنده میشود، نه اينکه بر آنها ظلم کرده شود، چون خداوند ظلم را از خود نفی میکند و خداوند حکمی را صادر کرده است که بر وفق مراد ايشان نيست، بلا تشبيه مثل يک قاضی که در رابطه با يک مجرم حکم صادر میکند و ظلم را از خود و حکم خود نفی میکند و میگويد اين مجرمی است که قانون را زير پای گذاشته و امنيت مردم را اخلال کرده است، اين قاضی نيست که بر او ظلم کرده است بلکه خود او بر خود ظلم کرده است.
ما به تأييد اين گفته اين گفته پروردگار را نقل میکنيم: ﴿لَّقَدۡ سَمِعَ ٱللَّهُ قَوۡلَ ٱلَّذِينَ قَالُوٓاْ إِنَّ ٱللَّهَ فَقِيرٞ وَنَحۡنُ أَغۡنِيَآءُۘ سَنَكۡتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتۡلَهُمُ ٱلۡأَنۢبِيَآءَ بِغَيۡرِ حَقّٖ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ١٨١ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ أَيۡدِيكُمۡ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّامٖ لِّلۡعَبِيدِ ١٨٢﴾ [آلعمران: 181-182]. «هر آيينه شنيد خدا سخن آنانکه گفتند که خدا فقير است و ما توانگريم، خواهيم نوشت آنچه گفتن و بنويسيم کشتن ايشان پيامبران را به ناحق و بگويم بچشيد عذاب سوزنده* اين عذاب بسبب عملی است که پيش فرستاده است دستهای شما و بسبب آنست که خدا ستم کننده نيست بر بندگان».
و اين فرموده پروردگار: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ يَتَوَفَّى ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ يَضۡرِبُونَ وُجُوهَهُمۡ وَأَدۡبَٰرَهُمۡ وَذُوقُواْ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٥٠﴾ [الأنفال: 50-51]. «- و تعجب میکردی - اگر میديدی - ای بيننده - چون فرشتگان قبض ارواح کافران میکنند میزنند بر رویهای ايشان و بر پشتهای ايشان - و میگويند - بچشيد عذاب سوزان را* اين به سبب آن کردار که پيش فرستاد است دستهای شما و بسبب آنست که خدا ظلم کننده نيست بر بندگان».
و اين قول خداوند: ﴿ثَانِيَ عِطۡفِهِۦ لِيُضِلَّ عَن سَبِيلِ ٱللَّهِۖ لَهُۥ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞۖ وَنُذِيقُهُۥ يَوۡمَ ٱلۡقِيَٰمَةِ عَذَابَ ٱلۡحَرِيقِ ٩ ذَٰلِكَ بِمَا قَدَّمَتۡ يَدَاكَ وَأَنَّ ٱللَّهَ لَيۡسَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ١٠﴾ [الحج: 9-10]. «پيچيده صفحه گردن خود را تا گمراه کند از راه خدا، او راست در دنيا رسوائی، بچشانيم او را روز قيامت عذاب سوختن* گوييم اين بسبب آن اعمال است که فرستادش دو دست و به سبب آنست که خدا نيست ستم کننده بر بندگان».
و درين قول الهی: ﴿مَّنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا فَلِنَفۡسِهِۦۖ وَمَنۡ أَسَآءَ فَعَلَيۡهَا﴾ [فصلت: 46]. «هر که بکند کار نيک پس نفع او راست و هر که بدکاری کند پس وبال بر وی است و نيست پروردگار تو ستم کننده بر بندگان».
در آيت ديگری آمده است: ﴿قَالَ قَرِينُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَيۡتُهُۥ وَلَٰكِن كَانَ فِي ضَلَٰلِۢ بَعِيدٖ ٢٧ قَالَ لَا تَخۡتَصِمُواْ لَدَيَّ وَقَدۡ قَدَّمۡتُ إِلَيۡكُم بِٱلۡوَعِيدِ ٢٨ مَا يُبَدَّلُ ٱلۡقَوۡلُ لَدَيَّ وَمَآ أَنَا۠ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِيدِ ٢٩﴾ [ق: 27-29]. «گفت همنشين او ای پروردگار من گمراه نکردم اين شخص را وليکن وی بود در گمراهی دور* فرمود خصومت مکنيد پيش من حال آنکه پيش ازين فرستاده بودم بسوی شما وعده عذاب* تغير داده نمیشود وعده نزد من و نيستم ستم کننده بر بندگان».
کلمه عبيد در قرآن تنها در همين پنج جای ذکر شده است و اين پنج جای خاص برای يهود و کسانی است که کافر و گمراه شدند، يا هم کسانی که کفر و تمرد و سرکشی کردند، هيچگاه اين کلمه در شأن مؤمنين مخلص استعمال نشده است، و کسانی را خطاب کرده است که با تمرد و سر کشی از دستورات خداوند بر خويشتن ظلم کردند، چون بر ايشان پيامبران فرستاده شد، آنها ايشانرا پند دادند و از عذاب خدا ترساندند و به بهشت آن نويد دادند، ولی کافران نشنيدند و پيروی ايشان نکردند.
ازينرو خداوند در اين آيت کلمه ﴿عِبَادٗا لَّنَآ﴾ را ذکر کرده است، چون آنهای که بايد به فساد بنی اسرائيل خاتمه بخشند، اولاً يکتا پرستان مؤمن در ثانی مرتبه مجاهدان راه خدا و در سوم مرتبه به اين خطاب نزد خداوند مشرفاند.
اين امر در طول تاريخ اتفاق نيفتاده است که يک گروه موحد به نابودی و خراب يهود يا دولت آن دسته زده باشد مگر مسلمانان که در زمان پيامبر گرامی و زمان خلافت عمر در مدينه منوره به سلطه آنها خاتمه بخشيدند و آنها را از خانه و کاشانهشان راندند.
بناءً رواياتی که در رابطه با تدمير يهود در بار اول است و مراد از آن بختنصر را دانستهاند و ياهم جالوت را میدانند باطل و نادرست است، چون آنها کفار و بت پرست يا هم آتش پرست بودند، و موحد نبودند، ازينرو اين روايات بعيد مینمايد، چون کلمه عباد تنها برای موحدين و مؤمنين استعمال میشود، مثليکه ما به تفصيل آنرا بيان داشتيم.
«أولِی» يعنی صاحبان.
«بأس» يعنی شديد در جنگ، عقوبت و گرفت، و کلمه بأس بر شير استعمال میشود، يعنی اين کسانی که بر شما مسلط میشوند مردمان زور مند و توانايی در جنگاند و کشتار و نابودی شما به خواست خداوند بدستان اينها صورت میگيرد،
«فجاسوا» يعنی در ميان اماکن مسکونه شما رفت و آمد میکنند و در ميان دهات شما به گشت و کذار میپردازند و میپرسند که آيا کسی از يهود باقی مانده است يا خير، مثل اينکه مردی از پی دريافت خبری در جستجو میافتد.
اين کلمه از آيت مبارک به فتوحات صحابه کرام در سر زمين يهود و تدمير قلعهها و ديوارهایشان صدق میکند، و اينکه آنها بودند که برهمه مظاهر سلطه و جبروت آنها خاتمه بخشيدند.
«خلال الّديار» يعنی در ميان اماکن مسکونه، جایهای که در آنجا مردم زندگی میکنند، مفرد ( ديار ) دير است و مراد از آن جايی است که آباد بوده، اهالی داشته باشد و در آن رفت و آمد صورت گيرد.
¬« و کان وعداً مفعولاً» يعنی اين وعده به تحقق میپيوندد در زمان خود پيامبر و ياران راستينش بعد از او، يعنی اتفاقی است که وقوع آن حتميست و تحقق میپذيرد و هيچ راه بر گشت ندارد.
******
برداشت جديد از اين آيات
در بحث گذشته واضح شد که آنهای که بايد بر بنی اسرائيل مسلط شوند وبر سلطه آنها خاتمه میبخشند نه بابلیهااند و نه هم کنعانیها و آشوریها، چون همه ايشان بت پرست و کافر بودند نه بندگان مخلص خداوند و سبک نزول قرآن همين است که گفتيم.
از همين جهت روايات و اقوال مفسرين سابق در معين کردن و تحديد نمودن دو فساد از بنی اسرائيل و در نتيجه نابودی آنها با آنچه که آيات قرآن مقرر میدارد موافق نيست، پس ضروری است که در فهم اين آيات قرآنی تجديد نظر صورت گيرد و معنای آن از نو تفسير گردد و به تفاسير گذشته اکتفا کرده نشود، بايد در رابطه با اين افساد و کيفيت نابودی آنها از نو سخن گفت، اين فهمی است که از خود آيات، کلمات و اشارات آنها استنباط میشود، و با ملاحظه روابط مسلمانها و تاريخ درگيریهای آنها با يهود میشود به اين امر پی برد.
ازينرو من با يک نظريه و فهم جديد میگويم که: مراد از فساد اول، فسادآنها در مدينه منوره بود، چون آنها قبل از آمدن پيامبر اسلام به مدينه بزرگترين و منسجمترين کيان اجتماعی، سياسی و اقتصادی را در همه سر زمين حجاز داشتند، آنها در سر زمين خود فساد بزرگی را بر پا کرده بودند، به حيلهها و مکرهای بزرگی دست میزدند تا سلطه خود را در ميان قبايل عربی اطراف خود محکمتر کنند، و يهود درين کار خود در آنزمان بسيار مؤفق بود.
تاريخ آندوره به ما میرساند که يهودیهای يثرب در ميان ديگر قبايل عرب توانسته بودند که يک کيان قوی اجتماعی داشته باشند، چون اين قبايل در برابر يهودها با نادانی و جهالت بر خورد میکردند، آنها زمينه اشتغال و بهره برداری يهود بودند، اين سلطه ناروا در همان زمان همان فساد اول است، چون يهودهای يثرب به اساس معتقدات دينی و آسمانی خود رشد نکرده بودند و نمیخواستند با نشر يک دين آسمانی خير و سعادت را در ميان مردم تبليغ کنند و گسترش دهند.
اين يک هسته جاهليت بود که برای فساد خود و ديگران ايجاد کرده بودند تا به تکبر و سلطه جويی خود ادامه دهند، آنها بسيار حريص بودند برينکه در ميان ديگر قبايل آتش جنگ را شعله ور سازند و خود از آن بهره برداری نمايند، هرگاه اين آتش رو به خاموشی میگذاشت آنرا در ميان قبائلی مثل اوس و خزرج از نو شعله وو میساختند، اينکار هميشگی آنها بود.
هميشه تعامل آنها در برابر عربها به اساس ماديات و سود خواری بود، با اينکار اموال آنهارا از چنگشان بيرون میکشيدند و از نگاه اقتصادی آنهارا دنباله رو خود میساختند. در حقيقت اين گفته را بر آنها تطبيق میکردند «سگ خود را گرسنه نگاهدار از تو اطاعت میکند» آنها سرمايه داران و تجار، ولی عربها تنها مصرف کننده بودند. از سوی ديگر آنها خود را به صفت اينکه اهل کتاب و اهل علم بودند برتر از عربها میدانستند و عربها را خوار و پست میشمردند، خرافات، اسرائيليات، افسانهها و عقايد باطل خود را بعنوان دين و فرهنگ در ميان عربها پخش کرده بودند. يهودها در کنايه گوی و تمسخر عربها بسيار زياده روی میکردند و آنها را از روزی میترساندند که، پيامبر آخر زمان قسميکه در تورات آمده بود مبعوث میشود و يهود دست را با او يکی کرده بر اعراب حکم میرانند. آنها میگفتند که اين پيامبر از مکه جايگاه اصلی اعراب بر میخيزد و بر يهود خون و مال اعراب را مباح میسازد. يکی از علل هم که قبايل اوس و خزرج با شنيدن بعثت پيامبر بزودی به مکه آمدند و به پيامبر ايمان آوردند همين بود، چون اخبار يهود در باره پيامبر از متن تورات بود و آنها يقين کرده بودند که همين شخص همان پيامبر موعود است.
يکی از مظاهر فساد اول يهود موقف ايشان در برابر پيامبر اسلام از روز اول ولادت آنجناب بود، آنها به يقين میدانستند که او فرستاده خداست که پيامبران خود يهود به آن بشارت داده بودند. آنها بعد از ولادت مبارک به مکه رفتند و با ديدن تمام علائم و نشانهها دانستند که او همان پيامبر است، هنگاميکه تحت سرپرستی حليمه سعديه در قبيله بنی سعد بود کوشش ربودن او را کردند. وقتی هم که به مدينه هجرت کرد آنها قصد ترور او را نمودند. پيامبر در سفر تجارتیاش به شام بعد ازينکه بحيرای راهب عموی او را از خطرات که از جانب يهود او را تهديد میکرد خبر نمود از سفر خود بزودی بر گشت.
وقتی که آنجناب به پيامبری مبعوث شد و مشرکين در برابر او قيام کردند همکاران اولی مشرکين يهودیها بودند، اين يهود بود که شبهات را در رابطه با رسالت مبارک خلق میکرد، همانند اين سه سئوالی که در سوره کهف آمده است، و يا هم پرسيدن از خوراک اهل بهشت و... بعد از هجرت به مدينه هم يهود با تمام توان و مکر و حيله که داشت در برابر پيامبر جنگيد، يهود بنی نضير تلاش قتل او را کرد. حیّ پسر اخطب احزاب را در غزوه خندق بر ضد او متحد ساخت. يهود بنی قريضه تعهدات خود را با پيامبر شکست. در روز جنگ خيبر يک زن يهودی گوشت بز مسموم را میخواست به پيامبر بخوراند.
ديگر چه فساد وتبهکاری بزرگتر از جنگ در برابر پيامبر خداست، پيامبری که برای هدايت و نجات بشريت مبعوث گرديده بود، چه بدتر از تلاش برای قتل و يا به مسخره گرفتن او، يا هم تحريک و کمک مشرکين و کفار بر ضد او؟؟؟ با آنکه آنها از قبل میدانستند و يقين داشتند که او فرستاده خداست.
پس بايد بدانيد که جنگ آنها بر ضد پيامبر، تلاش برای قتل او و همکاری با دشمنان او فساد و تبهکاری اول يهود است که خداوند بزرگ ايشان را به مقصود شومشان نائل نگردانيد و در عوض خود آنها را تباه نمود و نا بود کرد. همه ما اينرا میدانيم که چه کسی اين فساد و تبهکاری را که از ميان برد، پس برای ياد دهانی نه معلومات دوباره بايد گفت: کسانيکه بعد از فساد و تبهکاری اول آنها را نابود کرد بندگان مؤمن خدا بودند.
بعد از غزوه بدر پيامبر يهود بنی قينقاع را محاصره کرد و آنها را از مدينه منوره تبعيد کرد. اين اقدام بخاطر اين بود که آنها يک زن را برهنه کردند و يک مرد مسلمان را کشته بودند.
بعد از غزوه احد پيامبر يهود بنی نضير را محاصره کرد و از مدينه راند، چون آنها تلاش نمودند تا پيامبر را بقتل برسانند، لذا به چنين سرنوشت دچار شدند.
بعد از غزوه احزاب يهود بنی قريضه به اين سر نوشت دچار شد، چون آنها تعهدات خود را با مسلمانها شکستند.
بعد از صلح حديبيه قلعههای يهود در خيبر محاصره شد و ارتش مسلمانها به سرکردگی علی آنها را ويران کردند و بر آنها لازم گردانيدند که زمينهای خود را بکارند و تنها نصف حاصل آنرا بگيرند، بشرط اينکه به قافلههای تجارتی آسيبی نرسانند، و در نهايت در زمان خلافت خود عمر آنها را از آنجا راند.
بعد از غزوه تبوک يهود - فُدک - و - تيما - از سر زمين حجاز به شام رانده شدند. خلاصه اينکه قبل ازينکه پيامبر اين دار فانی را وداع کند جزيرة العرب را از لوث يهود و فساد و تبهکاری آنها پاک کرد و در آن يک نفر يهودی باقی نماند، بعضی از آنها کشته شد، بعضیها هم اسلام آورد و کسانی هم که از جنگها جان سالم بدر برده بودند به سر زمين شام رفتند.
اين امت اسلامی بود که به قيادت پيامبر گرامی و بعداً ياران راستين او ديار يهود را درنورديد و آنها را تصاحب کرد، آنها را پی گيری میکردند تا بکشند و آنها کسانی بودند که خداوند فرستاده بود تا فساد و تبهکاری اول يهود را از زمين پاک کنند، چون خداوند در هيچ جايی از قرآن کريم کلمه يا فعل « بَعَثَ» را استعمال نکرده است مگر در باره نيکوکاران، پيامبران و يکتا پرستان، اينها کسانی بودند که برای سر کوبی بنی اسرائيل فرستاده شده بودند تا بر آنها مسلط گردند نه نزد آنها برای ارائهای مطلبی که جانب مقابل هم همسان آنها باشد، آنها بندگان خدا « عباد الله» مخلص خدا بودند، چون قسميکه در گذشته گفتيم، همه کسانی که قبل از اسلام يهود را سر کوب کرده است بندگان راستين خدا و موحدين نبودند، بلکه بت پرستان و کفار بودند و کلمه « عباد» هم تنها برای نيکوکاران استعمال میشود.
آياتی که بعد ازين آيات میآيد و تکميل کننده آيات قبلی است بيشتر اين موضوع را روشن میسازد و ابهام را از آن دور میکند که، کسانی که يهود را در هردو مرتبه نابود میسازند مسلمانها هستند، فساد آنها در مدينه و برتری جوی و سلطه آنها فساد اول و طرد و تبعيد ايشان توسط پيامبر خدا و ياران او «علو» يعنی تسلط اول بر يهود بود.
*****
برگشت دو باره يهود
پروردگار متعال فرموده است: ﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ عَلَيۡهِمۡ وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا ٦﴾ [الإسراء: 6]. «باز دهيم شما را غلبه بر ايشان و پی در پی دهيم شمارا اموال و فرزندان وسازيم شما را بيشتر باعتبار لشکر».
اين آيت کريمه خبر میدهد که خداوند دو باره يهود را قدرت میدهد و يا بر میگرداند. بر چه کسی؟ برای کسانی که بار اول سر زمينهای يهود را مسخر کرده و آنها را از آنجا راندهاند، مراد از ﴿ٱلۡكَرَّةَ ﴾ در آيت کريمه تسلط، غلبه، سيادت و دولت است. اين امتی که يهود را نابود کرد و خود بحيث امت بعد از يهود باقی ماند کدام بود؟
هيچ امتی در تاريخ در گذشته و حال که يهود را نابود کرده باشد و خود بحيث امت باقی مانده باشد وجود ندارد مگر مسلمانها، همه امتها و ملتهای که در گذشته بر يهود مسلط شدهاند قبل ازينکه يهود سر خود را بلند کند و بر آنها مسلط شود از ميان رفتهاند و تاريخ آنها را به فراموشی سپرده است، جای وجود ندارد که بنام ايشان هنوز اقوامی از آنها در آنجای زندگی کنند، اين بسيار بعيد است - العياذ بالله - که خداوند وعدهای را دهد که متحقق نگردد.
جالوت را داود کشت، گروه و پيروان او از ميان رفتند و ديگر وجود ندارند، پس من میگويم که کسانی که اول بار به فساد و تبهکاری آنها پايان داد و سر زمينهای آنها را اشغال کرد همين مسلمانها بودند، يهود هم دو باره به بلاد شام «فلسطين و کشورهای اطراف آن مثل اردن، سوريه، لبنان و...». برگشت، بويژه فلسطين و سر زمين بيت المقدس، اين همين واقعيت فعلی است که ما در آن زندگی داريم و دولت يهود وجود دارد.
من با تأکيد میگويم که، در روی زمين يک دولت و امتی نبوده است که يهود را اسير و نابود کرده باشد و يهود دو باره بر آن امت مسلط شده باشد مگر امت اسلامی. همه امتهای که يهود را ذليل ساخته بودند قبل ازينکه يهود بر آنها غلبه حاصل کند و يا تسلط يابد از ميان رفتند و نابود شدند. لذا تمام روايات که در تفاسير سابق آمده است نا درست است و بعيد به نظر میرسد، چون آيات قرآنی اينرا میرساند که هردو فساد و تبهکاری به يک امت ارتباط دارد و از جانب يک امت صورت میگيرد و يک امت است که اين دو فساد و تبهکاری را از ميان میبرد، اين در گيريها در ميان يهود و مسلمانها بعضی ازين حلقات اين تبهکاری و در نهايت تدمير را تشکيل میدهند، تاريخ برای ما ثابت میسازد که اين امت که فساد يهود را از ميان میبرد همين امت اسلاميست. امتهای ديگر مثل رومیها و فارسیها که با يهود درگير شدند، درگيریهای ايشان ميان هم دوامدار و هميشه نبود و يهودیهای نتوانستند که هيچگاه بر آنها غلبه کنند، وقتی که خداوند خواسته است تا برای يهود برگشت دو باره را خبر دهد به کلمه ﴿ثُمَّ¬﴾ خبر داده است.
¬﴿ثُمَّ¬﴾ چنانکه معلوم است کلمه ﴿ثُمَّ¬﴾ افاده عطف را به تراخی میکند، - يعنی خيلی بعد - از وقوع تدمير يهود، يهود دو باره مسلط میشود و اين يک مهلت زمانی دراز میخواهد، کلمه ﴿ثُمَّ¬﴾ و مفهوم تراخی همين قرنهای درازی را که امت اسلامی از زمان اخراج يهود از جزيرة العرب حاکميت کرده است تا پيروزی يهود در فلسطين در قرن چهاردهم هجری در بر میگيرد.
﴿رَدَدۡنَا لَكُمُ﴾ يعنی شما را بر میگردانيم ای يهود. چون ضمير «کُم» در «لکم» راجع به يهود است.
﴿ٱلۡكَرَّةَ﴾ اين بمعنای بر انگيختن و تجديد خلقت بعد از نابودی است. درينجا مراد از فنای يهود از بين رفتن سلطه، سيادت، توانايی و دولت اوست. اينجا خداوند سبب دوباره برگرداندن يهود را ذکر نکرده است، چنانچه بعضی از مفسرين نگاشتهاند که، چون آنها توبه میکنند و به طاعت خداوند روی میآورند.
ما میگوييم، بعد از بعثت حضرت موسی تا امروز هيچگاه اين اتفاق نيافتاده است که يهود از دنائت و کارهای بد خود توبه کرده باشد، ولی میشود که بازگرداندن دولت آنها و سيادت ايشان بسبب فساد و گمراهی ما باشد، چون راه خدا را آنطوريکه اسلام ترسيم کرده است نپيموديم، در عوض به نشنلزم عربی، گاهی وطن پرستی، گاهی به سوسيالزم، گاهی به امپريالزم و گاهی هم به سکولرزم چنگ زديم و خداوند اين عذاب خود را بدستان يهود نازل کرد. در مقابل خداوند يهود را هم بخاطر فساد و فتنه انگيزیاش به نابودی و ذلت دوباره وعده داده است و انشاء الله به عذاب خود گرفتار میسازد و آنروزيست که يهود و پشتيبانان و کمک گاران ايشان به عذاب و ذلت خداوندی گرفتار خواهند شد، چون آنها از فساد خود تا روز قيامت توبه نمیکنند.
﴿ثُمَّ رَدَدۡنَا لَكُمُ ٱلۡكَرَّةَ﴾ اين آيت کسانی را که فساد و تجاوز دوم يهود بر آنها صورت میگيرد معين نموده است و آنها کسانی هستند که در مرتبه اول يهود بر آنها فساد و تجاوز کرده بود و آنها به فساد و تبهکاری يهود پيايان دادند.
پس کسانيکه اين دو تجاوز بر آنها صورت میگيرد يک امت است نه بعضی از اشخاص، يا تنها پيامبری از پيامبران الهی، و آنچه را که روايات گفته است مبنی بر اينکه فساد اول بر اشعياء نبی، زکريا و يا فرزند او يحيی صورت گرفته است نادرست است، چون اينها افراد هستند نه يک امت، اگر کشته شدن ايشان توسط يهود درست هم باشد اين خود يک فساد است نه آن فساديکه در آيات قبلی از آن ياد شده است، و آنهای که فساد و تجاوز اول از جانب يهود بر آنها واقع شده است بر يهود مسلط میشوند، سلطنت آنهارا نابود، خانههای آنها را ويران و سر زمينهای آنها را اشغال میکنند، و اينکار از جانب پيامبران نامبرده که بدست يهود کشته شدهاند صورت نگرفته است. اما اين احتمال که همان کسی را که خداوند فرستاده است تا يهود را نابود بسازد بختنصر بوده، از نگاه تاريخی و لغوی درست نيست، چون قسميکه در گذشته گفتيم آنها از بندگان مخلص خداوند نبودند و خداوند کلمه «بعث» را تنها برای پيامبران و بندگان نيکوکار خود استعمال میکند قسمکيه در آيات قرآنی آمده است و ما در گذشته آنها را ياد آور شديم، و بختنصر و پيروان او نابود شدهاند و ديگر آنها وجود نداشتند که يهود بر آنهامسلط شود و آنها دوباره يهود را نابود سازند، خداوند برای يهود خبر داده است که آنها دوباره بر نسلهای بعدی صحابه پيامبر که يهود را شکست دادهاند پيروز میشوند، ما هم فرزندان همان صحابه پيامبر هستيم که راه درست را که ياران پيامبر رفته بود و با قوت و توانايی خود يهود را شکست داده بود گذاشتيم، از توانايی ما هم چيزی نمانده و همين جاست که يهود بر ما مسلط شده است.
همچنان گفتيم که کلمه ﴿عَلَى﴾ برای استعلاء و فوقيت استعمال میشود و خداوند در آيت کريمه با بکار بردن کلمه ﴿عَلَى﴾ خبر دادهاست که غلبه سيادت و رياست از آن شما میباشد و ديگران نسبت به شما بمنزله بردگان و يا پستتر از آن میباشند، حالت فعلی ما هم چنين است و ما نسبت به يهود از غلامان هم بدتريم، آنها به ما به به اندازه حيوانات هم قدر قايل نيستند، خونها و آبرو و حيثيت مسلمانها نزد آنها از بیارزشترين متاعهای هستی است، آنها مستقيم و يا غير مستقيم بر ما حاکميت دارند، آنها فرزندان و دست پروردههای خود را با تابعيتهای عربی و بنام مسلمان بر ما حاکم ساختهاند، تا اينکه نابودی وکشتار ما بدست بنام فرزندان خود ما صورت، من بايد اينرا بگويم که امروز خون مسلمان بیارزشتر از خون يک حيوان است، حوادث زيادی در روز بوقوع میپيوندد که بر يک شخص عامی پوشيده نيست چه رسد به کسانيکه دانشمنداند و از وضعيت جهان آگاهی عالمانه دارند.
خداوند متين آنها را بر ما مسلط ساخته است، چون ما از منهج الهی که بر ما ترسيم شده بود و شريعت که بر ما آموخته بود دور شديم، اين جزای کسانی است که نافرمانی خدا را کردند و از امر او تعالی سرکشی نمودند.
اين موضوع ما را غره نسازد که کسی از اقارب و يا فرزندان ما بر کرسی قدرت تکيه بزند و ما گمان کنيم که ما سيادت و قدرت داريم، اينها در اصل جز غلامان چيزی ديگری نيستند، اينها تازيانههای هستند که ما توسطشان زجر و شکنجه میشويم، اينها از مراحل و امتحاناتی میگذرند که تنها بخداوند معلوم است، تا اينکه از جانب استعمار بر آنها اطمئنان کرده شود، عدم تمرد خود را بر باداران خود ثابت بسازند و اسنادهای صوتی و تصويری بگذارند که هيچ وقت از امر اجنبی سر کشی نمیکنند و هميشه بحيث شمشير بر گردنهای ملتهای خود به نفع استعمار عمل میکنند. از خداوند بزرگ میخواهيم که از شر ايشان مارا رهای بخشد.
مشکل ما درين است که همه ما درد خود را میدانيم و دوای آنرا میشناسيم، حتی يک عسکر، خورد ضابط، مأمور و رئيس اداره اين درد را میداند، ولی چه کسی بايد اين دوا را بخورد و يا بخورد اين بيمار بدهد و اين امت را از حال مخمصه نجات دهد؟؟؟!!.
از خداوند قدير میخواهيم که يک گروهی را درين امت بگمارد که اين دوا را به خود بخورد و به بيمار هم بدهد.
﴿وَأَمۡدَدۡنَٰكُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِينَ﴾ [الإسراء: 6].
اينجا اين پرسش مطرح میشود که، آيا در تاريخ خداوند يهود را غير ازين حالت فعلی به فرزندان و اموال مدد کرده است؟ اين را ما نمیدانيم و نشنيدهايم که باری خداوند يهود را چنين کمکی کرده باشد، يهود از آوانيکه خداوند بر ايشان غضب کرده است دوامدار در عذاب و بلاء گذرانيده است، قبل از اسلام عذاب و زجر بابلیها و رومیها بر ايشان ادامه داشت و بعد از اسلام مسلمانها ايشانرا از جزيرة العرب راندند، بعداً اروپا اينکار را آغاز کرد و در اسپانيا تحت شکنجه بودند، تا اينکه مسلمانها آمدند و ايشانرا از تحت شکنجه اسپانيایها نجات دادند، اينکاری را که امروز در حق مسلمانها مرتکب میشوند پاداش همان عملی است که مسلمانها در نجات ايشان از تحت حاکميت اسپانيایها انجام دادند، مسلمانها اين خدمت را برای کسانی انجام دادند که اهليت آنرا نداشتند.
در طول تاريخ يهود بحيث امت شرير شناخته شده است و در هر سر زمين آنها توطئههای چيدند که مورد تعذيب، قتل و شکنجه آنديار قرار گرفتند. فضيحت که در لافور مصر واقع شد، توطئه که در دهه چهلم و پنجاهم ميلادی همين قرن بيستم در برابر عراق چيدند و توطئه ايشان در برابر همه ملتها بزرگترين دليل بر غدر و خيانت آنهاست، و آخرين عذاب و شکنجه که ايشان از دست يکی از تبار خويش چشيدند تعذيب و کشتار آنها توسط ادلوف هتلر و نازيها بود .
آيات قرآنی واضح میسازد که يهود در فساد و تبهکاری دوم خود بر پای خود ايستاده نيست و توانايی مالی و ذاتی شخصی ندارد که از خود دفاع کند، بلکه در وجود خود تکيه بديگران دارد، دوام آنها و نظام اقتصادی ايشان به کمک ديگران استوار است، پس کمکهای اقتصادی و نظامی است که اين پديده را درين عصر نگاهداشته است، اگر ملياردها دالر که از کشورهای غربی به دولت اسرائيل میرسد نمیبود اين مولود جسور و خونخوار نمیتوانست به مشکلات اقتصادی، اجتماعی خود فايق آيد و برنامههای توسعه و جنگی خود را اجراء نمايد.
اين صليب غرب به سرکردگی امريکا و انگليس است که رفع ساختن همه احتياجات مادی اسرائيل را بدوش گرفته است و برنامههای توسعه، تخنيکی و جنگی يهود را تمويل میکند، ملتهای صليبی روزانه به پرداخت ماليات خود میافزايند تا اين پديده شوم زنده بماند، کشورهای غربی به سردمداری امريکا خزانههای خود را بر روی اين دولت گشوده است تا اين کشور کوچک ولی در عين حال تجاوز گر را تشويق نمايند. يهودیها صندوق را بنام صندوق پشتيبانی يهود باز کردهاند تا برای پوشش يهودی از ديگر ملتها و کشورها پول جمعآوری شود.
بخاطر اينکه ما به تحقق پيشگويی اين آيت کريمه يقين کامل داشته باشيم و اعجاز آنرا بدانيم امروز فرزندان يهود را میبينيم که از اطراف و اکناف دنيا به اسرائيل میآيند تا دولت اسرائيل را کمک کنند و بحيث عساکر آن وارد خدمت شوند، حتی حکام بنام مسلمان ما آنها را در مواردی کمک نظامی کردند، يهودهای عربی شرقی در اسرائيل شصت درصد باشندگان اسرائيل را تشکيل میدهند، حتی يهودهای که نمیخواستند از کشورهای عربی به اسرائيل هجرت کنند به انواع آزار و اذيت دچار میشدند تا مجبور شوند به اسرائيل بروند تا درخدمت اسرائيل قرار گيرند، کشورهای غربی هم غير مستقيم ملتهای خود را به ستيز تبليغاتی و ساختگی در برابر يهود تحريک میکردند تا عرصه را بر آنها تنگ ساخته باشند که در نتيجه به اسرائيل بروند، مسلمانها ازين توطئهها تا حدی زيادی بیخبراند حال اينکه شواهد ازين قبيل دسيسهها در دست است و حاجت به ذکر آنها نيست، حکام عرب بودند که در حقيقت اسرائيل را ساختند و اينها بودند که بحيث ارتشهای آزادی بخش و در حقيقت نجات دهنده اسرائيل عمل کردند، امثال قاوقجی و احمد شربانی که مانع حملات فلسطينیهای مخلص در برابر يهود شدند، اينها بخاطر اين بوده که حکمت و وعده الهی تحقق پذيرد، و در نامه اعمال اين خيانت کاران کارکردهای مجرمانه ايشان نگاشته شود و تاريخ با خط سياه اين سر گذشت را در دل خود ثبت نمايد، آين آخرين داغ ذلت و عار در پيشانی اين خيانت کاران است که يهود فلاشا را از راه سر زمينهای عربی به اسرائيل فرار دادند، با دستان عربی خود.
امروز ما با چشمان خود هجرت هزاران يهود نفر يهودی را از کشور شوراها (روسيه سابق) میبينيم، همه اينها دارای تجربههای علمی و تخنيکی خطرناک هستند و در خدمت اسرائيل قرار میگيرند تا بنيههای اسرائيل را تقويه کنند و به عمر آن اندکی بيافزايند، تا باشد که در سر کوبی امت اسلامی و در نهايت سرکوبی همه جهان گستاختر شود.
در مقابل عربها هم به دائر کردن جلسات سياسی و محکوم کردنهای لفظی مصروفاند، بخاطر برگرداندن توجه عربها ازين سيل مهاجرت يهود به فلسطين کشورهای غربی به اشاره دولت اسرائيل مسئله ديگری را در جهان عرب خلق کردند، اشغال کشور کويت توسط عراق از جمله همين ساخته کاریهای دول غربيست، جهان اسلام بويژه کشورها خليج را به مشکل عاجلتری مصروف کردند تا توجهشان از سيل مهاجرت يهود بر طرف باشد، آنچه را که آنها بعد ازين مسئله خلق میکنند شايد بمراتب فضاحت بارتر و خطناکتر باشد، ولی فيصله الهی حتماً متحقق میشود و از آن گريزی نيست، شايد همه اين دسيسهها بخاطر حکمت الهی باشد که خود او تعالی اراده کرده است، ما در بيهودگی خود مصروف باشيم و خود آن ذات قادر مطلق يهود را از سراسر دنيا در اسرائيل جمع نمايد و بسوی نابودی دسته جمعی سوق دهد.
برای اينکه مورد ديگری از تحقق گفتههای اين آيت کريمه را بدانيم به اين جزئی از آيت توجه کنيد ﴿وَجَعَلۡنَٰكُمۡ أَكۡثَرَ نَفِيرًا﴾ يعنی شما را گردانيديم بيشتر از روی تعداد - نصرت و کمک - شمارا جهانيان بيشتر نسبت به دشمنان تان کمک میکند و در نتيجه تعداد کمکگاران شما بيشتر است، آنانکه در جنگهای تان جانب شمارا میگيرند بيشتر از کسانی هستند که در پهلوی خصم شما میايستند، ادعای شما در نزد ملتهای جهان بيشتر خريدار دارد تا فرياد جانب مقابل شما، اين چيزی است که - در اثر تسلط يهود بر وسائل اطلاعات دسته جمعی، جرائد،اخبار، راديوها و تلويزيونها در همه جهان - حالا وجود دارد و ما با چشم سر مشاهده میکنيم. کشورها برای بدست آوردن رضايت يهود، دوستی و تأييد موقف اسرائيل از هم پيشی میگيرند، اينها همه بخاطر جلوگيری از افشای رسوايیها و کشف اسرار زعماءشان که در نزد يهود است.
حادثه دکتور فالدهايم که او را متهم کردند که او در صف ارتش نازیها بود و در کشتار يهود سهم داشته است آنقدر دور نيست و ما در گذشته نزديک آنرا ديديم، اين در وقتي بود که او رئيس جمهور اطريش شد و برای او درين خصوص دوسيه باز کردند، حال اينکه سکوت آنها درين مدت از باب تشويق او بود، اگر موقف ملت اطريش نمیبود و رفتار يهود را دست کم نمیگرفتند فالدهايم از بين رفته بود .
هرچه اکثريت، اسرائيل در تعدا ارتش بنا بر گفته قرآن براستی زياد است و درين هيچ مجال بحث نيست، چون تعداد ارتش در ديگر کشورها نسبت به تعداد نفوس آن از 05% درصد تا 5% درصد است، مثلاً چين، تعداد عساکر آن نسبت به تعداد نفوس آن از 06% درصد تجاوز نمیکند، هچنان ايالات متحده امريکا، تعداد ارتش آن نسبت به تعداد نفوس آن 1،5% است. بلندترين فيصدی ارتش را در جهان بعد از اسرائيل عراق دارد که تعداد ارتش آن نسبت به نفوس آن 5% درصد است و کسانيکه قادر به حمل سلاح هستند و ارتش ملی ناميده میشوند 10% در صد نفوس را تشکيل میدهد، اين دومين فيصدی بلند ارتش بعد از اسرائيل نسبت به تعداد نفوس کشور در جهان است. و در اسرائيل تعداد کسانيکه در حالت اضطرار قادر به حمل سلاح هستند به 25% درصد تا 30% درصد میرسند، اين بلندترين شماره ارتش نسبت به تعداد نفوس در جهان است،
گذشته ازينکه دولت آنها برای هميشه در حال آماده باش است، مرزبانان آنها برای هميش در مرزها در حال آماده باش هستند، دافع هوای آنها برای هميش در حالت مراقبت هوای است، تمام افراد در اسرائيل از مامور دولت گرفته تا مردم عادی همه ساله برای يکماه خواسته میشوند که در ارتش خدمت کنند و تجديد معلومات و تمرين نظامی نمايند تا برای هميشه آنچه را که از تعليمات نظامی و سلاح میدانند بياد داشته باشند، عساکر آنها هميشه در حال آماده باشد کامل هستند، حتی در دورههای رخصتی، عيدها، سفرها و شفاخانه، هميشه رواديو را با خود دارند تا صدای آماده باش ارتش را بشنوند و به ارگانهای مربوط خود بشتابند، اين حالت در هيچ کشور ديگری از جهان وجود ندارد، حتی کشورهای که در ظاهر با اسرائيل در حالت جنگ هستند، پس اين يگانه دولتی است که در جهان از حيثيت نظامی و تبليغاتی در بلندترين سطح قرار دارد و از تعداد زياد کمکگاران و استعداد جنگی بر خوردار است.
﴿إِنۡ أَحۡسَنتُمۡ أَحۡسَنتُمۡ لِأَنفُسِكُمۡۖ وَإِنۡ أَسَأۡتُمۡ فَلَهَا﴾ [الإسراء: 8].
خداوند تبارک و تعالی درين آيت ايشان را از رفتار بد برحذر میدارد و آنها را به احسان تشويق میکند، چون احسان آنها به نفع خودشان است و در برابر کسيکه از ما و يا از ديگران احسان کنند در مقابل احسان کرده میشوند، همچنان بدی و شرارت آنها برخود ايشان بر میگردد وبدی میبينند، خداوند با علم غيبی خود بر حال و آينده میداند که آنها هرگز به کسی احسان نمیکنند و هيچگاه هم کامياب نمیشوند، ازينرو خداوند جبار بر آنها وعده داده است که کسی را میفرستد و بر آنها مسلط میسازد تا بسبب کفر، عناد و سرکشیشان تا روز قيامت بر آنها بدترين عذاب را روا دارد، اينجا مجال ياد آوری همه اعمال پست آنها نيست، فقط همين قدر کافی است بدانيد که ايشان برای هميشه همانند گذشته در تمام زمين بديده بد ديده میشوند، مردم آنها را بديده نفرت مینگرند و در همه جای لعنت کرده میشوند، در هيچ قريه، شهر و دولتی نيست که اينها وارد نشوند و در آن فساد و تبهکاری برپای نکنند، اين بدليل اعتراف يکتن از فرزندان خود يهود هتلراست، او میگويد: وقتی در قريهای در ويانا کسب رنگمالی داشتم میديدم که در پشت صحنه همه مشکلاتی که مردم دچار هستند يهود قرار دارد، هيچ مشکلی کوچک و بزرگی درين قريه نبود مگر اينکه دستان مرموز آنها در افروختن آتش آن مکمل دخيل بود، کسی هم آنرا نمیدانست. ولی خداوند قهار در کمين آنهاست.
****
چه کسی فساد دوم بنی اسرائيل را از ميان میبرد؟
خداوند در آيتی که قبلاً ياد شد فرموده است:
﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ وَلِيُتَبِّرُواْ مَا عَلَوۡاْ تَتۡبِيرًا﴾ [الإسراء: 7]. «پس چون بيايد وعده ديگر باز بفرستيم بندگان خود را تا ناخوش سازند رویهای شمارا و تا آيند به مسجد چنانچه در آمده بودند اول بار و تا از پا بافگنند بر هر چه غالب شوند افگندنی».
مثليکه در گذشته گفتيم اين سلطه وبرتری دوم ايشان است، پس خود حدس بزنيد که يهودیها با طبيعتی که دارند فساد و تبهکاری دوم آنها چگونه خواهد بود، بخاطر اينکه اين خبر الهی صدق پيدا کند يهود را امروز میبينيم که در کشور خود فجيعترين جرائم را مرتکب میشوند، آنها اين اعمال را مرتکب میشوند به گمان اينکه خود آنها در گذشته چنين شده بودهاند و بايد ديگران را هم چنين کنند، کشتارگاه شهر ديرياسين، قبيه و کشتارگاه جنگ شش روزه، کشتارگاه صبرا و شتيلا، کشتارگاه تل زعتر، کشتارگاه دوم در مسجدالاقصی در 1411/3/26ه- ق، زدن دستگاههای اتمی عراق، بمباران تنظيم تحرير در تونس، قتل ابوجهاد، جنايات فعلی آنها در برابر انتفاضه که صدها کشته و هزاران زخمی بجای گذاشته است، روزانه مردم را از خانه و کاشانهشان میرانند، و ا نواع شکنجه و آزار و اذيت را در زندانهای اسرائيل بر فلسطينیها وارد میکنند،يک بخش مسجد اقصی را سوزاندند، مسجد ابراهيم خليل را به مرداری آلوده کردند، قرآنها را پاره میکنند و زير پای خود میافگنند، هزاران انسان بیگناه را میکشند و خانههايشانرا خراب میکنند، زمينهای شانرا غصب میکنند... جناياتی که به گفتن و نگاشتن خلاصه نمیگردد. در مقابل کسی هم از آنها نمیپرسد که چرا اين جنايات را مرتکب میشوند؟ خدا از آنها حساب بگيرد .
اين يک حکمت الهيست، تا اينکه در دلهای مسلمانها ذرهای از شفقت و رحمت در در برابر يهود باقی نماند و جنگ آينده ما در مقابل ايشان با دلها و عواطف سنگين همراه باشد تا جهان را از شر ايشان راحت سازيم و صبح پيروزی اسلام از نو بدمد، بعد ازين قدر فساد و تباهی که در زمين روا داشتند دولت ايشان دوام نخواهد آورد و وعده پروردگار بزودی متحقق خواهد شد، چون ذات کبريا فرموده است: ﴿فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [الإسراء: 104]. «آنگاهی که بيايد وعده ديگر».
حرف (ف) در آيت حرف عطف است و افاده تعقيب را میکند - يعنی حرفی است که جمله بعدی خود را به جمله قبلی حمل میکند با افاده وقوع هر دو حادثه پی در پی - اينجا پروردگار بزرگ کلمه ﴿ثُمَّ﴾ را بکار نبرده است، چون کلمه ﴿ثُمَّ﴾ افاده عطف را میکند ولی با تراخی و مهلت - يعنی حادثه بعدی با حادثه قبلی متصل نبوده و چندی بعد اتفاق میافتد - و تعقيب هر شئ با اين دو حرف عطف دلالت بر تعقيب میکند ولی مناسب با هر کدام از آن، يعنی اگر با ¬﴿ثُمَّ﴾ عطف صورت گرفت تعقيب با تراخی و مهلت است و اگر با (فا) صورت گرفت تعقيب با اتصال است.
﴿إِذَا﴾ برای ظرف زمان است و افاده استقبال، يعنی زمان آينده را میکند.
﴿جَآءَ﴾ اين فعل در حاليکه به صيغه ماضی (زمان گذشته) استعمال شده است، ولی افاده مستقبل ( زمان آينده ) را میکند، يعنی اين واقعه آمدنيست، مثل اين فرموده پروردگار: ﴿فَإِذَا جَآءَتِ ٱلطَّآمَّةُ ٱلۡكُبۡرَىٰ ٣٤﴾ [النازعات: 34]. «وقتيکه بيايد حادثه بزرگ، يعنی قيامت».
به عبارت ساده: وقتی کلمه اذا که از برای ظرف باشد، يعنی زمان را افاده کند و قبل از فعل ماضی(زمان گذشته) استعمال شود ماضی را به مضارع (زمان آينده) تبديل میکند. مثال اين در فارسی چنين است: کسی قرار است بيايد و تو برکسی ديگری حکايت میکنی و يا خبر میدهی که فلان کس میآيد و در ضمن میگويی: وقتيکه او آمد چندين میشود يا چنين میکنيم «اذا جاءَ فلان سيکون کذا و سنفعل کذا» مترجم
﴿وَعۡدُ﴾ يعنی وعده، وعده هم بعد از ميعاد میباشد، مثل اين گفته که بگويی: بتو وعده دادم و میشود، پس خداوند وعده خود را خلاف نمیکند.
¬﴿ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ مراد از اين بار دوم است، يعنی وعده دوم خداوند، از همينرو خداوند در آخر سوره اسراء برای ما خبر داده است که، وقتی اين وعده دوم خداوند آمد شما را در سر زمين بيت المقدس جمع میکنيم: ﴿وَقُلۡنَا مِنۢ بَعۡدِهِۦ لِبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ ٱسۡكُنُواْ ٱلۡأَرۡضَ فَإِذَا جَآءَ وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ جِئۡنَا بِكُمۡ لَفِيفٗا ١٠٤﴾ [الإسراء: 104]. «و گفتيم بعد از وی بنی اسرائيل را ساکن شويد در زمين پس چون بيايد وعده آخرت بياريم شما را همه با هم».
بسيار جای تعجب است که بعضی از مفسرين ﴿آخِرَة﴾ را درين آيت به روز قيامت تفسير کردهاند، چون از سياق و سبک اين آيت روز قيامت را دانسته نمیشود، بلکه مراد از آن همان وعده دوم است، يعنی بعد از فساد دوم همان تباهی دوم بنی اسرائيل.
کلمه ﴿ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ در قرآنکريم 105 بار آمده است، تنها 103 بار از آن بمعنای زندگی دوباره در روز قيامت است، يکبار از آن بمعنای فساد دوم از بنی اسرائيل است، چنانکه در اول سوره اسراء بعد از کلمه ﴿وَعۡدُ﴾ آمده است، بار ديگر هم در آخر همين سوره که بعضی از مفسرين آنرا بمعنای روز قيامت تفسير کردهاند، اين يک تفسير نادرست است، چون کلمه ﴿ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ در تمام قرآنکريم بمعنای زندگی دو باره است نه روز قيامت، اينجا مثالهای را از قرانکريم ذکر میکنيم:
﴿أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ ٱشۡتَرَوُاْ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِۖ﴾ [البقرة: 85]. «آنانکه خريدند زندگی دنيا را در برابر زندگی روز قيامت».
﴿لَهُمۡ فِي ٱلدُّنۡيَا خِزۡيٞ وَلَهُمۡ فِي ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٞ﴾ [البقرة: 114]. «برای آنهاست در دنيا خواری و برای آنهاست در زندگی آخرت عذاب بزرگ».
﴿مِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلدُّنۡيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ ٱلۡأٓخِرَةَ﴾ [آلعمران: 152]. «از شما کسانیاند که طلب دارند دنيا را و از شما کسانیاند که طلب دارند زندگی آخرت را».
﴿فَلۡيُقَٰتِلۡ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ ٱلَّذِينَ يَشۡرُونَ ٱلۡحَيَوٰةَ ٱلدُّنۡيَا بِٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [آلعمران: 74]. «پس بايد جنگ کنند در راه خدا آن مؤمنان که میفروشند زندگانی دنيا را بآخرت ...».
﴿وَإِن يَتَوَلَّوۡاْ يُعَذِّبۡهُمُ ٱللَّهُ عَذَابًا أَلِيمٗا فِي ٱلدُّنۡيَا وَٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [التوبة: 74]. «و اگر برگرداند از توبه عذاب کند ايشانرا خدا عذاب درد دهنده در دنيا و در آخرت...».
پس کلمه ﴿ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ درين آيت برای ظرف مکان - جای - است، و امکان ندارد که آنجا - يعنی در سوره اسراء - کلمه ¬﴿وَعۡد﴾ برای ظرف مکان - جای - باشد، چون کلمه ¬¬﴿وَعۡد﴾در ميان دو چيز میباشد، يا يک چيز و ظرف زمان.
همچنان کلمه ¬﴿وَعۡد﴾) متصل با کلمه ¬﴿ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ نيامده است، مگر در همين دو جای در سوره بنی اسرائيل، و آخر سوره تفسير آيات قبلی را توضح میدارد و هيچ شک باقی نمیگذارد که مراد از ﴿وَعۡدُ ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ همان وعده دوم است که در اول سوره هم ذکر شده است، چون خداوند تبارک و تعالی فرموده است: ﴿جِئۡنَا بِكُمۡ لَفِيفٗا﴾. «میآوريم شما را همه به يکبارگی».
﴿لَفِيف﴾ بدين معناست که گروهی از مردم را از قبايل مختلف گرد هم جمع آوری، همچنان برای جمعی بزرگی گفته میشود که از طبقات مختلف پولدار و بيچاره، فرمانبردار و سرکش، قوی و ضعيف يکجا شده باشند.
اين چيزی است که ما امروز در دولت اسرائيل میبينيم، چگونه که در آن بيشتر از هفتاد قوم و دارای تابعيتهای مختلف جمع شدهاند، خداوند تبارک و تعالی آنها را از قوميتها و کشورهای مختلف در يکجای جمع کرده است تا آن وعده خود را متحقق سازد. پس مراد و مقصود از آخرت درين آيت همان نابودی مرتبه دوم بنی اسرائيل است که خداوند در لوح المحفوظ فيصله کرده است و مراد از آن روز قيامت نيست. واقعيت فعلی اين مفهوم آيه کريمه را تأييد میکند، آيات قرآن کريم معنای را که مراد از آن روز قيامت باشد رد میکند، چون قرآنکريم چند جای اشاره کرده است که در روز قيامت نسبها و گروهای مختلف نمیباشند. در هيچ آيهای از قرآن کريم نه تلويحاً و نه با صراحت آمده است که خداوند هر قوم را جدا از اقوام ديگر میآورد، بناءً لفيف بمعنای جمع شدن در زندگی دنياست نه روز قيامت، چون در روز قيامت خويشاوندی، نسب، شناخت و گروها نيست، بلکه هر کس از عمل خودش پرسيده میشود و هر کس از اقارب و خويش خود حتی از پدر، مادر، برادر و فرزند خود فرار میکند.
﴿لِيَسُُٔواْ وُجُوهَكُمۡ﴾ يعنی در برابر شما عملی را انجام میدهند که شما از آن نفرت داريد، رویهای شما را سياه میکنند و تلخی شکست و ذلت را میچشيد. اينجا پروردگار تبارک تعالی رویها را ذکر کرده است، بخاطر اينکه روی يگانه موضوعی از بدن است که علامت پيروزی و يا شکست در آن ظاهر میگردد، نشانههای ذلت، پستی و خواری را میشود در آن ديد، و يا هم در آن آثار عزت و بزرگی را مشاهده نمود، روی هست که از آن میشود خوشی و ناراحتی انسان را دانست، خداوند جزء را ذکر است و مراد از آن کل است، اين يک جزء با اهميت از بدن است، بناءً ذکر آن درينجا معنای بزرگی را در بر دارد.
﴿وَلِيَدۡخُلُواْ ٱلۡمَسۡجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٖ﴾ [الإسراء: 7].
يعنی: «ای مسلمانها! شما داخل مسجد اقصی میشويد، مانند آنکه بار اول داخل آن شديد»، بار اول مراد همان است که پيامبر در شب معراج داخل آن شد و بعد از آن مسلمانها به قيادت عمر فاتحانه و تکبير گويان داخل آن شدند. اينجا اين پرسش در ذهن خواننده خطور میکند که، چرا پروردگار سبحان در ياد آوری داخل شدن بيت المقدس دربار اول از مسجد نام نبرده است، با اينکه در مرتبه اول ثابت است که آنها وارد مسجد شدند؟
پاسخ اين پرسش چنين است: چون دخول مسلمانها در در دورههای اول اسلام در زمان خلافت عمر تحقق پذيرفته بود و روش قرآنی يک پديدهای هستی و فطری را با واقعيت بيان میدارد، مسجد هم در زمان فتح اول در سيطره يهود نبود، بلکه در تسلط دولت رومی قرار داشت، و اينکه مسجد را در مرتبه دوم فتح ياد میکند خود يک ضربه روحی و سر زنش برای يهود است، چون درينبار اين سر زمين که مسجد در آن قرار دارد در تحت تسلط يهود است. بعد از فتح اول آنها ما را از مسجد اخراج کردند، ولی وعده دوم آمدنيست و ما همانند بار اول داخل مسجد میشويم.
¬﴿وَلِيُتَبِّرُواْ﴾ يعنی تا اينکه هلاک کنند، تخريب نمايند و بشکنند، هر شکننده را در عربی «تبر» میگويند، حرف لام اينجا برای تأکيد است، چون خداوند مقرر گردانيده است که ما حتماً در بار دوم سلطه جويی و تکبر مادی و معنوی يهود را میشکنيم.
چيزی که لازم بذکر است اين است که، فلسطين دارای عمارتهای بسيار بلند و بزرگتر از چهار و پنج اطاق نبوده، مگر در دوره اشغال آن توسط يهود اين عمارتها ساخته شد و صدها عمارت وجود دارد که بيشتر از بيست طبقه هستند، مثل تعمير سلام که بيشتر از بيست و پنج طبقه است و برای تدمير آماده شده است، با اينکه من معتقد هستم که تدمير معنوی و از ميان رفتن دولت آنها بمراتب بيشتر و با اهميتتر از خرابی مادی آنهاست و شکست نظامی و از ميان رفتن بنيادی دولت آنها، شکست و ذلت ايشان با ارزشتر از خرابی تعميرات و از ميان رفتن دارایهای آنهاست، وگرنه دارای و مال چه ارزشی دارد که اگر تو غلام، شکست خورده و از نگاه معنوی بیبنياد شده باشی و نا اميدی قلبت را فرا گرفته باشد.
بعد ازينکه بنياد و هستی تو از ميان رفت، شخصيت و هويت خود را از دست دادی و ديگر در زمين وجود معنوی نداشتی، پراگنده و ذليل شدی اين آسمان خراشها و دارایهای سر هم چيده شده به چه دردی میخورد؟ پس ويرانی معنوی تأثير بيشتری دارد نسبت به خرابی مادی، چون اگر خود شخص و معنويت او زنده باشد تخريب مادی ضرری ندارد، چه بسا از ملتها و امتهای که از نگاه مادی خراب شدند و ضعيف گرديدند، معنويات ايشان هم تا جای ضعيف شد ولی کلاً از ميان نرفتند و روح بزرگی داشتند، دوباره توانستند وضعيت مادی خود را ترميم کنند و تا جايی برسند که بمراتب از پيش بهتر و قويتر باشند و کسانی را که آنها را شکست داده بود نابود کنند، اين گفته شواهد زيادی دارد، از جمله جاپانیها، فرانسویها و آلمانیها، و چه بسا از ملتها و اشخاص هستند که با از دست دادن معنويات و تمدن خود تسليم شدند و جبين غلامی بر زمين گذاشتند، با اينکه از نگاه مادی از ديگران برتر بودند، اين هم شواهد زيادی در امروز دارد.
بهترين نمونه و مثال برای اين گفته کشورهای اسلامی در مجموع بويژه کشورهای عربی هستند، اينها با همه توان مادی و نفوس که دارند در برابر اسرائيل که يک کتله کوچکی نسبت به امت اسلامی حساب نمیيابد شکست خوردهاند و اسرائيل توانسته است آنها را ذليل بسازد، مقدسات و نواميس شانرا هتک حرمت نمايد، قرآنشان را توهين کند، اگر هر نفر مسلمان در دنيا يک تف بسوی اسرائيل باندازد از آن يک سيل پديد میآيد که اسرائيل را از زمين میبردارد، پس تدمير و شکست معنوی بمراتب بدتر و خطرناکتر از تخريب ماديست.
و با همه اين گفته که تا اينجا آمديم، مراد از فساد دومی يهود همين حالتی است که ما در آن بسر میبريم، وعده پروردگار هم متحقق خواهد شد. انشاء الله، اما اينقدر است که ما وقت معين آنرا نمیدانيم و اين به علم غيب مربوط میشود که خاصه خداوند است، دراز کردن و يا کوتاه کردن وقت آن بدستان ماست، اگر ما بخداوند خود رجوع کنيم و براستی بندگان صادق و مخلص او باشيم اين وعده هر چه زودتر انجام میيابد، ولی اگر ما به همين حالتی که هستيم، بدنيا تکيه داده ايم و حق خداوند را از ياد برده ايم دوام بدهيم، امری که از جانب او تعالی بر ما شده است نا ديده بگيريم در حقيقت اين وعده را به تعويق انداخته ايم، حالت امروزی ما طوری است که ما مرگ را فراموش کرده ايم که يک امر حتميست، تنها به چند رکعت نماز و يا چند روز روزه اکتفا کرده ايم، يا صدقات و خيرات میکنيم و اينها هم جزئی از عادات گرديده است که نمیتوانند ما را به تنهای بندگان راستی خداوند گردانند، بندگان راستين خدا کسانی هستند که در راه اقامه دين او تلاش بخرچ میدهند، میخواهند قانون او را در زمين پياده بسازند، زندگی اسلامی را از نو در امت اسلامی زنده بگردانند، تلاش میورزند تا خليفه اسلام را جانشين گردانند تا امت اسلامی در سايه قيادت و رهبری او متحد شوند، بيرق نشان عقاب را که بيرق پيامبر خدا در غزوات بود بر افراشته سازند. بدون ازين گفتهها ما برای هميشه بحيث غلامان و دست نشاندگان ديگران از کفار، ملحدين و يهود باقی خواهيم ماند، پس برای ماست تا بشتابيم و اين نشان شرافت و بزرگی، نشانه افتخار از جانب خداوند قادر را از آن خود کنيم، دولت و خلافت اسلامی را برقرار سازيم و بحيث عساکر مخلص آن باشيم، به مسجد اقصی قسميکه گذشتگان ما تحت پرچم يکتا پرستی - پرچم عقاب - داخل شده بودند داخل شويم.
بعد از همه اين وعيد و اخبار برای بنی اسرائيل خداوند آنهارا اخبار میکند که، اگر بعد ازين هم دوباره به فساد روی آورديد شمارا باز هم عذاب خواهم کرد ﴿وَإِنۡ عُدتُّمۡ عُدۡنَا﴾ [الإسراء: 8]. «اگر باز به - راه باطل خود - بر گشتيد ما هم - برای عذاب شما بر میگرديم».
اين بخش از آيه کريمه دلالت واضح برين دارد که، بعد ازين هم احتمال برگشت آنها به فساد و تبهکاری در زمين وجود دارد و خداند قهار هم آنهارا عذاب میکند، اين بسيار عجيب نيست از امتی که پيامبران خود را کشتند، کتب ايشان از جمله تورات را تحريف کردند، آنها روزی هم براه راست پای نگذاشتند، بلکه نمیتوانند بدون از حالت بد بختی و فتنه اگيزی و فساد زندگی کنند.
******
تلاش برای تثبيت و بقای دولت اسرائيل
آيا يهود در تأسيس مملکت مورد نظر خود برای رهای جهان قسميکه آنها گمان میکنند و نقشه میکشند پيروز خواهد شد؟
بدون هيچ ترديدی جواب منفی است، يعنی نه! چون خداوند با قاطعيت فيصله کرده است که يهود را در زندگی دنيوی در روی زمين سرگردان، ذليل و توهين شده میگرداند، به آنها تا روز قيامت کسی را مسلط میسازد که بدترين تعذيبها را به آنها روا میدارد، اين دولت کوچکی که در روی زمين فعلاً وجود دارد جز خيال باطل برای دولت هميشه جاويد نيست، چون يهودیهای در آن گرد میآيند بجز از گروهی کوچکی از يهود از سراسر جهان نيستند که تعدادشان از سه مليون تجاوز نمیکند، اگر اين تعداد بتواند يک دولت ايده آل خود را بسازد پس شهر نيويارک وطنی بهتری برای آنهاست تا اسرائيل، چون بيشتر از پنج مليون يهود در نيويارک زندگی میکند، بناءً اين دولت سر بیپايه که غرب به سردمداری بريتانيا آنرا در قلب جهان اسلام ايجاد کرده است به خواست خداوند بزرگ دوام نخواهد کرد، فيصله خداوندی برای فساد زمين بدستهای گروه سر کش و کافر متحقق شده است، انگليس ايجاد يک دولت يهودی را در قلب جهان اسلام بحيث يک حربه به نفع خود میديد، اينجا بود که يهود فرصت پيدا کرد تا بنياد دولت خود را درينجا ايجاد کند، پس يهود و انگليس در وجود اين دولت مسخ شده منافع مشترک دارند، وجود اين دولت خدمت بزرگی است برای غرب و يهود و خبر قرآنی را تأييد میکند و انشاءالله نابودی ايشان در توطئه ناپاک خودشان نهفته است.
بعد از ايجاد اين دولت کوچک همه تلاشها برای تثبيت دولت يهود از سال 1948م ناکام بوده است، همه تلاشهای صلح که برای برسميت شناختن و تثبيت دولت يهود در جهان صورت میگيرد توسط خود يهود ناکام میگردد، اين يک حکمت پروردگار است که برايشان اقدام به خطا را الهام میکند و همه تلاشها را رد میکنند، چون يهود هيچ قضيهای را بدون از کينه، توطئه و فريب حل نمیکند، و خداوند مقرر فرموده است که سر عقل نيايند. خداوند فرموده است:
﴿لَا يُقَٰتِلُونَكُمۡ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرٗى مُّحَصَّنَةٍ أَوۡ مِن وَرَآءِ جُدُرِۢ ۚ بَأۡسُهُم بَيۡنَهُمۡ شَدِيدٞۚ تَحۡسَبُهُمۡ جَمِيعٗا وَقُلُوبُهُمۡ شَتَّىٰۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمۡ قَوۡمٞ لَّا يَعۡقِلُونَ ١٤﴾ [الحشر: 14]. «جنگ نکنند با شما يکجا شده مگر در دههای که بر آن حصار ساخته باشند يا از پس ديوارها، جنگ ايشان در ميان خويش سخت است، میپنداری ايشان را همه يکجا مجتمع شده و دلهای ايشان پراگنده است، اين بسبب آنست که ايشان قومی هستند که در نمیيابند - يعنی درک عاقلانه نمیکنند».
همه اينها برای انتظار روز موعود است، همه تلاشهای که از جانب حاميان اسرائيل صورت میگيرد برای تثبيت دولت آن صورت میگيرد ناکام است، از جمله توطئه رودس، معاهدات کمپ ديويد، معاهدات مادريد، معاهده غزه، اريحا و... تنازلات و اعترافات که صورت گرفت تا شخصی را رئيس دولت فلسطين در دولت اسرائيل بخوانند، اعترافات بعضی از دولتهای عربی به دولت اسرائيل و...، راز اين ناکامیهای در چيست؟ اين راز برای انتظار همان روزی است که خداوند بزرگ وعده فرموده است.
بنابراين دلايل من با جرأت میگويم که قضيه فلسطين راه حل مسالمت آميز و سياسی ندارد، چون خداوند خلاف اينرا فيصله نموده است، پس کسانيکه میخواهند بر روش پيامبر اکرم گام بردارند و میخواهند در ملأ عام اينرا اعلام بدارند ازين تلاشها دست بردارند، از ساحه بيرون بيايند، توبه خود را به امت اسلامی اعلان بدارند، به همه جرائم گذشته خود اعتراف کنند و قبل ازينکه اين فرصت را از دست دهند بايد حقايق زير پرده و پنهان خود را درين تلاشها برای ملتهای خود و امت اسلامی افشا کنند.
هجرت يهود هم به اين سر زمين متوقف نخواهد شد و امنيت را که وعده داده شدهاند هيچگاه نخواهند ديد، اين يک رؤيای تحقق ناپذير است، جنگ در فلسطين حتماً باساس عقيده و ارزشهای اسلامی خواهد بود، سردمدار مسلمان هم شخصی مثل عمر يا صلاح الّدين ايوبی يک بنده خاص خداوند خواهد بود، از کسانی نخواهد بود که شبهای خود را در کنار فاحشهها سپری میکنند، اين سر زمين نزد خداوند عزيز است، بناءً آنرا به انسان فاسد تسليم نخواهد داد، به کسانی تسليم داده خواهد شد که در برابر مسلمانها نرم و در برابر کفار از عزت و جبروت بر خوردار خواهند بود، اين سر زمين برکت است و از همينرو يگانه وسيله متحد ساختن مسلمانها خواهد بود، همانند متحد شدن مسلمانها در زمان جنگهای صليبی تحت قيادت صلاح الّدين ايوبی.
همانند انعقاد اولين کنفراس متحدانه مسلمانها در المغرب در سال 1969م بخاطر به آتش کشيدن مسجداقصی بدست يهود. - اينکار بخاطر خداوند و بخاطر آزادی قدس بود، نه به خاطر خاک زدن به چشم امت اسلامی و خاموش کردن شعلههای آشفته در دلهای مسلمانها، مثل فيصلههای بدون ارزش، محکوم کردنهای خالی از عمل که فائدهای به قضيه فلسطين نمیرساند -، از برکت همين سر زمين است که مسلمانها دوباره متحد خواهند شد و خلافت اسلامی دوباره احيا میشود و به قيادت آن مسجد اقصی از تدنيس اين گروه فاسد و فتنه انگيز که همه جهان را به تباهی کشانيده است آزاد و پاک میگردد. هردو جنگ جهانی بدستان فتنه انگيز همين يهود صورت گرفت، سوسيالزم ساخته و پرداخته دست همينها بود، همه انقلابهای چپی و گمراه کن توسط همين يهود طرح ريزی شد، کاخهای ظلم و استبداد بدستان اينها بنا شده است و در نهايت انسان امروزی از بدی همين يهود اين بار مشقات را بدوش میکشد.
******
احزاب معاصر فلسطينی و آزادی فلسطين
بعضی از مسلمانها در بحث خود پيرامون راههای پيروزی بر يهود اشتباه میکنند و بعضی ديگر هم در ايجاد راه حل برای اين موضوع در اشتباهاند و بسياریها از راه حل و طريق رسيدن به آن میپرسند؟
در پاسخ اين سئوال بايد گفت: همه راهها که تا حال سنجيده شده است به فرض اينکه ما گردانندگان آنرا مخلص برای حل اين قضيه بدانيم تجربه شد، نشنلزم، بعثيزم، مارکسيزم، وطنپرستی و غيره راههای موجود تجربه شدند و لی پيروزی در پی نداشتند، بلکه پای ما را بيشتر در گل فرو برد و ملت فلسطين را به بيشتر از ده حزب مختلف تقسيم کرد، مسئله تا اين حد رسيد که هدف اصلی به فراموشی سپرده شد، جنگ را در ميان خود آغاز کردند و بر سری به دست آوردن قدرت و چوکی يکديگر را از تيغ گزرانيدند، تعداد کشته شدگان فلسطينی در ميان خود و در جنگهای ميان ديگر اعراب و فلسطينیها به چند برابر شهداء فلسطينی رسيد که در برابر دشمن يهودی بشهادت رسيده بودند.
اگر ما به اين احزاب فلسطينی که در جنگهای خود در برابر يهود بر قوميت و نشنلزم بسيار تنگ نظرانه تکيه کردند و اينکار ايشان آنها را از عربيت واقعی و ثانياً از جماهير اسلامی و مسلمانان جهان بدور ساخت با عينک حقيقت و با ديد روشن بنگريم آنها جز احزاب استخدام شده و جيره خوار چيزی ديگری نيستند. وگرنه اين چه معنا دارد که اين احزاب شعارهای کفری، الحادی و غير اسلامی سر دهند، با وجود اينکه مردمی که اين قضيه يعنی قضيه فلسطين به آنها مربوط میشود مسلماناند، اين چه معنا دارد که رهبری يک ملت مسلمان در ميان دو شاخه سکولر و نصرانی آن تقسيم شود، با وجود اينکه نصرانیهای عرب در کشورهای عربی بيشتر از 15% ساکنين و يا کمتر از آن را تشکيل میدهند؟ و به چه معناست که رئيس حزب سوم ازين احزاب يک نصرانی، سوسيالست اردنی باشد؟ به کدام حق و از کدام ديدگاه میجنگند، نه او مسلمان است، نه فلسطينی و نه هم او از کسانی است که دارای مفکوره نابودی اسرائيل باشد، بلکه اصلی که نزد ايشان مطرح است اينست که بايد اسرائيل بحيث يک قدرت قوی پايدار بماند. من تعجب میکنم که چه چيز باعث شده است که اين چنين شخصی داعيه آزادی فلسطين را داشته باشد؟
و اين به چه معناست که رهبر دومين حزب از لحاظ بزرگی ازين احزاب يک نصرانی مارکسيست باشد؟ آيا در ميان مسلمانها بويژه مسلمانان فلسطين قطع الرجال است؟ يا اينکه کفايت رهبری و سر کردگی يک انقلاب را ندارند؟ اينرا هم فراموش نکنيم که اين همان مردی است که ارتش مريمی را در سال 1960م تأسيس کرده بود، مشهور است که اين ارتش از نصرانیها و بخاطر ضعيف ساختن کتائب در لبنان ايجاد شده بود، هيچ مسلمان اجازه نداشت که شامل آن گردد، در آن آموزش ببيند و يا در آن خدمت نمايد، پس برای چه تأسيس شده بود؟ هدف و نصب العين او چه بود؟ با وجود اينکه ضفه غربی و قطاع غزه در آنوقت اشغال نشده بود، کسی هم در فکر انقلاب نبود. گفته شده است که او نقشه میکشيد تا آن جريانی که در لبنان اتفاق افتاد و جنگ داخلی را باعث شد در فلسطين هم اتفاق بيفتد، اگر خداوند متعال توطئه او را خنثی نمیکرد، او و ارتش او را نابود نمیساخت چنين میشد که در لبنان شد.
با وجود همه اين گروهاکسی را نمیيابی که لوای لا إله إلا الله را بر افرازد حال اينکه همه فدائيان آن مسلمانها بودند، حتی کسانی که تحت قيادت نصرانیها و مارکسيستها بحيث فدائی داخل میشدند و نصرانی بودند تعدادشان از انگشتان دست فراتر نمیرفت، اکثر اين فدائيان نماز میخواندند، روزه میگرفتند و شعائر دينی را انجام میدادند، اينها همه بخاطر دشمنی با اسلام و اينکه اسلام را از معرکه تحت شعارهای نشنلزم و عربی و... از صحنه مبارزات مردم فلسطين دور سازند... اين اقدامات تحت شعار اينکه، ما توان مقابله با اسرائيل را نداريم، میرانيدن روح جهاد و انقلاب در دل اين ملت و دميدن روح نا اميدی در آنها بود. اگر يکی از ايشان را میپرسيدی که، تو با اينکه مسلمان هستی چرا با ملحدين يکجا شده ای؟ برايت بلا درنگ پاسخ میدهد، من با شيطان برای آزادی وطنم ائتلاف میکنم. اين پاسخ آنها برای تبريه خيانتشان و دست انداختن به فرزندان مخلص اين امت است. واقعيت فعلی ما از ميان رفتن روح جهاد را در دل اين ملت نشان میدهد و نا اميدی در دلهای ايشان سايه افگنده است، چون بنيه نظامی اين احزاب از ميان فرو ريخته و تنها گروههای کوچکی اينجا و آنجا باقی مانده است که اصلاً اهميتی ندارند و نمیشود روی آنها حساب کرد باقی همه در روی زمين از جمله يمن، سودان، عراق، تونس، ليبيا و مصر پراگنده شدهاند، پس با اين حال نمیدانم که چگونه فلسطين را آزاد میسازند، اين واقيعتی است که اتفاق افتاده است، همه بدون استثناء از جناح چپ و راست فلسطين را به يهود تسليم دادهاند - مراد از جناح چپ عربهای سوسيالست و مراد از جناح راست عربهای نشنلستاند -، حتی جناح معتدل هم به اين تن در دادند و اسرائيل را به رسميت شناختند و به آن وجهه قانونی بخشيدند، اقدام به بعضی از عملياتهای شهادت طلبانه هم چيزی نيست مگر اينکه زبان و دهن آنهای را که ادعای جنگيدن با يهود را دارند بسته کنند، میخواهند با ارسال اين اشخاص دست به عملياتهای بزنند که از پيش - به سبب وضعيت نظامی و استخباراتی - محکوم به ناکامی است تا فرزندان اين امت را نابود کنند، اينها بدون اينکه نتيجهای بدست آرند سالم بر نمیگردند، و اقدامات فردی هم که گهگاهی صورت میگيرد چيزی جز از بلند کردن صدای مخالفت با عملکردهای اين احزاب و رهبران آنها نيست. گذشته ازينکه رهبران اين احزاب خود اقدام به خفه ساختن صدای کسانی میکنند که از آنها انتقاد میکنند، يا توطئه میسازند تا کسی را ترور کنند که از اسرار آنها و حقايق پرده برمیدارد، يا هم در زعامت با آنها در رقابت است. کشته شدن سعد صايل و ابو جهاد از ما چندان دور نيست، اولی بخاطر اخلاصش و لی ناتوانیاش برای مرحله بعدی، يعنی مرحله تسليمی و تنازل از حق ملت فلسطين، دومی هم بخاطر که از خط خيانت تجاوز کرد، نخواست معاهدات اصلی و مخفی که ميان حزب و اسرائيل صورت میگرفت ولی نگاشته نمیشد بپذيرد، اسرائيل هم چراغ سبز داد تا او را ترور کنند، چون از خود ثبات نشان داد و به دشمن تسليم نشد.
شما چگونه میخواهيد فلسطين را آزاد بسازيد در حال که تحت قيادت اين زعيم و آن زعيم خائن باشيد، زعمای که هر گاهی ما را سر میبرند، اصلاً وجود آنها برای حمايت از اسرائيل است، پس چگونه برای نابودی آن تلاش میکنند؟! نمیدانم چگونه دشمنان ديروز امروز متحد میشوند و بر عکس متحدين ديروز دشمنان امروزاند، درين باب شواهد زيادی در دست است، من اينرا هم بعيد نمیدانم که فردا اسرائيل بر ضد ديگر برادران مسلمان متحد ما شود؟ هر چيز در عرف شما امکان پذير است ای رهبران بنام آزادی و در حقيقت تسليم و غلامی!.
فلسطين چگونه آزاد میشود، حال اينکه شما جنگ را با اسرائيل از سنگرها به هتلهای لوکس کشانيدهايد؟ «من الخنادق الی الفنادق»، فلسطين چگونه آزاد میشود در حاليکه شما معرکه جنگ را از زير آرکنديشنها اداره میکنيد، از روی قالیهای عجمی، تلويزيونهای جاپانی و کامرههای غربی؟!!!.
در آخر که اين آخر کار نيست، اين سرزمين مبارک آزاد نمیشود مگر بدستان شخصيتی مثل عمر يا شخصيتی مثل صلاح الدين ايوبی، نه بادست کسی که در کرملين به صورت لينن و مجسمه مارکس بوسه میزند، نه بدست کسی که روز خود را در ميان برهنه گان و شب خود را در خيمههای کاهبارهها سپری میکند، نه هم بدست کسيکه هواپيماهای ترانسپورتی را همانند خانه هميشگی بکار میگيرد و او را روزانه از مرکز يک کشور به ديگر کشور انتقال میدهد، نه بدستان کسی که بر قرآن پای میگذارد، صليب بر گردن آويزان کرده، شراب را پيک میزند و با خدا چلينج دادهاست.
اينجا حادثهای را بياد میآورم، وقتيکه فلسطينیها در سال 1982م از بيروت خارج شدند، يکی از منافقين از اردن از فرزندان شهر الخليل قوماندان مُلهِم را برای غذا دعوت کرد، يکتن از علماء مسلمان و با جرأت را هم درين مجلس دعوت کرده بود، اين عالم در کنار رئيس نشسته، با هم سرگوشی کردند، رئيس که در کنار عالم بود بر عالم قهر شد و صدايش را بلند کرد، ديگران خواستند از آن رهبر دلجويی کنند، اين عالم ازين واقعه متأثر شد و گفت: من در گوش او چيزی نگفتم، فقط گفتم: اگر شما در لبنان بر اسرائيل پيروز شويد - العياذ بالله - قرآن را دروغ پنداشته شده است، چون نظر به گفته قرآن شما آن کسانی نيستيد که اسرائيل را شکست میدهيد و فلسطين را آزاد میکنيد، کسانی که اسرائيل را شکست میدهند ( عبادالله ) بندگان مخلص خداوند هستند، نه (عبيدالله) يک انسان عادی که بندگی خدا را کند و يا نکند، چنانچه که خود خداوند چنين وعده کرده است.
******
جنگ آينده با اسرائيل اسلامی خواهد بود
اسلام يگانه راه حل قضايای امت اسلامی بويژه مسئله فلسطين است، اتحاد مسلمانها و اقامه خلافت اسلامی با اهمتتر از مسئله فلسطين است، اين اولين قدم برای آزاديست، آزادی مسلمانها از ذلت و غلامی، آزادی آنها از زنجير استعمار که بر گردن مسلمانها انداخته شده است، آزادی آنها از کينه که يکی در برابر ديگری بر دل میپروراند، کينهای که استعمار در دلهای مسلمانها در برابر يکديگر کاشته، آنرا آبياری میکند و نشو و نما میدهد.
پس راه حل اسلامی يک فريضه همگانی است که بايد از آن پيروی شود، اعتماد بر اسلام از هر راه ديگر مفيدتر و روشنتر است، اين يک عمل نافله و يا مستحب نيست، بلکه يک فريضهای دينی، اسلامی و ايمانيست.
قبل ازينکه به موضوع فلسطين و آزادی آن پرداخته شود و اسلام را برای حل آن بحيث يکی از وسائل بکار گرفته شود بايد گفت که، اگر ما بخواهيم از اسلام برای آزادی فلسطين صرف بحيث يک زينه پايه استفاده کنيم ما هر گز پيروز نخواهيم شد،اين اسلامی که صرف برای فلسطين و يا برای قوميت باشد مردود است و نمیشود آنرا اسلام واقعی شمرد و نه اين کار عمل اسلاميست، اين تنها يک نام است که بر آن گذاشته ايم. اسلام يک مجموعه کامل است و يا هيچ، نمیشود که آنرا تقسيم کرد، نمیشود که بخشی از آنرا گرفت و باقی را گذاشت و ادعای اسلاميت و مسلمانی هم داشت. کسانی که از اسلام تنها به عبادات روی میآورند و باقی را میگذارند همانند کسی است که میخواهد برای آزادی فلسطين تنها از نام اسلام استفاده کند، اين دو باهم تفاوتی ندارند.
به اسلام بايد طوری عمل کرده شود که پروردگار خواسته است، نه اينکه آنچنانکه ما میخواهيم، چيزی را که به منفعت مادی ماست میگيريم و چيزی را که نمیخواهيم میگذاريم، قبل ازينکه برای آزادی فلسطين تلاش صورت گيرد سعی کرده شود تا يک خليفه مسلمان قايم گردد که به آنچه خداوند نازل فرموده است حکم کند و برای اعلاء کلمة الله جهاد کند و نبايد تنها هم و غم ما فلسطين باشد. جهاد برای اعلای کلمة الله، برگردانيدن وحدت امت اسلامی و نشر اين دين باشد، هر چه فلسطين در اسلامی يک مسئله جانبی است، حتی در زمان پيامبر مسئله يهود يک قضيه حاشيوی بود و اسلام همه توجهش بسوی يهود نبود، بلکه در نبودن اسلام و قبل از بعثت پيامبر آنها از وزن و اهميتی بر خوردار بودند. خداوند پيامبر خود را برای همه جهانيان فرستاد، او را برای قبيله، گروه و يا قوم خاصی نفرستاده است، يهودیها قبل از اسلام همانند باقی اعراب با قريش در جنگ بودند، يهود اهل کتاب است و عذاب آنها در روز قيامت سختتر و بدتر از ديگران خواهد بود، چون کتاب آسمانی داشتند، کتاب الهی را تحريف کردند، اين ملت خسيس و پستی است، اين يک حکمت الهيست و اين دولت مسخ شده انشاء الله بمجرد قيام خلافت اسلامی سقوط خواهد کرد، خلافت اسلامی انشاء الله اين ديوار آهنين را که اسرائيل در آن حصار گرفته است خواهد شکست، ورنه چگونه ممکن است که مسلمانها به آن راه يابند تا ماداميکه اين دولت با سيمهای خار دارد و ديوارهای آهنين احاطه شده است، آنگاهی رسيدن به آن ميسر میگردد که اين سيمها بر داشته شوند و اين ديوارها فرو بريزند.
بمجرد نابود شدن پهره داران و حاميان اسرائيل که خود را مسلمان و عرب هم مینامند، حال اينکه با نامهای عربي برادران يهوداند، و با باز شدن مرزها بروی ارتش خلافت اسلامی بزودترين فرصت اسرائيل نابود خواهد شد، چنانکه خداوند اين وعده را به ما داده است، با فرا رسيدن آنروز ديگر بمهای ذروی اسرائيل، طيارههای جيت و دستان درازشان کار گر نخواهد بود، دستهای که در سايه همين احزاب بنام مسلمان دراز شده است، تا ماداميکه اين احزاب وجود دارند آنها با ما جنگ روانی خواهند کرد و ترس در دلهای ما از سلاحهای هوايی اسرائيل سايه میافگند، اين دستها بخاطر خاموش ساختن احساسات برای آزادی مقدسات است، تنها به اين دليل که ما در برابر اسرائيل و امکانات نظامی آن توان مقابله را نداريم، اينها میخواهند ما را از قيام باز دارند و به تسليم وا دار کنند. ﴿وَيَمۡكُرُونَ وَيَمۡكُرُ ٱللَّهُۖ وَٱللَّهُ خَيۡرُ ٱلۡمَٰكِرِينَ﴾ [الأنفال: 30].
دلائل برای اسلامی بودن روياروی آينده در برابر اسرائيل همينها بود که ما در بحث خود بيان نموديم و خلاصه آن اينکه، وعده خداوند بعد ازين فساد دوم که اسرائيل بر پا کرده است متحقق میشود، خلافت اسلامی قائم میگردد، اين واقعه بزرگ اتفاق افتادنيست و خداوند نصرت میدهد که کسی را که دين خدا را نصرت میدهد. ﴿وَلَيَنصُرَنَّ ٱللَّهُ مَن يَنصُرُهُۥٓ﴾.
*******
پايان بحث
1- در بحثهای گذشته از صفات بد يهود سخن گفتيم که خداوند در قرآن کريم آنها را به آن صفات ياد کرده است.
2- و بيان نموديم که مراد از دو فساد و تبهکاری که يهود در زمين مرتکب میشود و مفسرين سابقه آنرا مراد از قتل اشعياء نبی و يحيی پسر ذکريا دانستهاند درست نيست، اين دو فساد بعد از نزول قرآنکريم بوقوع میپيوندد و گفتيم که افساد اول در مدينه منوره صورت گرفته و پيامبر و ياران او به آن خاتمه دادهاند، بعد از آن پيروزی يهود بر مسلمانها، تأسيس دولت يهود، تکبر، طغيان و سلطه جويی فعلی آنها فساد دوم است، و وعده خداوند برای نابودی دولت و سلطه آنها آمدنيست، چون در طول تاريخ امت اسلامی يگانه امتی است که در مقابل يهود جنگ آن ادامه دارد، بر عکس امتهای گذشته که يهود را نابود کرده است ولی خود آنها هم از ميان رفتند و نابود شدند.
3- در ضمن اشاره کرديم که يهود در صورتی شکست میخورد و دولت اسرائيل نابود میگردد که ما واقعاً به اسلام رجوع کنيم، اين امر از راه تفکر نشنلزم، سوسيالزم، سکولرزم و... امکان پذير نيست.
4- همه اين افکار و طرفداران آن ساخته و پرداخته دست يهودو از دست نشاندگان آنهاست.
5- باز گشت به اسلام تنها از راه عبادات و به تأسيس گروههای خيريه و فرقههای کاشف اسلامی ممکن نيست، اينها همه وسائل تخديری هستند که برای خواب نگهداشتن امت اسلاميست، بازگشت به اسلام تنها از راه تمسک کامل و بدون نقص به اسلام است.
6- اولين گام بسوي بر گردانيدن اسلام ايجاد دولت اسلامی و قائم کردن خليفه مسلمان است که به قرآن و سنت پيامبر گرامی عمل کند، اسلام را بحيث نظام کامل اجتماعی، اقتصادی، سياسی بپذيرد و آنرا مبنای قانون و حاکميت قرار دهد، رسالت اسلامی و تبليغ آنرا به همه جهان به عهده گيرد و مردم را با دعوت خود از تاريکیهای جهل و خرافه بسوی نور بخواند، امت اسلامی را که اختلاف و پراگندگی ضعيف نموده است متحد سازد، اين اولين وظيفه خليفه مسلمان است، انشاءالله.
7- بعد از ميان بردن وسايل و علل باعثه وجود اسرائيل نابودی آن و از ميان بردن آن به ياری خداوند بزرگ آسان خواهد بود، نابودی اين وجود سرطانی و قطع کردن آن از پيکر جهان بويژه امت اسلامی، تا باشد که نور الهی دوباره بدمد و اين دين نجات بخش به جهان برسد. ¬﴿وَسَيَعۡلَمُ ٱلَّذِينَ ظَلَمُوٓاْ أَيَّ مُنقَلَبٖ يَنقَلِبُونَ﴾.
خداوند کمک کند و توفيق عطا فرمايد
آمين يا ربّ العالـمين
وبه نستعين
اين را ما نمیدانيم و نشنيدهايم که باری خداوند يهود را چنين کمکی کرده باشد، يهود از آوانيکه خداوند بر ايشان غضب کرده است دوامدار در عذاب و بلاء گذرانيده است، قبل از اسلام عذاب و زجر بابلیها و رومیها بر ايشان ادامه داشت و بعد از اسلام مسلمانها ايشانرا از جزيرة العرب راندند، بعداً اروپا اينکار را آغاز کرد و در اسپانيا تحت شکنجه بودند، تا اينکه مسلمانها آمدند و ايشانرا از تحت شکنجه اسپانيایها نجات دادند، اينکاری را که امروز در حق مسلمانها مرتکب میشوند پاداش همان عملی است که مسلمانها در نجات ايشان از تحت حاکميت اسپانيایها انجام دادند، مسلمانها اين خدمت را برای کسانی انجام دادند که اهليت آنرا نداشتند.
در طول تاريخ يهود بحيث امت شرير شناخته شده است و در هر سر زمين آنها توطئههای چيدند که مورد تعذيب، قتل و شکنجه آنديار قرار گرفتند. فضيحت که در لافور مصر واقع شد، توطئه که در دهه چهلم و پنجاهم ميلادی همين قرن بيستم در برابر عراق چيدند و توطئه ايشان در برابر همه ملتها بزرگترين دليل بر غدر و خيانت آنهاست، و آخرين عذاب و شکنجه که ايشان از دست يکی از تبار خويش چشيدند تعذيب و کشتار آنها توسط ادلوف هتلر و نازيها بود.