شورش اهل رده
نویسنده:
علی حسین امیری
به نام خدا
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤﴾ [المائدة: 54].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خداوند قومی را میآورد که دوستشان دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مومنان مهربان و فروتن و با کافران سختگیرند، در راه خدا (به جهاد) میکوشند و از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسند، این فضل الهی است که به هر کس که بخواهد ارزانی میدارد، و خداوند گشایشگر داناست».
سلام و درود بر پیامبر اسلام و خاندان پاکش و اصحاب وفادارش.
در این مقاله به بحث پیرامون تهمتهای شیعه در مورد جنگ حضرت ابوبکر و صحابه با اهل رده میپردازیم و نشان میدهیم که داشتن چنین اعتقاداتی در مورد حضرت ابوبکر و صحابه کاملا اشتباه است، و مانند تهمتهای دیگر شیعه دارای پایه و اساسی نیست.
خوانندة گرامی باید بداند که در زمان حیات پیامبرص و همینطور پس از رحلت پیامبرص عدهای از کسانی که ظاهرا مسلمان شده بودند از دین برگشته و مرتد شدند و حتی چون مسیلمه کذاب یا سجاح دختر منذر ادعای نبوت هم کردند ، و یا اسود عنسی رئیس قبیله بنی مدلج ملقب به ذوالحمار (یا ذوالخمار) در یمن، که شب قبل از وفات پیامبرص توسط فیروز دیلمی کشته شد، و میبینید که حتی بعضی از آنها (چون مسیلمة کذاب و اسود عنسی) در زمان حیات نبی اکرمص از دین برگشتهاند ، و عدهای دیگر نیز پس از رحلت پیامبرص مرتد شدند، و به طور کلی اهل رده یازده فرقه بودند که سه فرقه آنها در زمان پیامبرص طغیان کردند و هفت طایفه دیگر در زمان حضرت ابوبکر طغیان کردند و یک طایفه هم در زمان حضرت عمر، پس وجود مرتدین از زمان پیامبرص بوده است، ولی وقتی خبر رحلت پیامبرص منتشر شد بسیاری دیگر نیز به سمت اهل ارتداد رفتند .
برای بررسی یک موضوع تاریخی باید خود را در شرایط همان زمان قرار داد، شما تصور کنید وقتی پیامبرص رحلت کرده و اهل رده و پیامبران دروغین و پیروانشان نیز در شبه جزیره میباشند و هر روز نیز مشغول تبلیغات دروغین خود و افزایش جمعیت خود هستند و کسانی که از اسلام ضربه خورده بودند بدانها میپیوندند و ممکن است بقیه مردم شبه جزیره را نیز به سمت خود جذب کنند، و همینطور امپراطوریهای بیرون از مرزها نیز خطری علیه مسلمین بودهاند و حضور منافقین نیز در میان خود مسلمین و عوامل دیگر، پس در چنان شرایط سخت و دشواری که واقعا برای اسلام خطری بسیار جدی بوده است، صحابه گرانقدر که وجود این خطر را در آن زمان به خوبی احساس کرده بودند سریعا جمع میشوند و تشکیل شوری میدهند تا پس از رحلت پیامبرص برای مسلمین خلیفهای انتخاب کنند که بالاخره حضرت ابوبکر را برای خلافت انتخاب میکنند و اما وقتی حضرت ابوبکر به خلافت میرسد ناگهان اوضاع شبه جزیره به طور وحشتناکی درهم ریخته بود . در اینجا لازم است بدین نکته مهم اشاره کنم که انسان در اینجا به ایمان واقعی ابوبکر و عمر و صحابه پی میبرد ، چون ایشان دوباره برای اسلام میایستند و به هیچ عنوان میدان را خالی نمیکنند و ابوبکر برای بار دوم به نوعی اسلام را نجات میدهد، بار اول با مسلمان شدن خود در مکه و اینبار نیز با سرکوب شورش اهل رده، اگر شیعیان بگویند: خداوند خود حافظ اسلام است، و ابوبکر دخالتی نداشته، در جواب میگوئیم:
1- خداوند محافظ قرآن نیز هست، و نگهداری آنرا وعده داده، ولی اینکار را توسط صحابه با ایمان انجام داده که ابتدا قرآن را در سینههای خود حفظ کردند و سپس به جمع آوری آن پرداختند تا در زمان حضرت عثمان آنرا به صورت مصحفی در آوردند ، پس نمیتوان کار بزرگ آنها را نادیده گرفت. در زمان رحلت پیامبرص نیز اسلام در خطر نابودی بوده و به جرات میتوان گفت که اسلام فقط در مدینه مستقر و محکم بوده و اگر دشمنان به آنجا نیز حمله میکردند تصور کنید چه میشد.
2- و اما در مورد اسلام، اگر خود مومنین مجاهدت نکنند مطمئن باشید دشمنان بر آنها غلبه خواهند کرد، و اینطور نیست که شما در گوشهای راحت بنشینید و خداوند هم خطر دشمنان را از شما دفع کند بلکه خود مسلمین هم باید به پا خیزند، جنگ احد نمونة بارزی از این امر است که تنها به خاطر یک اشتباه، مسلمین در جنگ شکست خوردند و عده زیادی نیز شهید شدند.
3- اگر این عقیده را بپذیریم پس اینکه شیعه دائم میگوید: اگر حسین و کربلا نبود، اسلام نیز نبود، امری باطل خواهد بود، چونکه خداوند خود حافظ اسلام است، و قیام امام حسین هم بیاعتبار و کمرنگ خواهد بود.
4- در مورد اسلام آوردن حضرت ابوبکر در مکه باید متوجه این امر باشید که وقتی شخصی که دارای سن و سالی است و خارج از خانه محمدص نیز بوده است و در معاملات و کارهای دیگر با اهل مکه رابطه داشته، پس مسلمان شدن این شخص آن هم فوری و بدون درنگ بسیار حائز اهمیت است، و بیشتر در نظر دیگران قابل توجه بوده است ، حضرت ابوبکر علاوه بر اینکه خودش مسلمان میشود چندین تن دیگر را نیز که آنها هم از رجال مکه بودهاند همراه خود مسلمان میکند و همچنین با ثروت خود خدمات شایانی به اسلام میکند (مثل آزاد کردن بردههای مسلمان مانند بلال از چنگال مشرکین مکه یا کمکهای فراوان دیگرش).
5- اگر این عقیده شیعه صحیح باشد پس دیگر برای هیچ کار مفیدی در اسلام ثوابی نیست، چون به هر حال بسیاری از خدمات مسلمین به خاطر حفظ اسلام است، و البته ملاحظه میکنید خود کسانی که این عقیده را دارند دارای اسلامی صحیح نیستند به خاطر اینکه راهی دیگر را در نظر گرفتهاند و چنانچه امتی نیز بر گمراهی خود پافشاری داشته باشد مطمئن باشید اسلام خود به خود نخواهد ماند و اگر هم بماند پوسته و ظاهر اسلام است .
6- علت وجود چنین افکاری میان شیعیان به خاطر این است که ایشان واقعگرا نیستند، و در تمامی عقاید خود پیرو اوهام و خیالات و باورهای خوشمزه و رمانتیک هستند مثلا عقیده دارند که همیشه حجتی هست و برای مردم همچون شبانی است که نگهدار گوسفندان است، و آنها را از خطر نابودی حفظ میکند و نمیدانند که اسلام دینی واقع گراست، و چنانچه ذرهای مسلمین در مجاهدت و حفظ اسلام غفلت ورزند به طور حتم عواقب شوم آنرا نیز خواهند دید و خوشبختانه مسلمین صدر اسلام پس از رحلت نبی اکرمص خطر دشمنان را به خوبی حس کرده و با آنها به مقابله پرداختند.
پس اقدام به موقع و شجاعانه حضرت ابوبکر برای حفظ اسلام بسیار اهمیت دارد، ما گوشهای از اوضاع آن زمان را به روایت کتاب الفتوح ترجمة محمد بن احمد مستوفی هروی ، نوشتة ابن اعثم کوفی میآوریم، در ضمن یادآور میشویم که ابن اعثم شیعه بوده است ، و اما متن:
«صدیق مدتی بر این نسق با مسلمانان زندگانی میکرد تا از جوانب خبر رسید که اکثر عرب بر سر درگذشتند و از اسلام برگشتند، بعضی شرع محمدص باز دادند، بعضی دعوی پیغمبری آغاز نهادند، گروهی حقوق بیت المال در توقف داشتند، و قومی نماز و روزه بگذاشتند، قبیله اسد روباه بازی بر دست گرفتند و بر افسانه طلیحه بن خویلد خوش گفتند، حی بنی فزاره عیینه بن حصن را پیامبر خویش ساختند، و علم کفر بر افراختند، بنوسلیم فجاه السلمی را اقتدا کرده دین محمدی رها نمودند،و بنوتمیم از ادای زکات امتناع نموده بر مالک بن نویره اجتماع نمودند، بعضی از ایشان زنی (را) به پیغمبری اختیار کردند و به فتنه و فریب سجاح بنت المنذر کار کردند، و اشعث بن قیس بنی کنده را کنده غرور بر پای نهاد تا جان و مال بیشتر از ایشان به باد داد، اهل بحرین خضم بن زید را مقتدا ساختند و قاعده محمدی برانداختند، عامه یمامه بر مسیلمه کذاب مجتمع شدند و به نبوت او راضی و قانع گشتند» .
پس از رسیدن این اخبار، حضرت ابوبکر خالد بن ولید را با سپاهی برای مقابله با شورشیان اعزام میکند که در محل عقرباء جنگ کردند و بسیاری از صحابه در این جنگها به شهادت رسیدند، چون ثابت بن قیس و زید بن خطاب (برادر حضرت عمر) و دیگران .
در اینجا پس از اینکه مقداری اوضاع و احوال آن زمان را برای خواننده گرامی روشن نمودیم میپردازیم به بحث پیرامون سرکوب شورش اهل رده توسط حضرت ابوبکر و صحابه، و تهمتهایی که شیعیان پیرامون این جنگها بدیشان میزنند:
روحانیون شیعه میگویند: کشتن این افراد توسط ابوبکر عملی کاملاً اشتباه بوده، و آنها فقط زکات نمیدادهاند و مستحق کشته شدن نبودهاند، و وای بر آنها چرا گوینده لا إله إلا الله را به قتل رساندهاند، مگر حدیث پیامبر را نشنیده بودند که نباید گوینده لا إله إلا الله را کشت.
در پاسخ بدیشان: اول از همه، آیة 5 سوره توبه را میآوریم که در مورد برائت از مشرکین است، و در آن زمان نیز برای اتمام حجت علیه مشرکین خوانده میشود، خوب به متن و معنای آیه توجه کنید و به نادانی روحانیون پی ببرید:
﴿فَإِذَا ٱنسَلَخَ ٱلۡأَشۡهُرُ ٱلۡحُرُمُ فَٱقۡتُلُواْ ٱلۡمُشۡرِكِينَ حَيۡثُ وَجَدتُّمُوهُمۡ وَخُذُوهُمۡ وَٱحۡصُرُوهُمۡ وَٱقۡعُدُواْ لَهُمۡ كُلَّ مَرۡصَدٖۚ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتَوُاْ ٱلزَّكَوٰةَ فَخَلُّواْ سَبِيلَهُمۡۚ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِيمٞ ٥﴾ [التوبة: 5].
«پس از آنکه ماههای حرام در گذشت، آنگاه مشرکان را هر جا یابید بقتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید چنانچه (از شرک) توبه کرده و نماز (اسلام) بپاداشتند و زکات دادند پس از آنها دست بردارید که خدا آمرزنده و مهربان است».
ملاحظه میکنید که در این آیه نیز به زکات ندادن مشرکین اشاره شده و حتی قتل مشرکان نیز در ابتدای آیه آمده، در ضمن در بسیاری از آیات قرآن همچون همین آیه زکات را همردیف با نماز(صلاة) قرار داده است، و این نشان دهنده اهمیت زکات در اسلام است ، و از همه گذشته همانطور که اشاره شد شورش اهل رده تنها ندادن زکات نبوده، بلکه ادعای نبوت در میان چندین تن از ایشان، و همینطور عوض کردن احکام الهی و آوردن انواع بدعتهای شرک و کفر در اسلام و همچنین جمع شدن اهل ارتداد و فراخواندن دیگران بدین جمعیت برای نابودی اسلام و مسلمین و غیره... که حتی تاریخ ابن اعثم کوفی شیعه نیز به تمامی آنها اشاره کرده، همچنین تاریخهای نوشته شدة دیگر، پس شورش اهل رده خطر عظیمی برای اسلام آن زمان بوده که هنوز در اطراف پیشرفت نکرده بود و مسلمانان با ایمان نیز بیشتر منحصر به مدینه بودهاند، پس مقابله با آنها از مهمترین واجبات بوده است .
و اما طریقه جنگ کردن مسلمین با اهل ارتداد:
در تمامی تاریخهای ثبت شده، نامهها و گفتگوهایی میان ابوبکر و خالد بن ولید و فرماندهان سپاه میباشد مبنی بر اینکه قبل از جنگ با اهل رده ابتدا به نصیحت کردن ایشان بپردازید و ایشان را به توبه کردن سفارش کنید (همانطور که در آیه 5 سوره توبه خواندیم) و چنانچه بر راه صحیح نیامدند آنگاه با آنها به جنگ بپردازید، نمونه این گفتگو را در اینجا میآوریم:
حضرت ابوبکر خطاب به خالد:
«ایشان را به ده خصلت بازخوان، و از خلاف آن بازگردان و آن این است، کلمه شهادت و قبول دعوت صاحب شریعت، بر پای داشتن صلوات خمس، ادای زکوات و خمس ، روزه داشتن همه رمضان، زیارت کعبه با همه شرایط و ارکان، فرمودن به خیرات و حسنات، دور بودن از فواحش و منکرات، فرمان بردن (از) امام و جمع بودن با اهل اسلام» .
پس ملاحظه میکنید که شیعه از چه کسانی طرفداری میکند و میگوید: آنها لا إله إلا الله گفته بودند، ما میگوئیم: آیا 4000 تن که در جنگ نهروان توسط حضرت علی کشته شدند، لا إله إلا الله نمیگفتهاند، آنها که شدیداً به شعائر دینی معتقد بودهاند، و قرآن خوان و حافظ قرآن بودهاند، فکر میکنید اگر حضرت عمر بجای حضرت علی در نهروان اقدام به کشتن خوارج میکرد آنگاه شیعیان چه میکردند؟ آخوند شیعه بالای منبر میرفت و میگفت: ای وای بر مسلمین! ای وای بر دنیای اسلام! ای وای بر عمر بن خطاب! که 4000 مومن، عابد، شب زندهدار، حافظ قرآن و مخلص را به شهادت رساند و به اسلام ضربه جبران ناپذیری وارد کرد ، مداحان نیز هر سال همچون عاشورا برای ایشان عزاداری میکردند و نذر و نیاز و روضهداری بر پا مینمودند، البته عمل حضرت علی نسبت به خوارج صحیح بوده، و او نیز ابتدا آنها را نصیحت میکند که بسیاری از آنها کنار میروند، ولی 4000 تن دیگر قبول نمیکنند و به جنگ میپردازند، از نظر ما خوارج این زمان همین روافض هستند، چون هم از نظر تعصب و هم از نظر حماقت (و حتی شاید قیافه) کاملاً همانند خوارج میباشند.
خداوند در سوره مائده آیه 54 میفرماید:
﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرۡتَدَّ مِنكُمۡ عَن دِينِهِۦ فَسَوۡفَ يَأۡتِي ٱللَّهُ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡكَٰفِرِينَ يُجَٰهِدُونَ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوۡمَةَ لَآئِمٖۚ ذَٰلِكَ فَضۡلُ ٱللَّهِ يُؤۡتِيهِ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِيمٌ ٥٤﴾ [المائدة: 54].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، هر که از شما از دین خود مرتد شود به زودی خداوند قومی را میآورد که دوستشان دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند و نسبت به مومنان مهربان و فروتن و با کافران سختگیرند، در راه خدا (به جهاد) میکوشند و از ملامت هیچ ملامتگری نمیهراسند، این فضل الهی است که به هر کس که بخواهد ارزانی میدارد و خداوند گشایشگر داناست».
بسیاری از مفسران قدیم بر آنند که این آیه درباره ابوبکر و اصحاب پیامبرص و مسلمانان تحت فرمان اوست که شورش اهل رده را سرکوب کردند، طبری و میبدی و زمخشری و فخر رازی در تنها قولشان و طبرسی و ابوالفتح و قرطبی و بیضاوی در یکی از اقوالشان به این امر اشاره دارند.
و اما بسیاری از روحانیون شیعه در عصر حاضر تفسیرهای دیگر را قبول دارند، مثل اینکه این آیه در مورد حضرت علی و یارانش است که با ناکثین (اهل بصره)، قاسطین (معاویه و اهل شام) و مارقین (خوارج) نبرد کردند، البته باید توجه داشته باشند که در لشکر حضرت علی در نبرد با ناکثین و قاسطین، خوارج نیز حضور داشتهاند، و در آیه آمده قومی که خدا دوستشان دارد، و به طور حتم از نظر شما خداوند خوارج را دوست ندارد، و باید در آیه به جدایی این گمراهان از این قوم اشارهای میشده پس بیشتر نظر شیعه روی همان جنگ حضرت علی و یارانش با خوارج است، و این نیز اشتباه است، چون در آیه به گروهی اشاره دارد که از دین مرتد میشوند، و آیا خوارج مرتد بودهاند، حتی اهل بصره و شام نیز در جنگهای جمل و صفین مرتد نبودهاند بلکه حضرت علی نسبت به ایشان حکم مسلمان یاغی را انجام میدهد (و بر جنازه آنها نماز میت میخواند، آیا برای مرتدین نماز میخوانند؟) و اصلاً حضرت علی در زمان خلافت خود با مرتدین جنگ نداشته است که بخواهیم آیه را به او و یارانش نسبت دهیم، تازه یارانی که او در بسیاری از خطبههای نهج البلاغه از ایشان بیزاری جسته و از بیهمتی ایشان نسبت به امر جهاد شکایت کرده، و خیلی از همین به اصطلاح شیعیان اهل بیت در کربلا نیز به حسین خیانت میکنند و او را تنها میگذارند . پس اختصاص دادن آیه بدیشان اشتباه است، به طور مثال حضرت علی در نهج البلاغه خطبه 116 خطاب به پیروان زمان خودش فرموده: «به خدا سوگند دوست داشتم که خدا میان من و شما جدایی اندازد، و مرا به کسی که نسبت به من سزاوارتر است ملحق فرماید». در نامه 35 به ابن عباس فرموده: «از خدا میخواهم به زودی مرا از این مردم نجات دهد، به خدا سوگند اگر در پیکار با دشمن آرزوی من شهادت نبود و خود را برای مرگ آماده نکرده بودم دوست میداشتم حتی یک روز با این مردم نباشم و هرگز آنان را دیدار نکنم». در خطبه 125 نهج البلاغه فرموده: «نفرین بر شما چقدر از دست شما ناراحتی کشیدم یک روز آشکارا با آواز بلند شما را به جنگ میخوانم و روز دیگر آهسته در گوش شما زمزمه دارم، نه آزاد مردان راستگویی هستید به هنگام فرا خواندن، و نه برادران مطمئنی برای رازداری هستید».
ملاحظه میکنید که در این خطبه حضرت علی آنها را به جنگ خوانده و آنها بیهمتی کردهاند، پس آیا میتوان گفت: آیه مورد نظر در مورد ایشان بوده، در خطبه 113 نهج البلاغه فرموده: «نه یکدیگر را یاری میکنید و نه خیرخواه یکدیگرید، و نه چیزی به یکدیگر میبخشید و نه به یکدیگر دوستی میکنید».
در خطبه 180 نهج البلاغه فرموده: «خدا خیرتان دهد آیا دینی نیست که شما را گرد آورد، آیا غیرتی نیست که شما را برای جنگ با دشمن بسیج کند».
در خطبه 131 نهج البلاغه فرموده: «من شما را به سوی حق میکشانم اما چونان بزغالههایی که از غرش شیر فرار کنند میگریزید، هیهات که با شما بتوانم تاریکی را از چهره عدالت بزدایم و کجیها را که در حق راه یافته راست نمایم».
در خطبه 27 نهج البلاغه فرموده: «ای مردنمایان نامرد (یا أشباه الرجال ولا رجال) ای کودک صفتان بی خرد که عقلهای شما به عروسان پرده نشین شباهت دارد، چقدر دوست داشتم که شما را هرگز نمیدیدم، و هرگز نمیشناختم. شناسایی شما جز پشیمانی حاصلی نداشت، و اندوهی غمبار پایان آن شد، خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پر خون، و سینهام از خشم شما مالامال است».
شیعه میخواهد کارهای خوب ابوبکر و عمر را به علی نسبت دهد و حتی لقب صدیق و فاروق را به علی نسبت میدهند، شیعیان باید بفهمند که حضرت علی خودش صفات خوب دارد، و همچنین صحابه دیگر و نیازی به دروغپردازی برای آنها نیست، و شما اگر راست میگوئید پیرو اعمال حضرت علی باشید نه اینکه صبح تا شام فقط آنها را بازگو کنید.
در سوره مائده/54 آمده: قومی که خدا آنها را دوست دارد و آنها نیز خدا را دوست دارند. ﴿ بِقَوۡمٖ يُحِبُّهُمۡ وَيُحِبُّونَهُۥٓ﴾ این آیه با یکصد آیه دیگری که در تمجید از صحابه آمده کاملاً موافق است، و در آیه آمده که آنها نسبت به کافران سختگیرند ، و مقابله صحابه با شورش اهل رده نیز همینگونه بوده است.
یکی از این اشخاص شورشی قیس بن عاصم بوده است که با دیگران زکات را بین هم تقسیم میکنند، و این همان شخصی است که در زمان پیامبرص میگوید: من در زمان جاهلیت 10 تن از دخترانم را زنده به گور کردم، و پیامبرص از این سخن او غمگین میشود. حال ببینید شیعه برای چه کسانی دلسوزی میکند و میگوید: چرا صحابه با آنها مبارزه کردهاند.
در سوره حجرات آیه 6 آمده که ای مومنان، هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد تحقیق کنید، مبادا از روی جهالت به قومی آسيبي برسانيد، سپس از عملی که انجام داده اید پشیمان شوید . به گفته مفسرین: ولید بن عتبه در زمان پیامبرص برای اخذ صدقات از قبیله بنی المصطلق میرود، و چون از قبل با آنها دشمنی داشته و آنها به سوی او میآیند او فکر میکند برای کشتن او به طرفش میآیند و فوراً فرار میکند و نزد پیامبرص میرود و میگوید: قبیله مورد نظر مرتد شدهاند و زکات نمیدهند که پیامبرص خالد را بدانجا میفرستد و میگوید: قبل از هر اقدامی تحقیق کن که آیا آنها اهل ارتداد هستند یا خیر.
حال شیعه میگوید: چرا ابوبکر، خالد را برای ندادن زکات و مقابله با اهل ارتداد فرستاده و نباید اینکار را میکرده است.
در ج 52 بحارالانوار «باب سیره وأخلاقه وعدد أصحابه» در خبر دوم از حضرت صادق و موسی بن جعفر نقل کرده که اگر قائم قیام کند به 3 چیز حکم میکند که احدی از ائمه و پیغمبران حکم نکردهاند، شیخ زانی را میکشد و مانع الزکاة را میکشد و ارث برادر به برادر دینی که در عالم اشباح برادر بودهاند، میرسد.
چطور در این حدیث خرافی امام زمان ساختگی میتواند مانع الزکاة را بکشد و اصلاً اگر احادیث مهدی را بخوانید خواهید دید که امام زمان در هنگام ظهورش کاری جز قتل و کشتار ندارد، آنوقت شیعه میگوید: چرا ابوبکر و صحابه با مرتدین جنگیدهاند.
پس خواننده گرامی میبایست متوجه شرایط صدر اسلام باشد و هر صحبتی را فوری قبول نکند و نسبت به اشخاص از روی سخنان دشمنان آنها قضاوت نکند، بلکه خودش تحقیق و بررسی کند تا بفهمد حق با چه کسانی است، به هر حال مذهب شیعه نگاهی کاملاً منفی نسبت به ابوبکر و عمر و صحابه دارد و حاضر به قبول اعمال نیک ایشان نیست، و هر عمل ایشان را به نوعی تحریف میکند تا از ارزش آن بکاهد و این نهایت تعصب و جهالت را میرساند، البته صحابه نیازی به تائید شیعیان ندارند و پاداش اعمال نیک آنها با خداست، و با منفی بافی خرافیون چیزی از ارزش کار آنها کم نشود، بلکه بالعکس در اثر تهمتهایی که روافض بدیشان میزنند درجاتشان بالاتر میرود.
پیامبرص و اصحاب وفادارش در راه حفظ اسلام و برپایی آن سختیها و مشقتهای فراوانی را دیدند، درود خدا بر ایشان باد.
پایان
پاییز 1386 هجری شمسی