استشهاد حسين س
ترجمهي كتاب: (من قتل الحسين؟)
تأليف:
عبدالله بن عبدالعزيز
ترجمه:
اسحاق دبیری (رحمه الله)
چاپ اول 1388/1430هـ
شناسنامه كتاب
نام كتاب:
استشهاد حسين س
نويسنده:
عبدالله بن عبدالعزيز
ترجمه:
اسحاق دبيري (رحمه الله)
ناشر:
انتشارات حقيقت
تيراژ:
75.000
سال چاپ:
1388هـ. ش برابر با ربيع الأول 1430هـ. ق
نوبت چاپ:
اول
آدرس ايميل:
[email protected]
سايتهاى مفيد:
www.aqeedeh.com
www.ahlesonnat.net
www.isl.org.uk
www.islamtape.com
فهرست
بخش اول: اهل بيت از ديدگاه اهل سنت 1
موضع اهل سنت در خصوص شهادت امام حسين 7
بخش دوم: از كوفه چه ميداني؟ 9
مبحث اول: كوفه مركز شيعيان است 9
مبحث دوم: كوفه سرزمين خيانت و پيمانشكني است 9
بخش سوم: رابطهي شيعه با اهل بيت 11
مبحث اول: خيانتهاي شيعيان به اهل بيت 11
مبحث دوم: نامههاي شيعيان به امام حسين ميرسد 22
مبحث سوم: امام حسين مسلم بن عقيل را به كوفه ميفرستد 25
مبحث چهارم: حركت امام حسين به سوي كوفه 28
مبحث پنجم: خيانت به مسلم بن عقيل 33
مبحث ششم: فرود آمدن حسين به سرزمين كربلا 36
مبحث هفتم: حسين را چه كسي به شهادت رساند؟ 39
مبحث هشتم: چه كساني از اهل بيت با امام حسين به شهادت رسيده است؟ 47
بخش چهارم: شعائر حسيني 50
مبحث اول: شعائر حسيني رسوميهستند كه درزمان ائمه نبوده است 50
مبحث دوم: نوحه خواني و زدن به سر صورت و ... از مسائل نو پيدا است 55
مبحث سوم: علماي بزرگ شيعه، نوحه خواني، به سر وصورت و سينه زدن و ... راجايز ميدانند 60
مبحث چهارم: در زمان هتك حرمت تشيع، زنجير زني و قمه زني و ... جايز نيست 65
بخش پنجم: شعائر حسيني در كتابها و منابع شيعه حرام است 68
مبحث اول: نوحه خواني جايز نيست و حرام است 68
مبحث دوم: به سر وصورت زدن جايز نيست 74
مبحث سوم: پوشيدن لباسهاي سياه در عاشوراء 79
مبحث چهارم: سخني با مداحانی كه نوحه خواني و زدن به سر و صورت را مباح ميدانند 81
مبحث پنجم: زنان و حسينيه ها 84
مبحث ششم: سخن كدام يك دروغ است؛ محمد باقر صدر يا تيجاني؟ 88
مبحث هفتم: تيجاني دوباره ادعايش را تكرار ميكند 90
مبحث هشتم: شيعيان روزهي روز عاشوراء را قبول ندارند و انكار ميكنند 91
بخش ششم: ثواب زيارت قبر امام حسين و مسئلهي ساختن بارگاه ها بر روي قبرها 109
مبحث اول: ثواب زيارت امام حسين 109
مبحث دوم: ساختن بارگاه و ساختمان بر قبر ها از دين نبوده و از امور نو پيدا و بدعت است 112
سخن آخر: نتيجهي بحث 118
ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ
بخش اول: اهل بيت از ديدگاه اهل سنت
شكي نيست كه اهل بيت رسول الله ص در ميان اهل سنت، مقام بلندي دارند و اهل سنت نسبت به آنان احترام بسيار قايلند و حقوق آنها را آنگونه كه خداوند در شريعت قرار داده است رعايت ميكنند، لذا آنان را دوست دارند و محبت و موالات شايستهاي نسبت به آنان دارند و به سفارش پيامبر در خصوص آنان عمل مينمايند همان وصيتي كه در روز غدير خم فرمود: «واُذَكِّرُكم الله في أهل بيتي»: (شما را دربارهي ـ رعايت حقوق ـ اهل بيتم سفارش ميكنم( ).
اهل سنت از همه مردم به اين وصيت و ديگر وصاياي پيامبر بيشتر پايبندند و عمل ميكنند.
گفتني است كه اهل سنت از راه و روش شيعيان كه در حق و محبت اهل بيت غلو و افراط ميكنند و نيز از ناصبيهايي كه اهل بيت را با ناسزا گويي و عداوت آزار ميدهند، بيزار و مبرايند. و تمام اهل سنت بر وجوب محبت اهل بيت و تحريم آزار و بيادبي، قولي يا فعلي نسبت به ايشان اتفاق نظر دارند و با افتخار ميگوييم كه، كتابهاي اهل سنت مملو از مناقب و فضايل اهل بيت است.
به همين دليل برخي از فضايل اميرالمؤمنين علي و فرزندان و نوادگانش را به ترتيب ذكر ميكنيم: کسانی که شيعيان ادعای عصمت آنان را دارند و گمان و خيال میکنند که اهل سنت آنها را دوست ندارند و با آنان دشمنی دارند.
اول: اميرالمؤمنين علي:
سهل بن سعد روايت ميكند كه رسول الله ص در روز جنگ خيبر فرمود:
فردا اين پرچم را به مردي ميدهم كه خداوند خيبر را بر دستانش فتح ميكند و او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نيز او را دوست ميدارند، آن شب مردم دربارهي مردي كه فردا پرچم اسلام را از دست رسول خدا تحويل خواهد گرفت، حرف ميزدند( ).
گويد: صبح كه شد، مردم نزد رسول الله ص آمدند، در حالي كه هر يك از آنان اميد وار بودند كه رسول الله ص پرچم را به او بدهد، رسول الله ص فرمود: علي بن ابي طالب كجاست؟
گفتند: چشمانش درد ميكند، فرمود: كسي را بفرستيدكه او را بياورد.
علي را آوردند، رسول الله ص از آب دهان خويش به چشمهاي او ماليد و برايش دعا كرد، و علي شفا يافت، بگونهاي كه گويا هيچ دردي نداشته است.
پس از اين پرچم را به علي داد و علي گفت: اي رسول خدا: آيا با آنان بجنگيم تا مثل ما شوند؟
فرمود: بهصورت عادي برو تا به ميدان آنان برسي، آنگاه آنان را به اسلام دعوت بده و از وجوب حقي كه خداوند بر آنان دارد، با خبر كن، به خداوند سوگند اگر خداوند يك نفر را بوسيلهي تو هدايت كند، از شتران مو سرخ براي تو بهتر است( ).
در اين حديث فضيلتي بسيار بزرگ و يكي از مناقب آشكار اميرالمؤمنين عليبن ابيطالب وجود دارد؛ چون پيامبر گواهي داده است كه خدا و رسولش! علي را دوست دارد و او نيز خدا و رسولش را دوست دارد.
دوم: فاطمه رضي الله عنها:
پيامبر فرمود: فاطمه سردار زنان بهشت است( ).
سوم: حسن و حسين:
از براء بن عازب روايت است كه رسول الله ص، حسن و حسين را ديد و فرمود: «پروردگارا من اين دو را دوست دارم، تو نيز دوست بدار».( )
در اين حديث فضيلتي آشكار براي حسنين است؛ چون پيامبر امتش را به محبت آن دو تشويق كرده و توضيح داد كه محبت آن دو، به معناي دوست داشتن پيامبر است.
ابوسعيد خدري روايت ميكند، رسول الله ص فرمود: «حسن و حسين سرداران جوانان بهشتند».( )
در اين حديث دو فضيلت بزرگ براي حسن و حسين است؛ چون پيامبر به بهشتي بودن آن دو گواهي داده است و نيز خبر داده اند كه هر آن دو سرداران جوانان بهشتاند.
چهارم: علي بن حسين:
يحيي بن سعيد دربارهي او ميگويد: «او افضلترين هاشمياست كه در مدينه ديدهام»( ).
امام زهري گويد: «هيچ هاشمياي افضلتر از علي بن حسين نديدم»( ).
محمد بن سعد ميگويد: او ـ علي بن حسين ـ ثقه، مأمون، كثيرالحديث، عالي مقام، بلند مرتبه و پرهيزگار بوده است.( )
پنجم: محمد بن علي باقر:
ابن سعد گويد: «او داراي علم زيادي بوده و حديث زيادي روايت كرده است»( ).
و صفدي گويد: او يكي از كساني است كه علم، فقه و ديانت را در خود جمع كرده است( ).
و امام ذهبي گويد: حافظ حديث بوده و در احتجاج به او اتفاق دارند( ).
ششم: جعفر بن محمد معروف به صادق:
امام ابوحنيفه دربارهاش ميگويد: «فقيهي آگاهتر از جعفر بن محمد نديدم»( ).
ابوحاتم گويد: «ثقه است، از كساني مانند او نبايد سؤال كرد»( ).
ذهبي گويد: «جعفر بن محمد، صادق سردار علويها در زمان خودش در حجاز است و از صحابه نيست»( ).
هفتم: موسي بن جعفر، معروف به كاظم:
ابو حاتم رازي گويد: «ثقه، صدوق و يكي از ائمهي مسلمانان است»( ).
ابن تيميه گويد: «موسي بن جعفر از كساني است كه به عبادتگزاري و پايبنديش به طاعات و عبادات گواهي دادهاند»( ).
ذهبي گويد: «موسي بن جعفر يكي از بهترين حكيمان و از عبادتگزاران با تقوا بوده است»( ).
هشتم: علي بن موسي معروف به رضا:
ذهبي دربارهي وي ميگويد: او در علم، دينداري و سروري مقام و منزلت بلندي دارد( ).
نهم: محمد بن علي معروف به امام جواد:
ابن تيميه گويد: از بزرگان بني هاشم و در سخاوت و سروري معروف است( ).
بغدادي( ) ميگويد:
اهلسنت معتقد به دوستي و موالات با همهي همسران رسولاللهص هستند و هر كس همسران رسولالله ص و يا برخي از آنان را كافر بداند، كافر ميدانند و حسن، حسين، حسن بن حسن، عبدالله بن حسن، علي بن حسين(زين العابدين) و محمدبن علي معروف به باقر و جعفر صادق و موسي بن جعفر و علي بن موسي الرضا و نيز ديگر فرزندان علي و كساني كه از نسل او هستند، و فرزنداني مانند: عباس، عمر، محمدبن حنفيه و ديگر كساني كه به روش پدرانشان بودهاند را محترم و شايان تقدير و بزرگداشت، ميشمارند( ).
ابو مظفر طاهر اسفرايني( ) در بيان منهج اهل سنت ميگويد:
خداوند آنان را از اينكه دربارهي گذشتگان ـ پيشگامان امت اسلاميچيز ـ منكري بگويند يا بر آنان طعنه و ايراد وارد كنند، محفوظ نگه داشته است و دربارهي مهاجران، انصار، بزرگان دين، بدريان شركت كنندگان در احد، و بيعت رضوان چيزي جز خير و خوبي نميگويند؛ و تمام كساني كه پيامبر ص به بهشتي بودنشان گواهي داده را جز به خوبي و نيكي ياد نميكنند و معتقدند ازواج و همسران پيامبر ص، اصحاب و اولاد ايشان ر را جز به نيكي نبايد ياد كرد و نوادگان پيامبر ص مانند:
حسن، حسين، و نوادگان مشهورشان مثل عبدالله بن حسن، علي بن حسين، محمد بن علي، جواد بن محمد باقر، علي بن موسي الرضا و تمام كساني كه پايبند به سنت پيامبر و نوادگانش بوده اند، را محترم ميشمارند و اجازه نميدهند كسي از خلفاي راشدين عيبجوئي كند و به آنان توهين نمايد و معتقدند نبايد كسي به بزرگان تابعين و تابع تابعين كه بر منهج قرآن و سنت صحيح بوده اند و خداوند آنان را از آلوده شدن به بدعتها و منكرات حفظ كرده است، طعنه زند.( )
اين خلاصهاي بود از عقيدهي اهل سنت و جماعت دربارهي اهل بيت پيامبر است و كساني كه ميخواهند بيشتر بدانند ميتوانند به كتابهاي حديث، سيره و زندگينامهها رجوع كنند، انشاء الله خواهند ديد كه اهلسنت انصار و ياران اهل بيتاند.ن( ).
موضع اهل سنت در خصوص شهادت امام حسين
ابن تيميه عقيدهي اهلسنت را دربارهي شهادت امام حسين خلاصه كرده و مينويسد: «خداوند امام حسين را با شهادت اكرام نمود و قاتلان و دستياران و كساني كه به كشتنش راضي بودند را خوار و ذليل گردانيد. واز شهيدان پيش از خود الگوي نيكويي دارد؛ چراكه او و برادرش حسن، سرداران جوانان بهشتند. آن دو در زمان عزت و قدرت اسلام و مسلمانان بزرگ شدند و زندگي كردند لذا هجرت و جهاد نكردند و از اذيت و آزار مشركين مصون بودند؛ بنابراين خداوند آن دو را با شهادت اكرام نمود، تا كرامت و بزرگواريشان كامل شود و درجه و مقامشان رفيع باشد و شهادت حسين مصيبت بزرگي است.
و خدادند به ما دستور داده كه در هنگام مصيبت «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» بگوييم و ميفرمايد: [وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ المُهْتَدُونَ]( ): (صابران را بشارت بده. آناني كه هرگاه مصيبتي به آنان برسد، گفتهاند: ما از خداييم و به خدا باز ميگرديم. بر آنان درود و رحمتي از جانب خداوند است و آنان هدايت يافته گانند)( ).
بخش دوم: از كوفه چه ميداني؟
مبحث اول: كوفه مركز شيعيان است
شيخ باقر شريف قريشي كه يكي از علماي شيعه است، ميگويد:
«كوفه مهد تشيع و يكي از سرزمينهاي علويهاست و در بسياري اوقات اخلاصش را براي اهل بيت به نمايش گذاشته است»( ).
و نيز ميگويد: «بذر تشيع در كوفه بعد از زمان خلافت عمر پاشيده شد»( ).
محمد تيجاني سماوي شيعي ميگويد: «ابوهريره وارد كوفه شد، كه مركز شيعيان علي ابن طالب بود»( ).
مبحث دوم: كوفه سرزمين خيانت و پيمانشكني است
شيخ جواد محدثي گويد: «اهل كوفه در تاريخ به خيانت و عهد شكني شهرت يافته… به هر حال تاريخ اسلام نگاه خوبي از عهد و پيمان كوفيان و پايبنديشان به پيمانها به خود نديده و تجربه نكرده است»( ).
و نيز مينويسد: «برخي از ويژگيهاي فطري و اخلاقي اهل كوفه كه ميتوان بدان اشاره كرد، عبارتند از: «رفتارشان متناقض است، كارشان حيلهگري و نيرنگ بازي و رنگ عوض كردن و سركشي در برابر واليان و حاكمان است و از هر فرصتي كه بدست آرند سوء استفاده ميكنند، بداخلاقي، حرص، طمع، تاييد شايعه پراكنيها و تمايلات و تعصب قومي، و بر علاوه اينكه آنها از قبايل مختلف تشكيل و تركيب شدهاند، همهي اين اسباب و علتها، منجر به اين شد كه سيدنا علي از آنان آن همه تلخيها و رنجها را تجربه كرد و امام حسن با خيانت و پيمان شكني آنان روبرو شد و مسلم بن عقيل مظلومانه در ميانشان كشته شد و حسين با لب تشنه در نزديكي كوفه (كربلا) بدست سپاهيان كوفه به شهادت رسيد»( ).
حسين كوراني شيعي ميگويد: «حال مهمترين شباهتها و ويژگيهاي ايمان كوفيان چيست؟ ميتوانيم مهمترين خصوصيات آنان را در موارد زير خلاصه كنيم:
الف- ياري نكردن اسلام.
ب- به مال و دنيا بسيار علاقه مند بودند.
ت- رنگ عوض كردن در مواضع مختلف( ).
جواد محدثي شيعي ميگويد: «تعداد شيعيان اهل بيت در كوفه كم نبود، اما دوستي آنان بيشتر آميخته به عواطف و سخنرانيهاي حماسي و احساسات زود گذر در برابر خاندان پيامبر بود تا دوستي اعتقادي و عملي نسبت به آل علي و شتافتن به ميدانهاي جنگ و جان فدايي»( ).
و باقر شريف شيعي ميگويد: «كوفيان نامهها و بيعتي كه با دست نمايندهي امام كرده بودند را فراموش كردند( ).
بخش سوم: رابطهي شيعه با اهل بيت
مبحث اول: خيانتهاي شيعيان به اهل بيت
وقتي زندگي سيدنا علي را بررسي ميكنيم ميبينيم كه از شيعيانش(اهل كوفه) شكايت و گلايه دارد و ميگويد: همه ملتها از ظلم و ستم حاكمانشان در هراس هستند اما من از رعيتم بيم دارم! از شما خواستم به جهاد برويد نرفتيد! به سخنان شما گوش دادم اما شما به سخنانم توجه نكرديد! شما را اشكارا و پنهان دعوت دادم، ولي شما نپذيرفتيد! شما را نصيحت كردم قبول نكرديد! شما همانند حاضراني هستيد كه غايب هستند و بردگاني هستيد كه تصور ميكنند، اربابند؟! حكمتها به شما گفتم كه از آنها ابراز تنفر كرديد و شما را با پندها و موعظههاي رسا نصيحت كردم، از آنها دوري گزيديد! و هنگامیکه شما را به جهاد با سركشان تشويق وتحريك كردم، هنوز به پايان سخنم نرسيده بودم كه با شتاب پراكنده شديد؟ و به مجالس خودتان ميرويد و از موضعتان عقب نشيني ميكنيد! بامدادان شما را راست ميكردم، شبانگاهان همانند پشت مار به حال خودتان بر ميگشتيد، تا جايي كه راست كننده ناتوان مانده و آن كس كه بايد راست ميشد همچنان منحرف است.
اي كساني كه جسدهايتان حاضر و عقلهايتان غايب و هوا و هوسهايتان پراكنده و منحرف است، اميرانتان به شما آزمايش و مبتلاء شده است و حاكمانتان مطيع و فرمانبردار خداست و شما خدا را نافرماني ميكنيد!!
سوگند بخدا كه دوست دارم و آرزو ميكنم كه اي كاش معاويه با من همچون معاملهي دينار و درهم ميكرد و 20 نفرتان را به يك نفر از طرفدارانش عوض ميكردم؟!
اي اهل كوفه! آرزو داشتم كه كاش شما از سه بيماري اساسي يكي را ميداشتيد! اما شما كرانِ شنوا، گنگان سخنگو و كوران بيناييد! شما آزادگانِ راستين در هنگام رو در رويي و برادران مورد اطمينان در مشكلات نيستيد.
اي كوفيان شما همانند شتراني هستيد كه ساربان آنها را گم كرده و از هر طرف كه آنها را جمع ميكند، از طرفي ديگر پراكنده ميشويد، دستهايتان خاك آلود باد( ).
دكتر احمد راسم نفيس(شيعي) موضعگيري ديگري از رسواييهاي كساني را كه بظاهر طرفدار علي و در واقع ايشان را آزار ميدادند، را براي ما نقل ميكند. وي ميگويد: نصر بن مزاحم روايت ميكند كه علي روز و شب ناظر صحنهي جنگ و ميدان مبارزه بود تا اين كه بر سپاه معاويه تسلط پيدا كرديم و نزديك بود آنها را شكست دهيم كه فرستادهي امام نزد من آمد و گفت: امام از تو ميخواهد كه نزدش بيايي، گفتم: اين وقتي است كه شايسته نيست مرا از موضعم كه اميدوارم پيروز شويم؛ جدا كنيد.
گويد: يزيد بن هاني رفت و امام را در جريان گذاشت. هنوز بار دوم نيامده بود كه غبار و سر و صداها از سمت مالك اشتر بلند شد كه بيانگر پيروزي و غلبهي سپاه عراق و شكست و خواري سپاه شام بود. در همين حال طرفداران(شيعيان) و اطرافيان علي به او گفتند: بخدا سوگند تو دستور دادي كه مالك اشتر آتش جنگ را شعله ور كند!
گفت: مگر نديديد كه در حضورتان نمايندهام را بدنبالش فرستادم؟!
مگر نه اين است كه در حضورتان آشكارا با او حرف زدم و شما ميشنيديد؟!
گفتند: اگر چنين است پس كسي را بفرست كه بيايد، سوگند به خدا در غير اين صورت تو را تنها ميگذاريم! اميرالمؤمنين گفت: واي بر تو اي يزيد! برو به او بگو بيايد كه فتنه برپاست، او بنزد اشتر رفت و پيام امام را به او رساند.
مالك اشتر گفت: آيا اين قرآنها را كه بلند كردهاند ميبيني؟
يزيدبن هاني گفت: آري
مالك گفت: تو را بخدا مگر نميبيني كه پيروزي نزديك است؟!
و آنها با چه چيز روبرويند و خداوند چه پيروزي نصيب ما كرده است؟
آيا شايسته است اين موقعيت را رها كنيم و از آن باز آييم؟!
يزيد گفت: آيا دوست داري تو در اينجا پيروز شوي و اميرمومنان در آنجايي كه هست تسليم دشمنانش(همانهايي كه ادعاي طرفداري و دوستي علي را داشتند) شود؟!
مالك گفت سوگند بخدا اين را دوست ندارم.
گفت: پس بدان كه آنها امام را تهديد كردند و سوگند خوردند كه يا بفرست مالك اشتر از صحنهي جنگ بيايد يا همانند عثمان، تو را با شمشيرهايمان خواهيم كشت!( ) و يا تسليم دشمنت ميكنيم.
گويد: اشتر برگشت و نزد آنان آمد و گفت: اي اميرالمؤمنين صفها را مرتب كن كه سپاه شام دارد از پا در ميآيد. پس از آن داد و فرياد راه انداختند كه اميرالمؤمنين حاكميت را پذيرفته است و به حكم قرآن رضايت داده است، اشتر گفت: اگر اميرالمومنين قبول كرده، من هم قبول ميكنم.
مردم گفتند: اميرالمؤمنين راضي شده، اميرالمؤمنين قبول كرده، امام در اين حالت ساكت و سرش پايين بود و به زمين نگاه ميكرد و چيزي نميگفت، سپس بلند شد و همهي مردم ساكت شدند.
گفت: همواره با شما بر رفتاري پسنديده داشتم تا اينكه از شما پيمان جنگ گرفتم، سوگند بخدا من از شما پيمان گرفتم اما شما مرا تنها گذاشتيد. و دشمن بر عليه من پيمان گرفت و تنها نماند، و عهد و پيمان در ميان شما بيارزش است، بدانيد كه من ديروز اميرالمومنين بودم و امروز شما به من دستور ميدهيد و ديروز من نهي ميكردم و امروز مرا نهي ميكنيد و شما زنده ماندن را ميپسنديد و در شرايطي نيستم كه شما را بر چيزي كه ناپسند ميداريد وادار كنم و سپس نشست( ).
آري! مسئله به اينجا ختم نميشود، بلكه امام را متهم به دروغگويي هم كردند.
شريف رضي از اميرالمومنين علي روايت ميكند كه گفت:
اما بعد، اي اهل عراق! شما همانند زني هستيد كه حامله شده و وضع حمل كرده و سرپرستش وفات كرده و مدتي طولاني بيوه بوده است و دورترين وارثش او را به ارث برده، سوگند به خدا! من نزد شما به اختيار خودم نيامدم، بلكه شما مرا آورديد و به من خبر رسيده كه شما ميگوييد، دروغ ميگويم، خداوند شما و دروغگو را بكشد.!!( ).
به همين علت امام به شيعيانش گفت: خداوند شما را بكشد كه دلم را پرخون و سينهام را سرشار از خشم و كينه كرديد، چنان بر من فشار وارد كرديد كه نفسهايم همچون جرعهي آب در حنجرهام فرو ميرود و نظرم را با عصيان و تنها گذاشتن، خراب كرديد( ).
اين است حال آناني كه ادعا ميكردند، از امام اول و معصوم - به گمان خودشان - پيروي ميكنند و در اطرافش بودند.
شگفتا! كه آنان همواره روايتي جعلي و بي اساسي را كه به شرح زير است ميخوانند:
اي علي! تو و شيعيانت در حالي خدا را ملاقات ميكنيد كه خدا از شما راضي و نيزشما از خدا راضي هستيد و دشمنانت باسيه رويي و غضب الهي او را ملاقات ميكنند!!!
حال سوال ما اين است كه آيا براستي كساني كه خدا از آنان و آنان از خدا راضي هستند، همينهايند؟!!
پس از اين ببينيم با حسن بن علي چه كردند؟
دكتر احمد نفيس دربارهي امام حسن و آناني كه به ادعاي دوستي و پيروي(شيعيان) اطرافش را گرفتند و براي جنگيدن آماده شده بودند؛ مينويسد: امام حسن؛ براي آنان سخنراني كرد و گفت: اما بعد، خداوند جهاد را بر بندگانش فرض كرده و آن را ناخوشايند ناميده و سپس خطاب به مجاهدانِ مومن فرموده: «اصبروا إن الله مع الصابرين»: (صبر كنيد كه خداوند با صابران است).
اي مردم! به چيزهايي كه دوست داريد بدون تحمل ناخوشاينديها نميرسيد، خداوند به شما رحم كند به اردويتان -در نخيله- برويد. تا ببينيم چه ميشود؟
راوي ميگويد او در حالي كه سخنراني ميكرد، بيم داشت مردم او را تنها بگذارند!
و ميگويد: همه سكوت كردند و كسي از آنان حرفي نزد و به امام پاسخي نداد، وقتي عدي بن حاتم وضعيت را بدين صورت ديد، بر خواست و گفت: من ابن حاتم هستم، سبحان الله! اين جا چه جاي زشتي است! چرا پاسخ امام و فرزند دختر پيامبرتان را نميدهيد؟!
سخنرانان قبيله مضر كه زبانشان همچون شمشيرها برنده و كار آمد است، كجايند؟ و چون قضيه جدي شود، همچون روباهان فرار ميكنند، آيا از غضب و خشم خدا نميترسيد؟
آيا از ننگ و عار اين كارتان نميهراسيد؟!!( ).
همين داستان را نيز ادريس حسيني شيعي در كتاب «لقد شيعني الحسين/274-275» نقل كرده است.
دكتر احمد راسم نفيس در تعليقش بر اين سخنراني امير المومنين امام حسن مينويسد: آنان به شكست رواني حادي مبتلاء شده بودند؛ لذا رغبتي به جهاد، انفاق و جان فدايي در وجودشان نمانده بود، چون دنيا و لذت آن را تجربه كرده بودند و به دليل اين كه خواهان دنيا بودند و خواستهيشان در جنگ بدست نميآمد، بويژه تا زماني كه سرهايشان زير سايهي عدالت بود؛ لذا قانع شده بودند كه آينده و رهبريشان را به بني اميه بسپارند…( ).
و نيز واقعهي خيانت و طعنهي اطرافيان امام حسين به وي را نقل ميكند.
و ميگويد: «سپس اعلان كرد كه آهنگ اردوي جنگ را دارد، آنگاه قيس بن سعد بن عباده و معقل بن قيس رياحي برخواستند و و سخناني شبيه سخنان عدي بن حاتم گفتند و به طرف اردويشان حركت كردند و مردم هم پشت سرشان رفتند، امام حسن و مردم هم پشت سرشان رفتند، امام حسن رو به مردم كرد و سخنراني نمود... مردم به يكديگر نگاه كردند و گفتند: او را چگونه ميبينيد و هدفش از اين حرفها چيست؟
گفتند: گمان ميكنيم، ميخواهد با معاويه صلح كند و حاكميت را به او بسپارد، سوگند به خدا اين مرد كافر شده است !! آنگاه به خيمهاش حمله و آن را غارت كردند، حتي جانمازيي كه رويش نشسته بود، برداشتند.
آنگاه عبدالرحمن بن عبدالله ابن جعال ازدي به او حمله كرد و چادرش را از گردش كشيد لذا بدون چادر در حالي كه شمشيرش در غلاف بود، نشست، پس از اين دستور داد اسبش را آوردند و سوار شد... و چون به تاريك راه ساباط رسيد، مردي از بني اسد راه را بر او بست و لگام اسبش را گرفت و گفت: الله اكبر! اي حسن پدرت مشرك شد و سپس تو شرك كردي و با كلنگ به رانش زد تا جايي كه استخوانش نمايان شد و امام حسن را بر روي تختي به مدائن بردند»( ).
يكي ديگر از شيعيان متعصب به نام ادريس حسيني خيانتهاي اطرافيان امام حسن را نقل كرده و ميگويد: «امام حسن؛ در آستانهي ترور برخي عناصر سپاهش قرار گرفت، يك بار جراح بن سنان از بني اسد آمد و لگام قاطرش را گرفت و ضربهاي به امام زد و آن حضرت گلوي او را گرفت و هر دو به زمين افتادند تا اينكه عبدالله بن حنظل طائي آمد و با كلنگ جلوي او را گرفت و بار ديگر امام در اثناي نماز ضربه خورد»( ).
مرجع شيعي محسن امين عاملي ميگويد: «با فرزند امام علي بيعت شد و برايش عهد و پيمان گرفتند و سپس به او خيانت كردند تسليم شد و عراقيها به او يورش بردند تا جايي كه با خنجر به پهلويش زدند»( ).
تيجاني سماوي ميگويد: «همان طور كه برخي جاهلان امام حسن را به دليل صلحي كه با معاويه كرد، متهم ميكنند كه مؤمنان را ذليل كرده است در حالي كه صلح او به خاطر حفظ خون مسلمانان مخلص بود»( ).
بايد توجه داشت كه برخي طرفداران و شيعيان امام حسن او را متهم كردند، امّا تيجاني با تعبير برخي جاهلان تلبيس نموده تا خوانندگان را فريب دهد.( و اين عادت تيجاني در تمام نوشته هايش است)!
آيت الله حسين فضل الله ميگويد: «برخي ازافراد سپاه سپاهيان امام حسن از خوارجي بودند كه ناخواسته با او آمده بودند، چون ميخواستند با هر وسيلهاي ممكن با معاويه بجنگند و در ميان سپاهش افرادي بودند كه به خاطر كسب مال غنيمت آمده بودند و كساني نيز وجود داشت كه با تعصب طائفهاي زندگي ميكردند و پيروي از بزرگان طوائفشان كه در پي كسب مال و مقام بودند و ميخواستند سپاه امام را نابود كنند، آمده بودند و در ميان سپاه و افراد تحت رهبرياش كساني از خويشاوندانش بودند كه معاويه برايشان مال فراواني فرستاده بود كه تنها سپاهش را رها كرده بودند، امّا هنوز تحت رهبرياش بودند. و نامههاي زيادي به معاويه فرستاده ميشد، مبني بر اينكه: «اي معاويه! اگر ميخواهي، حسن را زنده يا مرده تسليم تو ميكنيم»!
و معاويه اين نامهها را به امام حسن ميفرستاد، لذا امام حسن؛ سپاهش را آزمايش كرد و متوجه شد كه چگونه تلاش ميكنند، آن حضرت را به قتل برسانند( ).
به همين علتها و دلايل بود كه امام حسن؛ آنطور كه ابومنصور طبرسي روايت كرده است، فرمود: «سوگند به خدا، ميبينم كه معاويه از اينهايي كه ادعاي طرفداري ما را دارند و شيعهي من هستند، بهتر است؛ اين ها ميخواستند مرا بكشند بر من يورش آوردند و مالم را غارت كردند، به خدا سوگند! اگر معاويه از من عهدي بگيرد كه خونم حفظ شود و خانوادهام در امان باشد، برايم بهتر از اين است كه اينها مرا بكشند و خانواده و اهل بيتم را نابود كنند، اگر من با معاويه بجنگم، قطعاً اينها گردنم را ميگيرند و مرا تسليم او كنند( ).
امير محمد كاظم قزويني شيعي، ميگويد: «طبق روايات صحيح تاريخي براي ما ثابت شده است آناني كه با امام حسن بودند، اگر چه تعدادشان زياد بودند؛ امّا خيانتها و پيمانشكنيشان تا جايي بود كه به معاويه نوشتند: «اگر ميخواهي، حسن را تسليم تو ميكنيم». و يكي از آنان كلنگش را برداشت و به ران امام ضربه زد تا به استخوان رسيد و به امام حرفهايي زد كه به زبان آوردن آنها، درست نيست؛ به همين دليل ائمه ميگفتند: «شيعيان ما براي ما شرايطي بوجود آوردند كه ما به اين روزگار افتاديم».
و يكي به امام حسن گفت: اي حسن شرك ورزيدي همانطور كه پدرت پيش از اين شرك ورزيده بود. و آنگاه كه وقتي امام حسن متوجه پيمانشكني و خيانت آنها شد، با معاويه صلح و سازش كرد تا خون مسلمانان حفظ شود و خودش هم از ترور در امان بماند و اهل بيتش از نابودي حفظ شود كه سود نابودي آنها به دشمنان اسلام و مسلمانان نرسد( ).
ادريس حسيني ميگويد: «امام حسن؛ به شيعيانش گفت: اي اهل عراق! جانم از شما سه چيز تجربه كرده است پدرم را كشتيد، مرا ضربه زديد، مال و وسايلم را به يغما برديد»( ).
و سپس زمان آن فرا رسيد كه تاريخ رفتار مدعيان طرفدارائمهاي را كه پس از علي و حسن و حسين بودهاند، ثبت كند. امام جعفر صادق نيز به آنچه اجدادش مبتلا شده بودند و از مدعيان طرفداريشن ديده بودند، مبتلا شد و همان را تجربه كرد، مردي به نام «زراره ابن اعين» از كساني است كه عبدالحسين موسوي در «المراجعات به نا حق از او دفاع كرده و ميبينيم كه اين فرد، بدگويي امام جعفر را ميكند و ميگويد: «خداوند ابوجعفر را رحمت كند اما از جعفر در دلم كينه و تنفر است( ).
و آن گاه كه امام جعفر بدعتش را انكار كرد آن را به امام نسبت داد و گفت: «به خدا سوگند! كه خودش به من گفت اين كار را بكن و حالا نميفهمد»( ).
وقتي «زرارة» اجازهي ورود خواست، امام صادق اجازه نداد و گفت: «به او اجازهي ورود نده، به او اجازهي ورود نده، به او اجازهي ورود نده، چون زراره، علي رغم اينكه ادعا ميكند پيرو من است، از من ميخواهدكه «قدري» مذهب شوم در حالي كه اين از دين من و پدرانم نيست»( ).
متأسفانه ديگر افرادي كه اطراف ائمه را گرفته بودند، از اين قاعده مستثني نيستند، افرادي چون ابوبصير، جابر جعفي، هشام بن حكم و كسان ديگري كه مولف كتاب المراجعات از آنها دفاع كرده است( ).
امام جعفر صادق كساني را كه ادعاي طرفداري وي و شيعه بودن را ميكردند، را اينگونه توصيف ميكند: «خداوند هيچ آيهاي در مورد منافقين از آيات عذاب را نازل نكرده مگر اينكه آن دربارهي كساني است كه ادعاي شيعه بودن ميكنند»( ).
در روايتي ديگر ميگويد: «اگر امام زمان ظهوركند، كارش را از كشتن شيعيان دروغگوي ما شروع ميكند و آنان را ميكشد»( ).
امام كاظم ميگويد: «اگر شيعيانم مشخص و جدا شوند، ميبينم كه عوض شدهاند. و اگر آنها را آزمايش كنم، قطعاٌ مرتد شدهاند. و اگر آنها را آزمايش كنم از هزار نفر، يكي نجات نمييابد»( ).
امام رضا ميگويد: «و از آناني كه ادعاي دوستي ما اهل بيت را ميكنند، كساني هستند كه فتنهيشان بر شيعيان ما از دجال بدتر و خطرناكتر است»( ).
مبحث دوم: نامههاي شيعيان به امام حسين ميرسد
كاظم حمد احسائي نجفي «شيعي» ميگويد: «نامههاي همواره به امام حسين؛ ميرسيد تا اينكه خورجينش روي اسب پر شد و آخرين نامهاي كه از اهل كوفه آمد بوسيلهي هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي به امام رسيد، وقتي باز كرد و شروع به خواندن آن كرد، در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
از شيعيان حسين و پدرش امير المؤمنين علي به حسين بن علي، اما بعد: مردم به انتظار تو هستند، كسي غير از تو را قبول ندارند، لذا شتاب كن، شتاب كن( ).
دكتر احمد نفيس شيعي ميگويد:
اهل كوفه به امام حسين نوشتند: اماميغير از تو نداريم، بيا شايد خداوند ما را، با تو بر حق جمع كند و نامههاي امضاء شده پياپي بدست امام ميرسيد و از ايشان ميخواستند، بيايد تا بيعت كنند و نوشتند كه رهبري امت به حركت تو در برابر طواغيت بني اميه، بستگي دارد و به همين صورت عناصر اساسي براي حركت حسيني كامل شد، كه عبارتند از: ... ارادهي اكثريتي كه خواهان تغيير وضعيت بودند و امام حسين را تشويق ميكردند، براي رهبري حركت مبادرت ورزد و واقعيت اين اراده در كوفه در نامههايي منعكس ميشد كه اهل كوفه به امام فرستادند»( ).
محمد كاظم قزويني شيعي يادآور شده كه عراقيها به امام حسين نامه نوشتندو ايشان را قانع كردند و از وي خواستند كه به سرزمينشان بيايد تا با او به عنوان خليفه بيعت كنند، تا جايي كه /12هزار از نامههاي عراقيها كه تقريبا همه به يك مضمون بود نزد امام جمع شد آنها در نامه ها نوشته بودند: ميوهها رسيده، آب و هوا مناسب و شرايط آماده است، تشريف بياوريد كه سپاهيان برايت آماده است تنها در كوفه/ 100هزار جنگجو داري و اگر نزد ما نيايي فردا در برابر خداوند متعال با تو مخاصمه خواهيم نمود( ).
شيخ محدث عباس قميميگويد: «پياپي نامهها به امام ميرسيد تا جايي كه در يك روز600 نامه از آن بيوفاها نزد امام جمع شد، با اين حال امام آرامش خودش را حفظ كرده بود و پاسخي نميداد تا اين كه 12هزار نامه نزدش جمع شد»( ).
علي بن موسي بن جعفر بن طاووس حسيني شيعي مينويسد:
اهل كوفه شنيدند امام حسين به مكه رفته است و از بيعت با يزيد امتناع ورزيده، لذا در خانهي سليمان بن صرد خزاعي گرد آمدند و چون همه جمع شدند، سليمان ايستاد و سخنراني كرد و در آخر گفت: اي شيعيان، همه ميدانيد كه معاويه مرده و با اعمالش نزد پروردگار رفته و پسرش يزيد به جايش نشسته و اين حسين بن علي است كه با او مخالفت كرده و از طواغيت آل ابوسفيان به مكه گريخته و شما شيعيان او هستيد همانطور که قبلا شيعيان پدرش بوديد و او امروز به نصرت شما نيازمند است، اگر يقين داريد كه او را ياري ميكنيد و با دشمنش ميجنگيد، برايش بنويسيد و اگر ميترسيد و سست و ناتوانيد، آن مرد را فريب ندهيد، گويد: در نتيجه برايش نامه نوشتند»( ).
شيخ عباس قميشيعي ميگويد: «شيعيان در كوفه در منزل سليمان بن صرد خزاعي جمع شدند و دربارهي مردن معاويه و بيعت يزيد با هم به گفتگو پرداختند و سپس سليمان برخواست و سخنراني كرد و گفت: «شما ميدانيد كه معاويه فوت كرده و يزيد حكومت را به دست گرفته است و حسين با او مخالفت كرده و به مكه رفته است و شما شيعيان او و پدرش هستيد، اگر يقين داريدكه او را ياري و با دشمنش جهاد ميكنيد، اين موضوع را برايش بنويسيد و اگر از سستي و ناتواني ميترسيد، آن مرد را در جانش نفريبيد.
گفتند: «نه!بلكه با دشمنش، ميجنگيم و جانمان را به خاطرش، فدا ميكنيم.
پس از اين به نام سليمان بن صرد و مسيب بن نجبه و رفاعه بن شداد بجلي و حبيب بن مظاهر و شيعيان مؤمنش از اهل كوفه نامهاي نوشتند و در آن نامه پس از حمد و ثنا آمده:
سلام بر تو
اما بعد: سپاس خدايي را كه دشمن ستمكار و سركش را نابود كرد، ما امامينداريم، به نزد ما بيا، شايد خداوند ما را با تو بر حق جمع كند، نعمان بن بشير در قصر امارت است و ما در نمازهاي جمعه و جماعت و عيد با او شركت نميكنيم و اگر خبر آمدن تو به ما برسد، ان شاءالله، او را بيرون ميكنيم و به شام ميفرستيم. سپس طي نامهاي كه بدست عبدالله بن سمع همداني و عبدالله بن وال داده بودند و آنان از آن دو خواسته بودند شتاب كند و از امام خواستند كه بيايد، آن دو با سرعت رفتند و در دهم ماه رمضان در مكه به خدمت امام حسين رسيدند، پس از فرستادن آن دو، اهل كوفه دو روز درنگ كردند، پس از آن قيس بن مسهر صيداوي و عبدالله بن شداد و عماره بن عبدالله سلولي را با حدود150 نامه كه برخي دو يا سه نامه نوشته بودند، فرستادند و پس از اينها دو روز صبر كردند و هاني بن هاني سبيعي و سعيد بن عبدالله حنفي را با نامهاي به اين مضمون فرستاند:
بسم الله الرحمن الرحيم
از شيعيان مؤمن و مسلمانان، به حسين بن علي اما بعد:
هر چه زودتر بيا كه مردم به انتظار تو هستند و كسي غير از تو را قبول ندارند. عجله كن! عجله كن! و السلام».
پس از اين شبث بن ربعي و حجاز بن ابجر و يزيد بن حارث بن رويم و عروه بن قيس و عمرو بن حجاج زبيدي و محمد بن عمرو تيمينوشتند: «اما بعد: دشتها سرسبز است و ميوهها رسيده، هرگاه خواستي حركت كن كه سپاهيانت آمادهاند و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته»( ).
مبحث سوم: امام حسين مسلم بن عقيل را به كوفه ميفرستد
رضا حسين صبح الحسني ـ شيعي ـ ميگويد: «مسلم نيمهي شعبان از مكه حركت كرد و در پنجم شوال به كوفه رسيد، شيعيان آمدند با او بيعت كردند، تا اينكه /18هزار نفر با او بيعت كرد و در روايت شعبي آمده تا 40هزار نفر با او بيعت كرد»( ).
هاشم معروف حسني شيعي ميگويد: از برخي روايات چنان پيداست كه مسلم بن عقيل به سفرش خوشبين نبود، چون؛ از تقلب عراقيها و موضعگيري هاي پيچيدهي آنان در برابر عمويش آگاهي داشت، او كه آرزو ميكرد با مرگ يا كشته شدن از آنان جدا شود و نيز ميدانست كه عراقيها چگونه به پسر عمويش امام حسن خيانت كردند تا جايي كه مجبورش كردند كه حكومت را به معاويه واگذار كند. او اينها را به صراحت به امام حسين گفته بود اما امام او را رها نكرد و به بزدلي و بد نظري متهم كرد، لذا او در حالي كه رفتنش را نادرست ميدانست براي انجام آن مأموريت مهم رفت، و آنگاه كه به دليل گم كردن راه، يكي از راهنمايانش از تشنگي مرد. طي نامهاي از امام حسين خواست از او در گذرد، ليكن امام اصرار كرد كه به راهش ادامه دهد و به كوفه برود با جديت به راهش ادامه داد تا اينكه وارد كوفه شد و كوفيان به او خوش آمد گفتند و به منزل مختار بن عبيد ثقفي رفت و از آنجا به ملاقات مردم و رساندن دعوت ميرفت تا اينكه تعداد بيعتكنندگان بر مرگ به چهل هزار نفر رسيد و گفتهشده كمتر بودند و اميري كه يزيد به كوفه فرستاده بود، نعمان بن بشير بود كه به توصيف مورخان، فردي صلحدوست بوده و تفرقه را ناپسند ميدانست و عافيت را ترجيح ميداد»( ).
عبدالحسين شرف الدين موسوي شيعي متعصب ميگويد: «شيعيان با مسلم بن عقيل رفت و آمد كردند تا اينكه نعمان بن بشير كه از طرف معاويه والي كوفه بود و يزيد هم او را ابقاء كرده بود. از محل اختفاي مسلم آگاه شد، اما هيچ رفتار بدي با او نكرد»( ).
عبدالرزاق موسوي مقرم ميگويد:
«شيعيان به منزل مختار رفتند و مسلم بن عقيل خوش آمد گفتند و اظهار داشتند كه از او اطاعت و فرمانبرداري ميكنند، امري كه موجب خوشحالي و شادي بيشترمسلم شد.
و شيعيان ميآمدند و با او بيعت ميكردند تا اينكه تعدادشان را در دفترش /18هزار نفر شمرد و گفته شده تا 25هزار نفر رسيد و در روايت شعبي آمده، به چهل هزار نفر رسيد، آن گاه مسلم طي نامهاي بوسيلهي عابس بن شبيب شاكري، امام حسين را از گرد آمدن اهل كوفه بر اطاعتش درجريان گذاشت و اينكه منتظر او هستند و در آن نوشته بود: پرچمدار و رهبر به پيروانش دروغ نميگويد و بدان كه 18هزار نفر از اهل كوفه بيعت كردهاند( ).
عباس قميميگويد:
«شيخ مفيد و ديگران گفتهاند: مردم با مسلم بن عقيل بيعت ميكردند تا اينكه تعدادشان به /18هزار نفر رسيد، لذا مسلم طي نامهاي امام حسين؛ را از بيعت /18هزار نفر آگاه نمود و از او خواست كه بيايد»( ).
عباس قميگويد:
«بنابر روايات گذشته شيعيان پنهاني به خانهي هاني ميرفتند و با مسلم بيعت ميكردند و از هر كس بيعت ميگرفت، قسمش ميداد كه موضوع را پنهان نگه دارد، كار به همين منوال ادامه داشت تا اينكه تعداد بيعتكنندگان به/ 25هزار نفر رسيد، در حالي كه ابن زياد از محل اختفاي او بيخبر بود...»( ).
مبحث چهارم: حركت امام حسين به سوي كوفه
محدث عباس قميو نويسندهي شيعي عبدالهادي الصالح نقل كردهاند كه وقتي امام حسين؛ خواست از مكه خارج شود طواف و سعي نمود و موهايش را كوتاه و ازاحرامش را خارج شد، چون از بيم دستگير و ياكشته شدن نميتوانست در مكه حجش را تمام كند؛ لذا در هشتم ذي الحجه يارانش را جمع كرد و سخنراني نمود و گفت: سپاس خداي را، آنچه خداوند بخواهد همان خواهد شد و هيچ نيرو و قدرتي نيست مگر قدرت و نيرويي كه خداوند بدهد و درود خداوند بر پيامبرش كه خط مرگ را براي فرزندان آدم ترسيم كرده است و گردنبند براي گردن دختران شايسته است.
اي واي! كه چه قدر شوق پيوستن به گذشتگانم به شوق رسيدنِ يعقوب به يوسف شباهت دارد و براي من قتلگاهي است كه قطعاً با آن رو برو خواهم شد، آن برايم از زندگي بهتر است. و چنان است كه گويا ميبينم اعضاي بدنم در صحراي عسلان، بين نواويس و كربلاء تكه تكه ميشوند، و از روزي كه خداوند به نوشتن آن راضي شده نجات و راه فراري نيست. و ما اهل بيت به آن راضي هستيم و بر مصيبت آن صبر ميكنيم و به ما پاداش صابران داده خواهد شد( ).
احمد راسم نفيس گويد:
فرزدق، شاعر معروف، به كاروان امام حسين بر خورد نمود پس از سلام به امام گفت: اي فرزند رسولالله ص پدر و مادرم فدايت، چه چيز موجب شده مراسم حج را بجا نياوري؟ امام گفت: اگر عجله نميكردم دستگير ميشدم. امام از فرزدق پرسيد: مردم چگونهاند؟ گفت: قلبهايشان با توست و شمشيرهايشان عليه تو، امام گفت: راست گفتي و آينده از آن خداست و او را هر روز فرماني است. اگر تقدير بر آن باشد كه ما دوست داريم و ميپسنديم كه خدا را بر نعمتهايش ستايش ميگوييم و او بر اداي شكر و سپاسگزاري ياري دهنده است و اگر تقدير بر خلاف اميد و آرزوي ما رفته باشد كه هر كس نيتش بر حق و سرشتش بر تقوا باشد، از هدفش دور نخواهد شد( ).
علي بن موسي بن جعفر بن طاووس حسيني(شيعي) مينويسد: راوي گويد: امام حسين رفت تا اينكه در دو مرحلهاي كوفه رسيد در آنجا حر بن يزيد با هزار جنگجو آمد، امام گفت: آيا براي دفاع و همراهي ما آمدهايد يا بر عليه ما و براي مقابله با ما؟ گفت اي ابو عبدالله براي مقابله آمدهايم.
امام گفت: لاحول و لاقوة إلا بالله العلي العظيم و سپس سخناني بينشان رد و بدل شد تا اين كه امام به او گفت: اگر شما بر خلاف چيزي هستيد كه در نامههايتان است- و بدستم رسيده و من به خاطر آن آمدهام- كه شما را بحال خودتان ميگذارم و برميگردم. اما حر بن يزيد و يارانش امام را نگذاشتند بر گردد. و حر به امام گفت: اي پسر رسولالله راهي در پيش گير كه نه به كوفه بروي و نه بسوي مدينه، تا من نزد ابن زياد عذري داشته باشم كه تو با من مخالفت كردي لذا امام به سمت چپ حركت كرد تا به «عذيب الهجانات» رسيد( ).
آيت الله محمد تقي آل بحرالعلوم گويد:
امام حسين؛ با ازار و رداء بدن را پوشاند و دمپايي در حالي كه به بند شمشيرش تكيه زده بود، بيرون آمد و رو به مردم كرد و پس از حمد و ثناي خداوندگفت: «اين سراشيبي به سوي خداوند است و من نامه هايتان را كه در آن نوشته بوديد؛ بيا كه ما امامينداريم شايد خداوند ما را بوسيلهي تو بر هدايت جمع كند، را آورده ام. اگر شما بر آنچه گفته ايد، هستيد، من آمده ام لذا به من عهد و پيماني بدهيد كه به آن اطمينان كنم و اگر ازآمدنم، نا خرسنديد به جايي بر ميگردم كه از آن آمدهام، همه سكوت كردند در اين وقت حجاج بن مسروق جعفي اذان گفت.
امام حسين به حربن يزيد گفت: آيا تو با يارانت نماز ميخواني؟
حر بن يزيد گفت: خير! همهي ما پشت سر شما نماز ميخوانيم، لذا همه پشت سر امام حسين، نماز خواندند امام پس از نماز رو به مردم كرد و حمد و ثناي خداوند را گفت و بر محمد درود فرستاد و گفت: اي مردم اگر از خداوند بترسيد و با تقوا باشيد حق را براي صاحبش بشناسيد براي خداوند پستديدهتر است و ترديدي نيست كه ما اهل بيت محمد به ولايت اين امر از اين مدعيان، سزاوارتريم؛ اما اگر شما ما را ناپسند ميشماريد و از حق ما خودتان را به ناداني ميزنيد و اكنون نظرتان عوض شده و غير از آن است كه در نامههايتان نوشتيد بر ميگردم. حر گفت: نميدانم منظور شما ازاين نامههايي كه ميگويي چيست؟!
در اين هنگام امام به عقبه بن سمعان دستور داد خرجيني كه پر از نامه بود بياورد. حر گفت: من از كساني كه به تو نامه نوشتهاند نيستم و به من دستور داده شده كه اگر تو را ببينم تا نزد ابن زياد در كوفه نبرم رها نكنم.
امام گفت: مرگ از اين برايت بهتر است، و به يارانش دستور داد سوار شوند زنان هم سوار شدند اين جا بود كه نگذاشتند امام به مدينه بر گردد.
امام به حر گفت مادرت به عزايت بنشيند از ما چه ميخواهي؟
حر گفت: اگر كسي غير از تو –هر كس ميبود- در چنين حالتي مرا به نام مادرم نفرين ميكرد من هم او را نفرين ميكردم اما سوگند بخدا نميتوانم نام مادرت را جز بخير و نيكي ببرم ليكن راهي را در پيش گير كه بين ما و تو انصاف رعايت شده باشد، و به سمت كوفه و مدينه نرو تا موضوع را به ابن زياد بنويسم؛ شايد خداوند عافيت را نصيب ما كند و من به چيزي گرفتار نشوم كه ناخوشايندي به تو رسد( ).
اين واقعيت را كه امام حسين پس از خيانت و رسوايي شيعيان، تلاش ميكرد به محلي برگردد كه از آنجا آمده بود بسياري از بزرگان شيعه نقل كردهاند كه از جمله ميتوان از عباس قميدر «منتهى الامال1/464 به نقل از نفس المهموم/170» و عبدالرزاق موسوي مقرم در «مقتل الحسين/183» و باقر شريف در «في حياة الامام الحسين 3/57» و احمد راسم نفيس در«علي خطي الحسين/102» و فاضل عباس حياوي در «مقتل الحسين/11» و شريف الجواهري در «مثير الاحزان/43» و اسد حيدر در «مع الحسين في نهضته/165» و اروي قيصر قليط در «خطب المسيرة الكربلائية/49» و محسن الحسيني در «الامام الحسين بصيره و حضارة/82» و عبدالهادي صالح در «جريده الانباء الكويتيه يوم 17/5/1997» و عبدالحسين شرف الدين در «المجالس الفاخرة/87» و رضي قزويني در «تظلم الزهرا از ص174» به بعد نام برد.
«و عباس قمينقل ميكند: حسينا رفت تا به قصر بني مقاتل رسيد، متوجه شد خيمهاي زدهاند و نيزه نصب كردهاند. اسبي آماده ايستاده است، حسينا پرسيد: اين خيمه از كيست؟ گفتند: از عبيد الله بن حر جعفي، امام حسين يكي از يارانش را كه حجاج بن مسروق جعفي نام داشت، به نزدش فرستاد؛ رفت و به آنجا رسيد، سلام كرد و جوابش را داد.
گفت: چه خبر؟
گفت: اي پسر حر! خداوند بزرگواري را به تو هديه كرده، اگر قبول كني؟
گفت آن چه بزرگواري است؟
گفت: اين حسين بن علي است كه از تو ميخواهد او را ياري كني و اگر بدفاع از او بجنگي، پاداش داده ميشوي. و اگر كشته شوي، شهيدي.
عبيدالله بن حر گفت: سوگند به خدا، از كوفه بيرون نشدم مگر از بيم اينكه حسين وارد آن شود و من در آنجا باشم و او را ياري نكنم؛ چون در كوفه هيچ شيعه و دوستي ندارد مگر اينكه به دنيا گراييدهاند به جز كسي را كه خداوند حفظ كرده باشد نزد او برگرد و او را در جريان بگذار، پس از اين بود كه امام حسين برخواست و كفش پوشيد و با عدهاي از براداران و اهلبيتش نزد او رفت، همينكه بر او وارد شد، عبيدالله بن حر ـ كه صدر مجلس بود ـ از جا پريد و دست و صورت امام را بوسيد، امام حسين نشست و پس از حمد و ثناي خداوند گفت: اي ابن حر، اهل شهر شما به من نامه نوشتند و خبر دادند كه همه بر حمايت من اتفاق نظر دارند و از من خواستند كه بيايم، اما در فعلا كه آمدم مسئله آنطور كه گمان ميكردم، نيست و من از تو ميخواهم كه ما اهل بيت را ياري كني، اگر حق ما را ادا كني، خداوند را سپاس ميگوييم و اگر چنين نميكني از تو ميخواهم كه از ياري دهندگان ما در طلب حق باشي.
عبيد الله گفت: اي فرزند رسول الله ص اگر در كوفه شيعه و انصاري ميداشتي من از همه بيشتر تو را ياري ميكردم، اما ديدم كه در كوفه شيعيان تو خانههايشان را از ترس شمشيرهاي بني اميه رها كردند، لذا دعوت امام را نپذيرفت و حسين رفت..»( ).
مبحث پنجم: خيانت به مسلم بن عقيل
هاشم معروف شيعي گويد: «استاندار(والي) جديد توانست نيرنگي به كار گيرد كه هاني بن عروه را كه فرستادهي امام حسين را پناه داد و به خوبي از او پذيرايي كرد و در رأي و تدبير شريكش بود، دستگير كند لذا او را دستگير كرد و پس از گفتگويي طولاني او را كشت و جسدش را از بالاي قصردر محلي كه عموم مردم جمع شده بودند، انداخت. در نتيجه ترس و ذلت بر مردم چيره شد و هر كس به خانهاش رفت گويا اينكه مسئلهأي داراي اهميت چنداني نميباشد»( ).
محمد كاظميقزويني (شيعه)ميگويد: ابن زياد وارد كوفه شد و سران عشاير و قبايل را احضار كرد و آنان را با لشكر شام تهديد و با وعدههايش تطميع كرد، بنابراين اندك اندك از اطراف مسلم پراكنده شدند و او تنها ماند( ).
عبدالحسين نورالدين عاملي گويد:
«مردم اندك اندك از اطراف مسلم پراكنده ميشدند و كار به جايي كشيده بود كه زني ميآمد و به پسر و برادرش ميگفت: برگرديد، كساني ديگر هستند كه اين كار را انجام دهند و مردي ميآمد و به پسر و برادرش ميگفت: فردا كه لشكر شام به جنگ و شرارت بيايد، چه كار ميكنيد؟ برگرديد و آنها را ميبرد و همچنان پراكنده ميشدند، تا اينكه مسلم نماز مغرب را با 30 نفر خواند، وقتي وضعيت را به اين صورت ديد، از مسجد به سمت دروازههاي ِكنده بيرون شد، هنوز به دروازهها نرسيده بود كه تنها شد و هيچ كس با او نبود»( ).
آري بهمين علت بود كه مسلم از حسين خواسته بود كه از او درگذرد و او را به اين ماموريت نفرستد. چون او انتظاري جز اين از آنها نداشت و بخوبي ميدانست كه شيعيان چگونه به علي و پسرش حسن خيانت كردند لذا آنچه مسلم توقع داشت بوقوع پيوست و در برابر ديدگان آناني كه او را دعوت كرده بودند و با آگاهي همهي آناني كه بنام امام حسين با او بيعت كرده بودند؛ كشته شد و كسي از آنان دم بر نياورد؟!
عبدالحسين شرف الدين ضمن اين كه خيانتها، عهد شكنيهاي كوفيان و مدعيان طرفداري امام حسين را نقل ميكند، مينويسد: آنان بيعتشان را شكستند و دست از حمايت امام كشيدند و بر پيمانشان ثابت نماندند و عهد شكني كردند. آن حادثه يكي از رسواترين حوادث و ضايعكنندهترين حقوق و افتضاحترين و زشتترين كاري بود كه كردند و در نتيجه او و يارانش را تسليم نمودند و جنگ بين او و دشمن درگرفت، و در پي آن به مقام و منزلتي عظيم شهادت دست يافت. در آن حادثه دشمن از هر طرف بر او هجوم آورد و او را محاصره كرد و او تنهاي تنها بود و يار و ياوري نداشت…( ).
خبر دردناك
عباس قميگويد: سپس امام حسين تا سحر منتظر ماند و آن وقت به خدمتكاران و جوانان دستور داد آب زيادي بر دارند؛ آب برداشتند و حركت كردند و رفتند تا به محلي بنام «زباله» رسيدند كه خبر عبدالله بن يقطر به او رسيد، لذا يارانش را جمع كرد و نامهاي را در آورد و خواند. در آن نامه نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
اما بعد: خبر دردناكي به ما رسيده! مسلم بن عقيل و هاني بن عروه و عبدالله بن يقطر را كشتند! و فرمود شيعيان ما دست از ياري ما برداشتند و ما را تنها گذاشتند، لذا هر كس دوست دارد؛ بر گردد باكي نيست و مورد سرزنش واقع نخواهد شد.
بنابر اين كساني كه به طمع مال و مقام آمده بودند پراكنده شدند تا اين كه تنها با خانوادهاش و ياراني باقي ماند كه با ايمان و يقين از او پيروي كرده بودند( ).
مبحث ششم: فرود آمدن حسين به سرزمين كربلا
عبدالرزاق موسوي مقرم گويد: امام حسين در دوم محرم سال 61 هجري به كربلا فرود آمد( ).
و عباس قميگويد: «در مورد روز ورود امام حسين به كربلاء اختلافاتي وجود دارد، صحيحترين قول اين است كه در دوم محرم سال 61هجري وارد كربلاء شده و چون به آنجا رسيد، پرسيدم نام اينجا چيست؟ گفتند: كربلاء، گفت: «خداوندا ! از كرب (مشكل) و بلاء (آزمايش) به تو پناه ميبرم»( ).
محمد تقي آل بحر العلوم ميگويد: سيره نويسان گفتهاند: آنگاه كه حسين به كربلاء فرود آمد، ياران و اهل بيتش را جمع كرد و سخنراني نمود، پس از حمد و ثناي خداوند گفت:
از خبرهاي كه به ما رسيده، ميبينيد كه كار ما به كجا كشيده است! دنيا از ما روي برگردانده و خوبيهاي آن به ما پشت كرده و همچنان دورتر ميشود. دورهي زندگاني به آخر رسيده و از آن جز تري آب ظرفي كه خالي شده، بر جاي نماند، آنهم همانند گياهي كه بر زباله روييده، مگر نميبينيد كه به حق عمل نميشود و از عمل به باطل باز نميآيند، اگر مؤمن به ملاقات پروردگارش رغبت كند، رواست و من مرگ را چيزي جز سعادت و زندگي با ظالمان را جز هلاكت و محنت و بلا نميدانم»( ).
دكتر احمد راسم نفيس شيعي فراخوان و دعوت امام حسين( ) از شيعيان و يادآوريش از دعوت آنان كه از امام خواسته بودند بيايد و وعده داده بودند كه نصرتش كنند. اما سرانجام او را تنها گذاشتند، نقل ميكند و ميگويد: آنان ـ اهل كوفه و مدعيان طرفداري اهل بيت ـ بر مزاحمت و ناراحتي ابي عبدالله الحسين اصرار كردند تا نتواند پيامش را ابلاغ و حجتش را تمام كند، لذا امام با خشم و ناراحتي به آنان گفت: «شما را چه شده، چرا ساكت نميشويد؟ آيا سخنانم را نميشنويد؟ فقط من شما را به راه هدايت ميخوانم، هر كس از من اطاعت كند از هدايتيافتگان است و هر كس نافرماني كند از هلاك شوندگان است همهي شما مرا نافرماني كرديد و به سخنانم گوش نداديد، اموالتان از حرام جمع شده و و شكمهايتان پر از حرام است، لذا خداوند بر دلهايتان مهر نهاده؛ واي بر شما چرا سكوت كرديد؟ مگر نميشنويد؟ گويد: مردم سكوت كردند. امام گفت: «واي بر شما؛ هلاك و نابود شويد، آنگاه كه ما را به ياري طلبيديد و اكنون خوار و زبونيد؛ ما با آمادگي تمام به ياريتان آمديم، اما شما شمشيرهايتان را براي گردن زدن ما، از نيام كشيديد و بر ما آتش فتنهاي را برافروختيد كه دشمن ما و شما دست به جنايت ميزند، شما، دوستانتان را تحريك كرديد و سرانجام با دشمنانتان عليه آنان دست به يكي شديد؟! و اين امر به نا حق در ميانتان منتشر شده و شما كساني هستيد كه در ميانتان آرزويي جز حرام و مسائل دنيوي نيست و فقط همين عايدتان ميشود و لذت محدودي از زندگي دنيا نصيبتتان خواهد شد. چنين زندگياي برايتان زشتباد! كه طواغيت امت ـ اسلاميـ، تكروان ـ خارج شوندگان از دين ـ و پشتكنندگان به قرآن، دستياران شيطان، جماعت گنهكار و جنايتكار با قرآن و نابودكنندگان سنتها و قاتلان فرزندان پيامبر هستيد»( ).
اين لفظی است که اين شخصيت شيعه آن را ذکر کرده است و اصل خطبهی بالا شيخ ايشان علی بن موسی بن طاووس در (اللهوف ص58) و عبدالرزاق مقرم در (مقتل الحسين ص234) و فاضل عباس الحياوی در (مقتل الحسين ص16) و هادی النجفی در (يوم الطف ص28) و حسن الصفار در (الحسين و مسؤولية الثورة ص61) و محسن الأمين در (لواعج الأشجان ص97 و ما بعد آن) و در آن چيزی ذکر شده که میرساند ايشان نه با او صحبت میکردند و نه به ايشان گوش میدادند. و عباس قمیدر (منتهی الآمال ص 1/487) و ديگران که بسيار هستند( ).
قابل توجه است كه امام حسين، كساني را كه ادعاي پيروي از او را داشتند به القابي چون؛ اموالتان از حرام جمعآوري شده، شكمهايتان از حرام پر شده، خداوند بر قلبهايتان مهر نهاده و قابل توجه است كه امام ميگويد: «شما شيعيان ماييد كه ما را به ياري طلبيديد و اكنون خوارمان كرديد ... . و آتش فتنه را شما بر ما افروختيد، آري! اينها بودند كه ادعاي پيروي اهل بيت را داشتند و ابي عبدالله در توصيف آنها ميگويد: «شذاذ الاحزاب»: گروههاي منحرف «نبذة الكتاب»: به قرآن پشت كننده. «عصبة الاثام»: جماعت گنهكار هستيد. «مجرموا الكتاب»: جنايتكاران به قرآن. «مطفئوا السنن»: سنتها را نابود ميكنيد. «قتله الاولاد الانبياء»: قاتلان فرزندان پيامبرانيد؟؟؟
مبحث هفتم: حسين را چه كسي به شهادت رساند؟
محمد بن علي بن ابي طالب معروف به ابن الحنفيه، برادرش حسين را قبل از حركت به سوي كوفه نصيحت كرد و گفت: «برادر! تو ميداني كه كوفيان به پدر و برادرت خيانت كردند، و اكنون بيم دارم كه حال تو نيز مانند آناني باشد كه پيش از تو بودند( ).
فرزدق شاعر معروف در ملاقاتي كه با ابوعبدالله داشت، در پاسخ امام كه از او پرسيده بود، حال شيعيان ما چگونه است؟-اين در حالي بود كه امام قصد رفتن به آنجا را داشت- در پاسخ گفت:
قلبهايشان با تو است و شمشيرهايشان عليه تو و قضا و قدر به دست خداست و هر چه خداوند بخواهد، همان خواهد شد( ).
حسين؛ گفت: راست گفتي، آينده به دست خداوند و هر روز او را كاري است، اگر تقدير بر آن رفته باشد كه ما دوست داريم و بدان خشنوديم كه خداوند را بر نعمتهايش سپاس ميگوييم و او بر اداي شكر ياري دهنده است، و اگر تقدير بر خلاف ما باشد، باز هم هر كس نيتش بر حق و با تقوا باشد، نجات خواهد يافت( ).
آنگاه كه امام حسين خطاب به آنها سخنراني و به سابقهيشان اشاره كرد و آنچه با پدر و برادرش كرده بودند، به آنها تذكر داد و گفت: «... اما اگر پيمان خود را بشكنيد و دست از ياري من برداريد، به جانم سوگند كه اين از شما شگفتانگيز نيست، كه اين برايتان منكر محسوب نميشود، شما چون پيش از اين، اين كار را با پدر، برادر و پسر عمويم مسلم كرديد و فريب خورده كسي است كه فريب شما را بخورد و به شما دل ببندد»( ).
و امام حسين قبلاً گفته بود كه من از نامههايشان مشكوكم و گفته بود: «اينها مرا ميترسانند و اين نامههاي كوفيان است و خودشان هم مرا ميكشند»( ).
در مناسبتي ديگر فرمود: «پروردگارا! بين ما و بين اين قوم داوري كن كه ما را دعوت كردند و وعدة ياري دادند، اما حالا خودشان با ما ميجنگند و ...»( ).
آري! مدعيان طرفداري حسين؛ ، او را دعوت كردند كه ياري دهند، اما با او جنگيدند و او را كشتند.!!!
حسين كوراني گويد: «اهل كوفه به تنها گذاشتن حسين بسنده نكردند بلكه نتيجهي چندرنگيهايشان، اختيار موضع ثالثي بود و همانهايي بودند كه با شتاب به كربلا رفتند، تا با امام حسين بجنگند و در كربلا براي به ثبت رساندن اعمالي كه شيطان را خوشنود و خداوند رحمان را ناراحت ميكرد، از يكديگر سبقت گرفتند، به عنوان مثال: ميبينيم عمر بن حجاج كه ديروز در كوفه همچون پروانهاي در اطراف اهل بيت و به دفاع از آنها قيام كرده بود و سپاهي را فرماندهي ميكرد كه آن شخصيت بزرگ يعني: هاني بن عروه را نجات دهد، امروز به كلي موضعگيري ظاهريش عوض شده، به همين دليل امام حسين؛ را به خروج از دين متهم كردند، شايسته است در عبارت زير تأملي داشته باشيم، عمرو بن حجاج به يارانش ميگفت: «با آناني كه از دين خارج و از جماعت مسلمانان جدا شدهاند، بجنگيد...»( ).
و نيز كوراني ميگويد: «در موضعگيري ديگري مشاهده ميكنيم كه بر نفاق كوفيان دلالت دارد، آن اينكه عبدالله بن حوزه تميميدر برابر امام حسين ميايستد و فرياد ميزند، آيا حسين در ميان شماست؟
اين فرد از اهل كوفه و از شيعيان ديروز علي عليه السلام است و حتي ممكن است از گروه شبث كساني باشد كه به امام حسين نامه نوشتند....
سپس ميگويد: اي حسين تو را آتش مژده باد ....( ).
و مرتضي مطهري درطرح سؤالي ميگويد، چگونه كوفيان از عهد و پيمان امام بيرون شدند؟
سپس در پاسخ ميگويد: جواب اين است كه رعب و وحشتي كه بر اهل كوفه از زمان زياد و معاويه چيره شده بود و با آمدن عبيد الله كه فورا اقدام به كشتن ميثم تمار، رشيد، مسلم و هاني كرد، بر اين وحشت افزود و علاوه بر اين عامل تطميع و حرص بر مال و ثروت و مقام هاي دنيوي، آن طور كه بر عمر بن سعد چيره شده بود موجب گرديد كه دوستان و محبان امام به جنگ او بيايند، اما سران و بزرگان كوفه را ابن زياد، در همان روز اول ورودش، ترسانده و با مال فريبشان داده بود، آنگاه كه همه را جمع كرد و گفت هر كس از شما با مخالفان باشد من بخشهاي بيت المال را از قطع ميكنم، آري اين عامر بن مجمع عبيدي يا مجمع بن عامر است كه ميگويد، به رؤسايشان رشوه هاي بزرگي داده شد و غريزه هايشان را اشباع نمود( ).
كاظم احسائي نجفي ميگويد: «سپاهي كه به جنگ امام حسين آمده بودند 300 هزار نفر بودند كه همه از اهل كوفه بودند كه در ميانشان شامي، حجازي، هندي، پاكستاني، سوداني، مصري و آفريقايي نبود، بلكه همه يشان از اهل كوفه بودند كه از قبايل مختلف گرد آمده بودند»( ).
حسين بن احمد براقي نجفي كه يكي از مؤرخان شيعه است. مينويسد:
قزويني گويد: از آنچه ميتوانيم درباره اهل كوفه بگوييم اين است كه آنان پس از اينكه از امام حسين خواسته بودند بيايد، او را مورد طعنه قرار داده و سر انجام كشتند( ).
مرجع تقليد شيعيان، آيت الله عظميمحسن امين، ميگويد:
«سپس 20 هزار نفر از عراقيها با امام حسين بيعت نمودند و در حالي به جنگ او آمدند كه بيعتش در گردنشان بود و او را كشتند»( ).
جواد محدثي ميگويد:
همة اسباب و شرايط مذكور موجب شد كه امام آن حوادث تلخ را از آنان تجربه كند و با خيانتشان روبرو شود و اهل كوفه مسلم را مظلومانه كشتند و حسين عليه السلام در نزديكيهاي كوفه تشنه لب بدست سپاه كوفه به شهادت برسد( ).
از بزرگان و شيوخ شيعه مانند: ابو منصور طبرسي، ابن طاووس، امين و ديگران از علي بن حسين بن علي ابن ابي طالب معروف به زين العابدين نقل ميكنند كه ايشان از پدرانش در توبيخ و سرزنش شيعيانشان كه پدرش را تنها گذاشته و او را كشتند، ميگويد:
اي مردم! شما را به خدا قسم ميدهم، آيا بياد داريد كه به پدرم نامه نوشتيد و سپس فريبش داديد و با او عهد و پيمان بستيد، بيعت كرديد و سپس با او جنگيديد و خوار و ذليلش نموديد، واي بر شما و آنچه براي خود پيش فرستاديد، واي بر شما و رأي و نظر بدتان، با چه چشميبه رسول الله ص نگاه ميكنيد؟
آنگاه كه بگويد: اهل بيتم را كشتيد، پردهي حرمتم را دريديد؛ لذا از امت من نيستيد.
در ادامه ميگويد كه در اين جا فرياد، گريه و شيون زنان از هر طرف بلند شد و به يكديگر گفتند: با آنچه از اعمالتان بياد داريد، هلاك شويد.
امام ادامه داد كه خداوند به آن كس كه به نصيحتم گوش دهد و سفارشم را در اطاعت از الله، رسول واهل بيتش حفظ كند، رحم نمايد. و بدانيد كه رسول الله ص الگوي نيكوي ماست همه گفتند: سخنانت را شنيديم و اطاعت ميكنيم و حقوق تو را رعايت خواهيم نمود و تنهايت نميگذاريم وبه تو پشت نميكنيم، خداوند تو را مورد لطف و رحمتش قرار دهد، به هر چه ميخواهي، دستور بده! با هركس بجنگي، ميجنگيم و با هر كس صلح كني، صلح ميكنيم و قطعا يزيد را خواهيم گرفت و از كساني كه به تو و ما ظلم كنند، اعلام بيزاري ميكنيم.
در اين جا بود كه امام زين العابدين گفت: هيهات ! هيهات ! اي خيانتكاران مكار، آيا بين شما و شهوتتان مانعي وجود دارد؛ آيا ميخواهيد با من همانطور رفتار كنيد كه پيش از اين با پدرانم كرديد؟
هرگز! قسم به پروردگار شهيدان كه اين زخم خوب نخواهد شد و التيام نمييابد، ديروز پدرم و خانواده ام به همراهش كشته شدند و دست و پا زدن پدرم در جلوي رويم و تلخي عزايش در حنجره و حلقم و غصه اش در اعماق قلب و سينه ام را نميتوانم فراموش كنم ...»( ).
وآنگاه كه امام زين العابدين از كنار كوفيان عبور ميكرد و ديد كه نوحه و گريه ميكنند؛ آنان را توبيخ كرد و گفت: «آيا براي ما نوحه و گريه ميكنيد؟!، پس چه كسي ما را كشته است؟!( ).
و در روايتي ديگر از او كه با صداي ضعيف كه بر اثر بيماري ضعيف شده بود، گفت: «اينها براي ما گريه ميكنند؟! پس چه كسي ما را كشته است؟( ).
ام كلثوم، دختر علي، رضي الله عنهما، ميگويد:
«اي اهل كوفه! واي بر شما! شما را چه شد كه حسين را خوار و ذليل كرديد و كشتيد و اموالش را غارت و تقسيم كرديد و زنان تحت تكلفش را اسير نموديد و دست از بيعت و حمايت او كشيديد، واي بر شما ! واي بر شما ! چه خيانتي بود كه مرتكب شديد؟ و چه گناه بزرگي بدوش كشيديد؟ وچه خونهايي كه ريختيد؟ و چه كرامت و شرافتي بود كه نابود كرديد؟ و چه حقي بود كه زير پا كرديد؟ و چه اموالي بود كه غارت كرديد و بهترين مردان پس از پيامبر را كشتيد و رحم و رحمت از دلهايتان رخت بر بسته است»( ).
و طبرسي، قمي، مقرم، كوراني، و احمد راسم از زبان ام كلثوم رضي الله عنها براي ما نقل ميكنند كه او در حالي كه خطاب به خيانتكاران، پيمان شكنان و رسوا كنندگان سخنراني ميكرد.گفت:
«اما بعد، اي اهل كوفه، اي خيانتكاران پيمان شكنان، رسوا كنندگان و مكاران، بدانيد كه عبرت بودن كارتان هميشه خواهد ماند و تنفر و بيزاري از شما ادامه خواهد يافت، شما همانند آن زني هستيد كه نخهايش را پس از ريسيدن پنبه كرد، قسمهايتان را وسيلهاي براي نيرنگ و خيانت قرار ميدهيد، كسي جز خود ستان و خود پسند، درغگو، دل بسته با زنان و آغوش گيرندهي دشمنان در ميان شما نيست؟ شما مانند چراگاه گنديده و نقرهاي در قبرستانيد.
بدانيد كه آنچه براي خودتان پيش فرستاديد، بد چيزي بوده، و آن اين است كه: خداوند متعال بر شما خشم خواهد گرفت و عذابي است كه هميشه در آن ميمانيد، آيا براي برادر من گريه ميكنيد؟! آري بخدا! پس بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه به عار و ننگش مبتلا شديد و هرگز از َآن نجات نخواهيد يافت؛ چگونه نجات مييابيد در حالي كه نسل خاتم پيامبران، معدن رسالت، سردار جوانان بهشت، محل استقرار صلح و پناه دهنده و مرجع حل اختلافات و حجت تان را كشتيد، بدانيد كه آنچه براي خود پيش فرستاديد، بسيار زشت است و آنچه هنگام برانگيخته شدن بدوش ميكشيد، بسيار بد است؛ پس هلاكت بر شما، هلاك شويد، به پشت پاهايتان برگشتيد بيگمان كه تلاشتان در خسران و زيان است و دستهايتان خاك آلود باد، در بيعت تان زيان كرديد و به خشم خداوند بازگشتيد و مهر ذلت و خواري بر شما زده شد، واي بر شما! آيا ميدانيد چه جگر گوشهاي از محمد را نابود كرديد؟ و چه پيماني را شكستيد؟ و چه شرافت و احتراميرا نابود كرديد؟ و چه خوني را ريختيد؟ يقيناً كار منكري ميكرديد كه نزديك است آسمانها از شدت منكر بودنش تكه تكه و پاره پاره شود و كوهها تكه و پاره شده و از بين برود. آبرو ريزي و پيمان شكني كرديد كه همسان با بزرگی زمين و آسمان است»( ).
اسد حيدر نويسنده شيعي از زينب، دختر علي، نقل ميكند كه خطاب به آناني كه با شيون و گريه به استقبالش آمده بودند، در حالي که آنان را سرزنش ميكرد، گفت: «آيا براي ما گريه ميكنيد و اظهار محبت مينماييد؟
آري بخدا! بايد بسيار گريه كنيد و كم بخنديد كه عار و ننگش با شماست و هرگز نميتوانيد آن را از خود دور كنيد، چگونه اين ممكن است، در حالي كه نسل خاتم پيامبران را كشتيد...»( ).
و در روايتي ديگر آمده كه زينبل، سرش را از كجاوه بيرون كرد و به اهل كوفه گفت: «اي كوفيان! خفه شويد مردانتان ما را ميكشند و زنانتان براي ما گريه ميكنند، خداوند در ميان ما وشما در روز قيامت داور است و قضاوت خواهد نمود»( ).
مبحث هشتم: چه كساني از اهل بيت با امام حسين به شهادت رسيده است؟
يكي از نشانه هاي محبت و دوستي امير المؤمنين علي نسبت به خلفاء اين است كه ايشان سه تا از پسرانش را بنامهاي خلفای راشدين يعني ابوبكر، عمر و عثمان نام گذاري كرده است كه همه با برادرشان حسين در كربلاء به شهادت رسيده اند، در حالی که مداحان شيعه نامیاز آنها را ذکر نمیکنند تا اينکه عوام شيعه تحت تأثير قرار نگيرند که دشمنی آنها با خلفاء تغيير کند و جالب تر اينکه مؤرخان شيعه اين نامها را در كتابهايشان ذكر كرده اند از جمله:
نام ابوبكر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الارشاد» 248 و طبرسي در «اعلام الوري /203» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و قميدر «منتهي الآمال 1/528» و باقر شريف در «حياه الامام الحسين 1/270» و هادي نجفي در «يوم الطف 174ـ171» و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» و ابن شهر آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/305» ذكر كرده اند.
ونام عمر بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد /186» و طبرسي در «اعلام الوري /203» وابن آشوب در «مناقب آل ابيطالب 3/304» و اربلي در «كشف الغمه 1/440» و نجفي در «يوم الطف ص188» ذكر كرده اند.
و نام عثمان بن علي بن ابيطالب محمد بن النعمان ملقب به مفيد در «الإرشاد ص186»، و ابن شهر آشوب در مناقب آل أبي طالب 3/304»، وطبرسي در «اعلام الوري203، و اربلي در «كشف الغمه1/440»، و قميدر«منتهي الامال1/526-527»، و قرشي در «حياه الحسين»3/262»، و هادي نجفي در «يوم الطف»175-179»، و صادق مكي در«مظالم اهل بيت257» ذكر كرده اند.
و نام ابوبكر بن حسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد» 186/248، وطبرسي در «اعلام الوري» 212، اربلي در «كشف الغمه»1/575-580، قميدر «منتهي الامال»1/526، قرشي در «حياة الحسين» 3/254، هادي نجفي در «يوم الطف167»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت ص 258» آورده اند.
و نام عمر بن الحسن بن علي بن ابيطالب را شيخ مفيد در «الإرشاد ص197» وطبرسي در «اعلام الوري112»، و صادق مكي در «مظالم اهل بيت254» آورده اند.
بزرگواران مذكور، طبق نقل شيعياني كه در اين مختصر ذكر كرديم، در كربلاء به شهادت رسيدند، خداوند همهي آنان و پدرانشان را رحمت كند و ناگفته پيداست كه اين نامگذاري توسط امام علي و اهل بيت نشانهاي از پيوند محبت آميز اهل بيت و خلفاي سه گانه است و گفتني است كه تنها امام علي و امام حسين نبودند كه فرزندانشان را بنام خلفا نامگذاري كرده اند.
وامام زين العابدين، امام چهارم شيعيان اماميه، «دوازده امامي» پسري بنام عمر داشته كه شيخ مفيد نام او را در «الارشاد» ذكر كرده است. و حر عاملي درباره او ميگويد:
شخصيتي فاضل و بزگوار است كه صدقات بنام پيامبرغ و امير المؤمنين را جمع آوري كرده و فردي پرهيزگار و با تقوايي بوده است( ).
مرتضي عسكري كه به علامه، محقق و فردي آگاه شهرت دارد، در كتابش «معالم المدرستين 3/127» اسمهاي سه پسر علي بن ابيطالب كه نامشان به ابوبكر، عمر وعثمان است را ذكر كرده و ترديدي نيست كه انسان براي فرزندانش محبوبترين نامها را انتخاب ميكند، لذا ميتوانيم ادعا كنيم محبوبترين نامها نزد امام علي، ابوبكر، عمر و عثمان بوده است.
بخش چهارم: شعائر حسيني
مبحث اول: شعائر حسيني رسوميهستند كه درزمان ائمه نبوده است
آنچه از عزاداري و اعمالي مانند: بر سر وصورت و بدن زدن، نوحه كردن و ...، هر ساله انجام ميشود، به اعتراف علماي شيعه در زمان ائمه نبوده است . ابو القاسم نجم الدين معروف به محقق حلي، ياد آور شده كه گرفتن مجلس عزاداري از صحابه و ائمه، نقل نشده است يعني: چنين مراسميدر ميان ائمه و صحابه وجودي نداشته است و برگزاري چنين جلساتي با راه و روش سلف مخالف است( ).
آيت الله عظميجواد تبريزي در پاسخ سؤالي که از ايشان پرسيده بودند نظر شما درباره شعائر حسيني عزاداري و... چيست؟ و در جواب آناني كه ميگويند، اينها رسوم و عاداتي هستند كه در زمان ائمهي اطهار نبوده، لذا هيچ مشروعيتي ندارد چه ميگوييد؟
در پاسخ ميگويد: «شيعيان در زمان ائمه با تقيه زندگي ميكردند و عدم وجود شعائر در زمان آنها به عدم مشروعيت آن دلالت ندارد و اگر شيعيان در آن زمان مثل الآن امكان اظهار شعائر و انجام آن را ميداشتند، انجام ميدادند، مانند: اينكه پرچم سياه بر دروازه هاي حسينه ها و حتي خانه ها براي اظهار غم و اندوه، نصب كنند»( ).
از آيت الله العظميعلي حسيني فاني اصفهاني ميپرسند كه: «اين امور ـ مسائل عزاداري ـ در زمان معصومين عليهم السلام نبوده، در حالي كه آنان خانوادهي صاحب مصيبت بودند و به عزاداري بر حسين اولويت داشتند و در هيچ روايتي از آنان ثابت نشده كه به عزاداري دستور داده باشند، امّا شيعيان اين مسائل را از خودشان ساختند و شعائر مذهبي ناميدند و در روايات آمده كه تمام بدعتها و فرجام همهي آنها گمراهي وآتش است، آيت الله فاني اصفهاني در جواب ميگويد:
پاسخ بسيار واضح است؛ چون هر چيز جديد بدعت نيست، بدليل اينكه، بدعتِ منفور و مردود، آنست كه حكميجديد از احكام تشريعي كه از دين نبوده در دين بوجود بيايد، و منظور از رواياتي كه در آنها بدعت و بدعتگذار مذمت شده اين است كه حكميتشريعي به دين افزوده شود، اين امر به حكم عقل، زشت و قبيح است؛ چون حكميشرعي را آورده كه از شارع نبوده و آن را حكم شرعي و الهي قرار داده كه از وحي آسمان گرفته شده، و اگر چنين نيست، شبهات حكميت كه در روايات از آنها بيزاري شده كجا و حكم عقل به قبح مجازات و عذاب بر آنها كجا؟
روشن است كه شعائر حسيني اينگونه نيست؛ چگونه ميتواند چنين باشد در حالي كه به گريستن دستور( ) داده شده ايم و آن عملي و واكنشي است كه نياز به سبب دارد، كه سبب ميتواند قولي مانند ذكر مصيبتها و سرودن مرثيه ها و يا عملي مانند اعمال اهل مصيبت باشد؛ لذا فقيه ميتواند به جواز اين شعائر فتوا دهد( ).
حسن مغنيه ميگويد: در دوران آل بويه در قرن چهارم هجري اين روز آزاد شد ـ عزاداري و سينه زني و ...- بنابر اين مراسم عزاداري بوسيله آل بويه پايه گذاري شده است و همانطور كه شايسته بود در بغداد، عراق، خراسان، ماوراء النهر و تمام دنيا آشكار شد و همهي شهر سياه پوش ميشد و مردم با كاملترين صورتي كه حادثه دردناكي را، عزاداري مينمودند و به عزا مينشستند، عزاداري كردند.
در زمان حمداني در حلب، موصل و ديگر مناطق به همين صورت بود، امّا در زمان فاطميان مراسم عزاداري حسيني در عاشوراء، تابع بغداد بود و به مراسم سادهاي كه هم اكنون در تمام جهان اسلام بويژه ايران، عراق، هند، سوريه و ... برگزار ميشود، محدود ميشد. و اين جلسات نوحه خواني و عزاداري براي عبرت گرفتن بر پا ميشد. بنابراين شعائر حسيني به نمادي از مظاهر خدمت به حق و حقيقت تبديل شد»( )( ).
آيت الله شيرازي در بحث دوران و مراحل شعائر عزاداري در گذر زمان در حالي كه از ظلميكه مانع ميشد شيعيان اين شعائر را اظهار كنند، شكايت دارد ميگويد: «شيعيان در حالي كه در ستمهاي بني اميه و بني عباس محاصره شده بودند، نميتوانستد اينگونه با جرأت عزاداري كنند، فقط شرايط سخت گيري و آسان گيري همچون گل در بخشهاي مختلف و متفاوت بوده؛ لذا شكلها و صورتهاي عزاداري متفاوت و مختلف بوده است»( ).
پس از اين شيرازي پنج دوره يا مرحله را ذكر ميكند:
دوررهي اول: شيرازي ميگويد: «عزاداري شيعيان در اين دوره منحصر به جمع شدن تعدادي از آنان در منزلي از شيعيان و سرودن يكي از آنان ابياتي از شعر يا خواندن چند روايتي در رثاي اهل بيت و گريستن ديگران با نهايت پنهان كاري و پوشيده بودن آن از ترس اينكه مبادا حكومتهاي ظالم، همچون ديوا نه بر آنان بپرند و آنان را دستگير كنند»( ).
شايان ذكر است كه اين سخن آقاي شيرازي مدرك و سندي ندارد و هيچ يك از منابع معتبر شيعه به چنين مراسمياشاره نكرده اند.
مرحلهي دوم: عصر بني عباس است كه از اين دوران شكايت دارد؛ امّا باز هم ميگويد: در اين دوران مجالس عزاداري بر امام شهيد وسعت پيدا كرد و مرثيه خواني بر روي منابر كشيده شد؛ ليكن در چارچوبهاي محدود كه مانع حركت شيعه ميشد»( ).
ظاهرا اين دوره نيز دورهاي نبوده كه شيعيان بتوانند عزاداري كنند؛ چون خود شيرازي ميگويد: در چارچوبهاي محدود كه مانع حركت شيعه ميشد! پس به اين دوره نمیتوان استشهاد كرد.
و پس از آن شيرازي دربارهي دورهي سوم ميگويد: دوره سوم، دوره آل بويه، ديلميها و فاطميهاست، بويژه زمان حكومت معز الدوله ديلمي، آناني كه جو ترس و اختناق را از بين بردند و شيعيان را آزاد گذاشتند و به آنان اجازه دادند كه مجالس عزاداريشان را از خانه به خيابانها و مراكز اجتماعات و ميادين عموميببرند و روز عاشوراء را عزاداري رسمياعلان كنند و بازارها را تعطيل كنند و هيئتهايي تشكيل دهند و در خيابانها و ميادين بچرخند.
و سپس در خصوص دوره چهارم ميگويد:
دوره صفويها، دوره چهارم بوده، بويژه در اين دوره علامه مجلسي كه شيعيان را بر انجام مراسم عزاداري و شعائر حسيني تشويق ميكرد، توانستند با آزادي عزاداري كنند و نمايش دادن صحنه هاي حادثه را نيز براي مجسم نمودن مصيبت از خودشان ساختند و بر آن افزودند( ).
در مورد دوره پنجم ميگويد:
اين دوره، عصر فقهاي متأخري بود كه در رأس آنها، شيخ مرتضي انصاري و آيت الله دربندي بودندكه شيعيان بيشتر هيئتها و دسته هاي سينه زني را تشكيل دادند( ).
پس از ذكر اين مراحل، شيرازي نيز همانند تبريزي و فاني اصفهاني ميپذيرد كه اين مراسم عزاداري در زمان ائمه نبوده و ميگويد: اگر شيعيان در زمان ائمه آزادي كامل ميداشتند، شعائر امروزي و حتي بيشتر از اينها را بر پاي ميداشتند، امًا آنان آزادي كافي نداشتند كه با احساس كامل در تمام عصرها عزاداري كنند( ).
از اين نقل قولها و ديگر شواهد موجود ميتوان گفت: عزاداري حسيني در زمان ائمه سابقه نداشته و از مسائلي است كه بعدها بوجود آورده اند.
قبل از اينكه اين مبحث را تمام كنيم شايسته است خوانندگان با سبب ايجاد و ساخت حسينيه ها آشنا شوند، محمد حسين فضل الله در پاسخ سؤالي در خصوص تأسيس حسينيه ها ميگويد: حسينيه ها را ائمه اهل بيت كه در خانه هايشان جلساتي برگزار ميكردند و كساني را دعوت مينمودند كه اشعاري به ياد مصيبت حسين براي تحريك عواطف بخوانند تأسيس نمودند( ).
به مناسبت تأسيس مراكز عزاداري حسيني ميگويد: بعيد نيست كه تأسيس حسينيه ها از تفكر و انديشهي احترام به مسجد سرچشمه گرفته باشد؛ چون مردم به شنيدن عزاي حسيني يا موعظه و ارشادها نياز دارند و از طرفي افراد جنب و حيض نيز در ميانشان هست و از طرفي بايد مسجد را از نجس بودن حفظ كنند، لذا مشاهده ميشود كه بسي اوقات در كنار مساجد، حسينيه جاي مسجد را بگيرد و كسي هم چنين گماني نداشته كه حسينيه جاي مسجد را بگيرد، بلكه فقط براي اين ساخته شد. كه از پاكي و نظافت مساجد، حمايت شود و فرصت شنيدن سخنراني براي همه فراهم شود تا همه بتوانند در اين جلسات شركت كننند هر چند منجر به نجس شدن آن شود، ما نميدانيم كه از چه زماني ساخت و تأسيس حسينيه ها آغاز شده است( ).
گفتني است كه ميبينيم اول شيخ محمد فضل الله ميگويد: ائمه حسينيه ها را تأسيس نموده و دوباره ميگويد ما نميدانيم اين حسينيه ها از چه زماني تأسيس شده است.
مبحث دوم: نوحه خواني و زدن به سر صورت و ... از مسائل نو پيدا است
برخي از كساني( ) كه معتقد به نوحه خواني و ديگر اعمالي كه در اصل نبوده و بعدها بوجود آمده، در دفاع از عزاداري به شيوه هاي جديد ميگويند: پيامبر به سبب وفات فرزندش ابراهيم گريسته است، آري اين درست كه پيامبر اشك ريخته، امّا آيا اشك ريختن پيامبر با عزاداريهاي كنوني شباهت دارد؟ و آيا پيامبر به مناسبت وفات همه عزيزانش و حتي شهادت سيد الشّهداء حمزه رضي الله عنه مراسم عزاداري برگزاري كرده و مردم را بخاطر اينگونه مناسبتها جمع كرد و به گريه و شيون و زدن به سر و صورت و ... وا داشته است؟
چرا عبدالحسين در در اينجا قياس ميكند، در حاليكه قياس در مذهب شيعه حرام است؟
میگويد: «سيرت ائمه بر ندب بودن عزاداری و ماتم بر حسين نسل اندر نسل به ما رسيده است».( ) در حاليكه بر مخالفين و عيبجويان بر شيعه ميتازد, مينويسد: اگر اين معترض احمق بداند که عزاداری و گريه بر امامان و مراسم حزن و اندوه چقدر شيعه را زنده نگه میدارد و حب آل بيت را در قلبها ثابت نگه داشته و دشمنی با دشمنان آنان را نيرومند ت ميكند هرگز بر اين مراسم اعتراض نميكرد.
دكتر هادي فضل الله موضعگيري علماي شيعه را در عزاداري و به سر و صورت زدن به دو دسته تقسيم كرده است:
1ـ مدرسه اصلاحي: اين دسته آن طور كه محسن امين ميپندارد، در تلاش بوده كه برخي از امور ناجايز و حرام مانند: ضرر وارد كردن به خود و حتي زخمينمودن و بيان روايات جعلي و دروغ و اجراي نمايشنامه ـ اجراي تئاتر براي نمايش دادن صحنهي خونين كربلاء ـ اجتناب شود( ).
2ـ مدرسهي محافظه كار: اين دسته آنطور كه عبد الحسين صادق ميگويد: بر اين باورند كه تمام چيزها حتي اگر منجر به آزار و اذيت بدني هم بشود، مباح است؛ بشرطي كه كه نصي بر حرمت آن نباشد، لذا چيزهايي كه به باور مدرسهي اصلاحي حرام است، از نظر اينها حرام نيست( ).
پس از اين هادي فضل الله ميگويد:
مفكر ما ـ عبد الحسين شرف الدين موسوي ـ تأكيد دارد كه عزاداري حسيني با تمام مظاهر و اشكالش حرام نيست؛ چون قاعدهي شرعي است كه اصل اشياء مباح بودن است نه تحريم؛ لذا او هيچ چيز را بر خلاف مدرسهي اصلاحي حرام نميداند ...»( ).
حسن مغنيه ميگويد: امّا آنچه مربوط به اقامهي شعائر حسيني در عاشوراء است، ميبينيم وقتي محرم ميشود، مساجد فعال ميشود و سر و صدا ازحسينيه به گوش ميرسد، خيابانها و كوچه ها با پارچه نوشته هاي سياسي آراسته ( غم بار ) ميشود كه نشانه هاي همدردي و عزادار از آنها پيداست و چهره هاي مجريان و محركان غمگين و دلها گرفته و قلبها جزع و فزع دارند كه از غم و اندوه مصيبت كربلاست، در هر جا و هر سو واويلا و گريه و نوحه است كه قلب و دل انسان را بدرد ميآورد ...( ).
ميگويد: «در صبح روز دهم، دهها هزار نفر از فرزندان نبطيه و ... براي شركت در مراسم احياي ياد حسين به نبطيه ميآيند و در آنجا جلسه برگزار ميكنند با خواندن اشعاري در خصوص كشته شدن حسين در حسينيه نبطيه تحتا در ساعت 8 صبح خوانده ميشود و تا ساعت 30/9 ادامه دارد، آن وقت نمايشنامه كشته شدن حسين اجرا ميشود كه در اين نمايشنامه كشته شدن حسين اجرا ميشود كه در اين نمايشنامه فرزندان بزرگ وكوچك، زن و مرد نبطيه شركت ميكنند و حادثهي طف را با حضور بيش از 000/50 نفر از مؤمنان اجرا ميكنند . اين نمايشنامه در فضايي آكنده از شور و حماسهاي ديني به پايان ميرسد و پس از آن عدهاي از جوانان و كودكان با بدني نيمه عريان در حالي كه شمشير و خنجر به سرشان و با زنجير به پشت شان چنان ميزدند كه سرشار از تأسف و اندوه ميشود ...( ).
دكتر احمد وائلي كه در ميان قومش بسيار معروف و مشهور است و او را به كبير خطباء المنبر الحسيني لقب داده اند، در پاسخ به سؤالي كه پرسيده بودند؛ چرا شيعيان در روز عاشوراء خودشان را ميزنند و زخميميكنند؟
ميگويد: «قبلاً علما پاسخ اين سؤال را داده اند و گفته اند:
اگر اين زدن به بدن ضرر وارد كند حرام است، واگر ضرر وارد نكند حرام نيست و تنها اظهار محبت براي حسين است( ).
عبد الهادي عبد الحميد صالح ـ شيعي ـ ميگويد: «در صورت عدم آزار و اذيت بدن، زدن جايز است و نوعي تعبير ظاهري از آنچه در درون انسان است، وجود دارد كه حالت فطري انسان در برابر احساساتش كه بروز ميكند، و گاهي از خوشحالي از جايش بلند ميشود يا كف ميزند بشرطي كه ضرر عميقي به بدن نداشته باشد . و برخي از علمائ شيعه فتوا داده اند كه زدن حرام است ويا حداقل زخميكردن بدن را جائز قرار نداده اند، به هر حال بنظر من اين مسئله به محيط اجتماعي بستگي دارد.كه اين عمل را صحيح يا غير صحيح ميدانند و واضح است كه اين از اصل عقيده نيست»( ).
مهدي محمد سويج ميگويد: «ميبينيم كه دسته هاي زنجير زني و ... در عزاداري حسين عواطفي را كه در درون آنان ميجوشد، به نمايش ميگذارند و از طرفي دوستي صادقانهي شان را اظهار ميكنند و همان طور كه در قسمتي خشمشان را بر ظالمان با همين زدن آشكار ميكنند و از اين شروع ميكنند و با آن به پايان ميرسانند و اين عمل تا رسيدن به هدف ادامه دارد؛ چون در هر زمان يزيد و ابن زياد وجود دارد. و در هر زمان ضعيفاني هستند كه با به سر وصورت زدن نسبت به ظلميكه به آنها واقع شده مردم را آگاه میکنند»( ).
فردي را كه استاد محقق، طالب خرسان مينامند، ميگويد:
«به همين سبب و امثال اين است كه مراسم نوحه خواني در پايتختهاي اسلاميبر پا ميشود تا براي حسين و آناني كه با او كشته شده اند، عزاداري كنند»( ).
دكتر عبد علي محمد حبيل از استادش حسن دمستاني نقل ميكند كه ميگفت: «نوحه خواني براي حسين فرض عين است»( ) يعني: بر تك تك مسلمانان فرض است كه نوحه خواني كنند.
و آيت الله خامنهاي ميگويد:
«مسائلي وجود دارد كه مردم با آنها به خداوند نزديك ميشوند و چنگ زدن به اين امور بر ايشان اهميت پيدا ميكند و مراسم تقليدي و شركت در مجالس حسيني و عزاداري براي امام حسين و گريهي به خاطر او وسينه زني در دسته هاي عزاداري، سفارش شده است . اينها از مسائلي هستند كه احساسات خود جوش افراد بخاطر اهل بيت را ارزش ميدهد ... آري ! به سر وسينه زدن از همين مراسم است( ).
آيت الله خميني، خطاب به سخنرانان شيعه ميگويد: «مرثيه خواني وظيفه سخنرانان و خطيبان بزرگوار است و وظيفهي مردم اين است كه با دسته هاي شگفت انگيز، و جالب سينه زني ... بيرون شوند، ليكن لازم است، دسته ها با سينه زني حركت كنند و همان كارها و اعمال گذشته را انجام دهند ...»( ).
و نيز ميگويد: «اين دسته هاي سينه زني ماست كه رمز ياري نمودن ما را به نمايش ميگذارد؛ لذا بايد مجالس ماتم عزاداري حسيني در تمام شهرها برگزار شود و خطيبان مرثيه هايشان را بخوانند و مردم هم گريه كنند و دسته هاي سينه زني و هيئت ها بايد شعارهاي حسيني كه در گذشته تكرار ميشد، را تكرار كنند و بدانيد كه زندگي اين ملت در گرو همين مراسم و مرثيه خوانيها و تجمعات و دسته هاست»( ).
مبحث سوم: علماي بزرگ شيعه، نوحه خواني، به سر وصورت و سينه زدن و ... راجايز ميدانند
آيت الله عظميشيخ محمد نائيني كه يكي از علماي بزرگ شيعه است و او را رئيس الفقهاء، امام و محقق لقب ميدهند، در پاسخ سوالي در همين موضوع ميگويد:
اول: بيرون شدن دسته هاي عزاداري در دهه عاشورا و مانند آن به خيابانها و كوچه ها از مسائلي است كه بدون شبهه جايز است و ترجيح دارد و اين كه اين عمل از آشكارترين مصاديق عزا داري براي مظلوم است و از آسانترين وسيله ها براي تبليغ دعوت حسيني به افراد دور و نزديك به شمار ميرود، البته لازم است اين شعار بزرگ از آنچه شايسته عبادتي مثل آن است مانند: موسيقي و استفاده از ابزار و آلات موسيقي و سر گرميو فشار وارد كردن براي جلو و عقب رفتن افراد و امثال اين، عاري باشد و اگر از اين موارد در آن باشد، حرام است. و فقط مختص كساني است كه مرتكب اين حرام شده اند و حرام بودنش به دسته هاي عزاداري سرايت نميكند و مانند اين ميماند كه شخصي بسوي زن بيگانهي در حاليكه نماز ميخواند نگاه کند که نماز آن باطل نميشود.
دوم: زدن با دست به سر وصورت وسينه در حدي كه بدن سرخ و سياه شود؛ جايز است و جايز بودن اين عمل، جواز بر شانه و پشت زدن در همين حد را تقويت ميكند، اما زخميو خوني شدن را بيشتر تقويت ميكند، و اما زخميو خوني نمودن پيشاني با شمشير و قمه ها، قول قويتر اين است كه هر چه ضرر نداشته باشد، جايز است و فقط اين در همين حد باشد كه خون از پيشاني بيرون آيد و به استخوان صدمهاي وارد نشود و خارج شدن هم ضرري درپي نداشته باشد، و بديهي است افراد آگاه و كساني كه تمرين كرده اند، ميدانند چگونه بزنند و اگر در هنگام زدن عادتاً ضرري وارد نشود، اما اگر بيرون شدن در حدي شد كه ضرر وارد كند، اين هم موجب حرمت نميشود و مانند اين است كه وضو ميگيرد غسل ميكند و يا روزه ميگيرد و از ضرر آن در امان است. اما اگر بعدا متوجه ضررآن ميشود، احتياط و حتي بهتر است كه بجز افراد آگاهي كه هميشه تمرين كرده اند كسي اين كار را نكند، بخصوص جوانان بي باكي كه بخاطر بزرگي مصيبت و پری قلبها يشان از دوستی حسين نميدانند كه چه كار ميكنند خداوند ايشان را در دنيا و آخرت ثابت قدم بگرداند، تا از اين كارها را اجتناب كنند.
سوم: ظاهراً اعمال و نمايشنامه هايي كه شيعيان اماميه در مراسم عزاداري و گريه از قرنها پيش انجام ميدهند اشكالي ندارد و اگر مردان لباسهاي زنان را بپوشند، باز هم جايز است؛ چون قبلاً ما بر اين مسئله اشكالي وارد كرده بوديم و جواز نمايشنامه را در فتوايي چهارسال پيش، مقيد كرده بوديم، اما از اين مسئله رجوع كرديم و براي ما روشن شده است كه پوشيدن لباس زنان زماني براي مردان ناجايز است كه اساسا: مرد از پوشش مردانه اش خارج شود، اما اگر در زماني مشخص ومحدود بدون تغيير پوشش، لباس زنان را پوشيد، همانطور كه در نمايشنامه ها انجام ميدهند، جايز است وما اين را در پاورقي عروة الوثقي درج كرديم.
آري ! لازم است ـ اين جلسات ـ از محرمات شرعي نيز پاكسازي شود، هر چند فرض بر اين باشد كه در صورت وقوع تشبيه حرمتش به ديگران سرايت نميكند، واين را قبلا تذكر داديم.
چهارم: وسايلي كه در اين دسته ها مورد استفاده قرار ميگيرد، تاكنون براي ما حقيقت آن روشن نشده است، امّا اگر استفادهي آن براي عزاداري و در هنگام درخواست اجتماع و به هدف آگاه نمودن كساني باشد كه ميخواهند در دسته هاي سينه زني شركت كنند كه طبق قول راجح جايز است. و نبايد آلاتي كه براي لهو و خوشحالي استفاده ميشود مورد استفاده قرار گيرد، همانطور كه در نجف اشرف نزد ما معروف و مشهور است.( )
اين فتوا را بسياري از علما و مراجع شيعه تائيد كرده اند، كه برخي به شرح ذيل هستند:
1ـ آيت الله عظميميرزا عبد الهادي شيرازي ميگويد: «آنچه در اين ورقه ـ ورقهي فتوا ـ نوشته شده، انشاء الله صحيح است «مقتل الحسين /147».
2ـ آيت الله محسن حكيم طباطبايي در «مقتل الحسين /147» تاييد كرده است.
3ـ آيت الله ابو القاسم خوئي ميگويد: «آنچه استاد ما در پاسخ اين سؤالهاي بصري گفته، صحيح است و عمل به آن ايرادي ندارد ....».
4 ـ آيت الله امام محمود شاهرودي «مقتل الحسين /148».
5 ـ آيت الله شيخ محمد حسن مظفر «مقتل الحسين /149».
6 ـ آيت الله عظميحسين حماميموسوي «مقتل الحسين /149».
7 ـ آيت الله محمد حسين آل كاشف الغطاء«مقتل الحسين /149».
8 ـ آيت الله عظميمحمد كاظم شيرازي «مقتل الحسين /150».
9ـ آيت الله جمال الدين گلپايگاني «مقتل الحسين /150».
10ـ آيت الله كاظم مرعشي «مقتل الحسين /150».
11ـ آيت الله مهدي مرعشي «مقتل الحسين /151».
12ـ آيت الله علي مدد موسوي فايني «مقتل الحسين /151».
13ـ آيت الله شيخ يحيي نوري «مقتل الحسين /152».
و مرتضي عياد ميگويد: «گروه بسياري از علما و فقهاي شيعه در خصوص موضوعي كه ذكرش گذشت، پاسخهايي نوشتند كه مجالي براي ذكر همه آنها نيست( ).
پس از اين مرتضي فتاواي گروهي از علماي شيعه را نقل كرده است كه اين عمل را كه در واقع خودشان ساخته اند، جايز ميدانند، و ما در اينجا فقط يك مورد از فردي كه وي را علامهي كبير، زاهد با تقوا، محدث آيت الله شيخ خضر بن شلال عفكاوي مينامند، نقل ميكنيم.
ايشان ميگويند: «..... از برخي نصوصي كه بر جواز زيارت امام حسين ـ هر چند با ترس بر جان باشد ـ دلالت دارد، استنباط ميشود كه به سر وصورت زدن و شيون و زاري كردن به سبب مصيبت وارده به هر شكلي كه باشد، جايز است؛ هر چند فرد بداند در همان وقت خواهد مُرد».
اين را مرتضي عياد در كتابش «مقتل الحسين/ 153 چاپ 1996 نقل كرده است، اين چاپ از چاپ علويه در نجف است، و اما وقتي به چاپ دار الزهراء در بيروت سال 1991 مراجعه كردم، ديدم فتواي مذكور را بصورت مختصر در /154 آورده كه عين عبارتش چنين است: «آنچه از مجموع اخبار و رواياتي كه در خصوص جواز زيارت حسين است، هر چند با ترس بر جان باشد، استنباط ميشود كه بر سر و صورت زدن، شيون و گريه كردن بر حسين به هر صورت كه باشد جايز است، حتي اگر بداند كه او در همان حالت خواهد مرد.
آيت الله مرتضي فيروزآبادي ميگويد:
«سينه زني و مانند آن از مسائلي است كه سيرت و رفتار شيعيان در عصر هاي گذشته و زمان هاي پيش بر آن بوده كه در آن مراسم بزرگان و اكابر فقهاي گذشتهي شيعه و متأخرين حضور دارند و هرگز شنيده نشده كه كسي از آنان اين امر را منكر بداند و منع كرده باشد و اگر فرض كنيم كه كساني بدليل شبهات پيش آمده يا به خاطر فهم نادرست، از سينه زني و امثال آن نهي كرده كه اينها هم نادر و كم هستند و نادر همانند معدوم است و اعتباري ندارد( ).
محمد حسين فضل الله ميگويد:
در خصوص آنچه شعائر حسيني ناميده ميشود، ما معتقديم كه اينها شيوه هاي مختلف به نمايش گذاشتن اظهار غم و اندوه است، و شيوه هاي ابراز احساسات دروني در زمان هاي مختلف، متفاوت و مختلف ميشود؛ لذا گريه كردن يك شيوهي ابراز غم و اندوه انساني است و به سر و صورت زدن آرام هم اسلوبي انساني در تعبير اندوه است( ).
البته شايان ذكر است كه اينها نص شرعي نيست و نيز ميگويد:
«بنابراين ما ميگوييم، ممكن است انسان بر حسب دوستي و محبتش به سر و صورت بزند، بشرطي كه زدن براي بدنش مضر نباشد»( ).
و ميگويد: «زدن به همان صورت كه در جلسات عزا به سينه ميزني و هر چيزي كه تعبير از اندوه باشد، بدون اينكه به بدن ضرر وارد كند، جايز است»( ).
مبحث چهارم: در زمان هتك حرمت تشيع، زنجير زني و قمه زني و ... جايز نيست
شيعيان به خاطر فريب دادن مخالفينشان و زيبا جلوه دادن چهرهی تشيع در مقابل آنان از هر چيزی که باعث رسوايي مذهب آنان میشود آنان فرار میکنند اگر چه هم در مذهبشان جايز باشد. و بزرگترين مثال بر اين گفتار سخن آيت الله عظميخوئي است که ميگويد: «در صورتي كه حرمت تشيع در خطر افتد و موجب تمسخر مذهب شود، زدن به سر و صورت و زنجير زني جايز نيست.
محمد حسين فضل الله ميگويد: «حتي سيد خوئي در كتاب مسائل شرعي كه جماعت اسلاميدر امريكا و كانادا منتشر كرده است، در پاسخ سؤالي ميگويد: زدن به سر وصورت و زنجير زني در صورتي كه موجب هتك حرمت تشيع شود، حرام است، گفتند: در چه صورتي ؟ ميگويد در صورتي كه موجب شود مردم شيعيان عزادار را تمسخر كنند( ).
گويا چنان بنظر ميرسد كه فتوا و مذهب از نظر فقهاي شيعه با استفتاء كننده، متفاوت و متغير ميشود.
البته بايد توجه داشت كه اندكي پيش موضع آيت الله خوئي را در تاييد فتواي شيخ و آيت الله عظميمحمد حسين نائيني كه هر نوع به صورت و سينه زدن تا حدي كه سرخ شود و زدن با زنجير بر شانه ها و پشت و.... را جايز دانسته بود، نقل كرديم.
بنابراين بر آن چه که علمای شيعه فتوا به جواز يا عدم جواز میدهند نمیتوان اعتماد کرد، برای اينکه نزد شيعيان تقيه و پنهان کردن حقيقت که از اصول مذهبشان میباشد، تدليس و دروغ را در مقابل مخالفانشان جايز میدانند.
اگر کسی از اهل سنت از آيت الله خوئی دربارهی حکم زنجير زني و قمه زني و غير اينها از بدعتهايشان سوال کند، ايشان با تقيه جواب میدهند که اين کارها به علت هتک حرمت شيعه حرام است نه اينکه در واقع و حقيقت شرع حرام است!.
در گذشته از علمايشان در مورد حکم زنجير زني و قمه زني و به سر و صورت زدن میپرسيدم و جواب میدادند که اين کارهای عوام الناس است و حرام است. باز تعجب میکردم از حضور آنها در حسينيات و عزاداری در حالی که مردم به زنجير زني و قمه زني و به سر و صورت زدن مشغول بودند و ايشان هيچ گونه انکاری نمیکردند، پس به يقين رسيدم که اين رافضيان عمدا با مخالفانشان به طور صريح جوابگو نيستند و عجيب تر اينکه وقتی که رسوا میشوند و رازشان فاش میشود خجالت هم نمیکشند.
بخش پنجم: شعائر حسيني در كتابها و منابع شيعه حرام است
مبحث اول: نوحه خواني جايز نيست و حرام است
آنچه از زدن به سر و صورت، نوحه خواني، پوشيدن لباس سياه، سينه زني و ...، تحت عنوان شعائر حسيني انجام ميشود، طبق ادلهاي كه در منابع و و مصادر شيعيان از رسول الله و ائمهي اهل بيت آمده، جايز نيست. محمد علي بن حسين بن بابويه قميكه به شيخ صدوق معروف است، ميگويد:
«يكي از رواياتي كه از پيامبر ثابت و قبلاً گفته نشده، اين است كه رسول الله فرموده: «النياحة من عمل الجاهلية»( ): ( نوحه خواني از اعمال جاهليت است).
از محمد باقر مجلسي با لفظ: «النياحة عمل الجاهليه»( ): (نوحه خواني رفتار و عمل جاهليت است).
پس نوحه خوانی که شيعيان نسل اندر نسل آن را انجام میدهند از رفتار و عمل جاهليت است همانطور که پيامبر غ به ما خبر داده اند.
آنچنانکه فرموده اند: نوحه خوانی از جمله آوازهای ملعون است که خدا و رسول آن را ناپسند میدانند.
مجلسي، نوري و بروجردي از رسول الله ص روايت ميكنند كه فرمود: «صوتان ملعونان يبغضهما الله اعوال عند مصيبه و صوت عند نغمة يعنى النوح و الغناء»( ).: (دو آوازند كه لعنت شده اند و خداوند را به خشم ميآورند؛ آه و واويلا كردن در هنگام مصيبت و آواز خواندن با موسيقي).
شيعيان بايد از فريب خوردن از حضور در اين حسينيات و عزاداری ها که در آن آواز ملعونی است که خدا و رسول آن را نمیپسندند اجتناب کنند.
از جمله رواياتی که شيعيان را از حضور در اين محافل نهی مینمايد، در نامهاي كه امير المؤمنين؛ به رفاعه بن شداد نوشته، آمده است: «وإياك والنوح علي الميت ببلد يكون لك به سلطان»( ): تو را بر حذر ميدارم كه در شهري كه حاكم آن هستي، بر مردهاي نوحه شود. وپيامبرغ ميفرمايد: «.... و اني نهيتكم عن النوح و العويل»: ( ) (ومن شما را از نوحه خواني و شيون و واويلا كردن، نهي ميكنم).
جابر بن عبد الله روايت ميكند كه رسول الله ص فرمود: «واني نهيت عن النوح وعن صوتين احمقين فاجرين صوت عند نعمة لهو ومزامير شيطان وصوت عند المصيبة خمش وجوه وشق جيوب ورنة الشيطان»: ( ) من از نوحه خواني و دو آواز احمقانهي فاجر شما را نهي ميكنم؛ آواز هنگام خوشي و شادي كه آواز شيطان است و آواز هنگام مصيبت كه همراه با زدن و خراشيدن صورت و چاك كردن گريبان است وآواز شيطان است.
از علي؛ روايت شده است: «ثلاث من اعمال الجاهلية لا يزال فيها الناس حتي تقوم الساعة: الاستسقاء باالنجوم والطعن في الانساب والنياحة على الموتى»( ) (سه چيز از اعمال جاهليت است كه هميشه مردم تا قيامت به آنها مبتلا هستند؛ طلب باران با ستارگان، طعنه زدن در نسب و نوحه خواني بر مردگان).
و نيز كليني از امام صادق روايت ميكند كه فرمود: «لا يصلح الصياح على الميت ولا ينبغى ولكن الناس لا يعرفون»: ( ). داد و فرياد زدن بر شخص مرده جايز و شايسته نيست و لکن مردم نمیدانند.
و همچنين كليني از امام صادق روايت ميكند كه فرمود: «لا ينبغى الصياح على الميت ولا تشق الثياب»( ) (شيون و زاري كردن و پاره نمودن لباس بر ميت شايسته نيست).
از امام موسي بن جعفر؛ دربارهي نوحه خواني بر ميت سؤال شد، آن را ناپسند و مكروه دانست( ).
محمد باقرمجلسي از علي؛ روايت ميكند كه گفت: وقتي ابراهيم پسر رسول الله ص وفات نمود، به من دستور داد كه او را غسل بدهم و رسول الله ص او را كفن كرد و خوشبويي زد و به من گفت، او را بردار من او را برداشتم به بقيع آوردم و بر او نماز خواند ... وقتي او را بدون حركت نقش بر زمين ديد، گريست و مردم با او گريستند تا جايي كه صداي مردان از صداي زنان بلندتر شد، پيامبرص آنان را از گريستن بشدت نهي كرد و گفت: چشم اشك ميريزد و قلب اندوهگين است و چيزي نميگوييم كه پروردگار را به خشم آورد، و به مصيبت تو ـ اي ابراهيم ـ گرفتاريم و به خاطر تو اندوهگين هستيم ...( ).
قابل ذكر است كه پيامبر در اين روايت، گريهي با آواز بلند را بشدت انكار ميكند و از آن منع مينمايد، لذا بايد توجه داشته باشيم كه در هنگام مصيبتها از اين نهي شديد رسول الله ص، غفلت نورزيم، اما گريهي بدون آواز ايرادي ندارد. و پيامبر از بلند كردن آواز در هنگام مصيبت و نوحه خواني و گوش دادن به اين گونه آوازها نهي كرده است( ).
كليني از فضل بن ميسر روايت ميكند كه در خدمت ابو عبدالله؛ بوديم كه مردي آمد و از مصيبتي كه بر او وارد شده بود، شكايت ميكرد، ابو عبد الله به او گفت: اگر صبر كني به تو پاداش داده ميشود و اگر صبر نكني، آنچه خداوند برايت مقدر كرده، بر تو خواهد گذشت و تو گناه كار ميشوي( ).
از امام صادق؛ روايت است: «صبر و مصيبت براي رسيدن به مؤمن سبقت ميگيرند، اگر به مصيبت گرفتار شد صبر و شکيبائي ميكند و مصيبت و بي صبري براي رسيدن به كافر سبقت ميگيرند، به مصيبت كه گرفتار ميشود، بي صبري و جزع و فزع ميكند»( ).
محمد بن مكي عاملي ملقب به شهيد اول ميگويد: «شيخ در المبسوط و ابن حمزه، نوحه خواني را تحريم كرده اند و شيخ ادعا كرده كه نوحه خواني به اجماع ـ شيعيان ـ حرام است»( ).
منظور از شيخ ابو جعفر محمد بن حسن طوسي ملقب به شيخ الطائفه است كه نوحه خواني را حرام دانسته و ادعا كرده نوحه به اجماع حرام است. يعني: تا زمان طوسي شيعيان بر حرام بودن نوحه خواني اجماع داشته اند.
شما را به خدا قسم بين اين و آنچه که علمای شيعه فتوی ميدهند مقايسه کنيد.
آيت الله عظميمحمد حسين شيرازي ميگويد: «ليكن از شيخ طوسي در المبسوط و ابن حمزه ثابت است كه نوحه خواني را مطلقاً حرام دانستهاند»( ).
شيرازي ميگويد: «در جواهر ادعا شده كه به سر و صورت زدن و شيون و واويلا نمودن قطعا حرام است»( ).
و محقق حلي متوفي 676 هـ ميگويد:
شيخ ـ طوسي ـ به دليل اجماع ميگويد: گرفتن مجلس عزا مكروه است؛ چون از هيچ يك از ائمه ثابت نشده كه به خاطر عزاداري جلسه گرفته باشند. لذا مجلس عزاداري با سنت و راه و روش سلف مخالف است( ).
محمد بن مكي عاملي ميگويد:
شيخ نقل كرده است كه نشستن دو يا سه روز براي تعزيه به اجماع مكروه است و ابن ادريس او را رد كرده كه اين جمع شدن و ملاقات يگديگر است و محقق، شيخ را بر حق دانسته؛ چون از كسي از صحابه و ائمه نقل نشده كه براي عزاداري جلسه گرفته باشند؛ بنابر اين جلسهي عزاداري با سنت و راه وروش سلف مخالف است، اما به حد تحريم نميرسد.
از روايات مذكور در اين باره ميتوان استنباط نمود، لذا لازم دانستن استدلال به ملاقات با يگديگر امري بي معناست و گواهي بر اثبات مقدم است ...»( ).
يوسف بحراني در تعليق بر روايات تحريم نوحه خواني مينويسد:
بيشتر سخن اصحاب ما بر اساس اعراض و روي گرداني از اين اخبار است و اين اخبار را تأويل ميكنند و حتي سخن شيخ را تأويل ميكنند، كه منظور نوحهاي است كه در آن امور ممنوعه باشد، همانطور كه از ظاهر سياق حديث اول فهميده ميشود، در «الذكري» پس از نقل قول شيخ و ابن حمزه مبني بر تحريم نوحه خواني آورده است كه مقصود نوحه خواني است كه در آن امور باطل و حرام باشد، همانطوركه در النهايه تحريم نوحه را مقيد كرده است و سپس دستهاي از روايات نهي از نوحه خواني را نقل كرده ميگويد: پاسخ اين است كه ما آن را حمل بر نوحه خواني ميكنيم كه در آن امور منهيه باشد تا كه بين روايات جمع كرده باشيم و چون كه نوحه خواني جاهليت غالباً اينگو نه بوده و بدليل اينكه اخبار و روايات ما خاص است و خاص بر عام مقدم است.
در ادامه ميگويم: احتمال دارد روايات اخير را بتوانيم حمل بر تقيه كنيم؛ چون نظريه تحريم نوحه خواني را صاحب «المعتبر» از بسياري از محدثين و جمهور نقل كرده است»( ).
نتيجه سخن اينكه: شيخ طوسي وقتي ميگويد: نوحه خواني به اجماع علماي شيعيان حرام است، و مقيد كردن و توجيه و احتمال آوردن امري معقول بنظر نميرسد.
ای عاقلان شيعه بعد از اين منتظر چه چيزی هستيد؟.
مبحث دوم: به سر وصورت زدن جايز نيست
امام محمد باقر؛ ميگويد: «بدترين نوع بي صبري فرياد كشيدن با واويلا و زدن به سر وصورت و سينه، وكشيدن موي پيشاني است و هر كس نوحه خواني كند قطعا بي صبري كرده و از راه وروش ما خارج شده است»( ).
امام صادق؛ ميفرمايد: «هر كس در هنگام مصيبت دستش را به رانش بزند، پاداشش از بين ميرود و نابود ميشود»( ).
بديهي است كه وقتي با زدن به پا و ران اجر و پاداش مصيبت زده از بين برود، زدن به سر وصورت و سينه به طريق اولي موجب از بين رفتن اجر و پاداش خواهد شد.
پيامبر ص ميفرمايد: «ليس منا من ضرب الخدود وشق الجيوب»: هر كس به صورت بزند و گريبان چاك كند، از جماعت ما مسلمانان نيست( ).
تيجاني ميگويد:
از باقر صدر دربارهي صحت و سقم اين حديث سؤال كردم، گفت: شكي نيست كه اين حديث صحيح است( ).
از يحيي بن خالد روايت ميكنند كه مردي به خدمت پيامبر آمد و گفت: چه چيز موجب نابودي اجر و پاداش در مصيبت ميشود؟
فرمود: اينكه مرد هر دو دستش را بهم زند، و صبر حقيقي آن است كه در اولين مصيبت و يا آغاز مصيبت، صبر كني و هر كس به مصيبت راضي باشد، خداوند از او راضي است و هركس خشمگين و ناراضي باشد، همان نارضايتي نصيب او خواهد بود و پيامبر ص ميفرمايد:
«از كسي كه به خاطر مصيبت، سر و موهايش را بتراشد و صدايش را بلند كند، بيزارم»( ).
جعفر بن محمد؛ از پدرانش از پيامبر روايت ميكند كه پيامبر ص از بلند كردن آواز در هنگام مصيبت و نوحه خواني و گوش دادن به اين آواز نهي كرد و نيز از زدن به سر وصورت نهي كرده است( ).
محمد مكي عاملي ميگويد: «زدن به سر و صورت و خراشيدن صورت و كندن مو، به اجماع شيعيان حرام است، اين را در مبسوط گفته است، چون اين اعمال نشانهي عدم رضايت از قضا و قدر الهي است»( ).
شيرازي ميگويد: «در هنگام مصيبت، زدن به صورت و كندن مو حرام است»( ).
تيجاني سماوي ـ شيعي ـ با اشاره به گريه كردن پيامبر ص بر عمويش ابوطالب، حمزه و همسرش خديجه، ميگويد: «پيامبر ص در تمام حالات اشك رحمت ميريخت ....».
اما از اينكه فرد مصيبت زده، اندوهش را به حدي برساند كه به سر و صورت بزند و گريبانش را بدرد، نهي كرده اند، وقتي از اين نهي كرده، حال آن كسي كه بدنش را با آهن و زنجير ميزند تا جايي كه از آن خون جاري ميشود، چگونه است؟!( ).
و نيز تيجاني ميگويد: «امير المؤمنين علي عليه السلام، آنچه عوام شيعه امروزه بنام عزاداري انجام ميدهند انجام نداده اند و امام حسن حسين و سجاد؛ نيز انجام نداده اند( ).
تيجاني در خصوص امام سجاد ميگو يد:
«او شاهد صحنهاي بوده استكه كسي از مردم آنچنان صحنهاي را نديده اند،آري فاجعهي غم انگيز كربلاء را با چشمانش مشاهده كرد كه در آن پدر، عموها و تمام برادرانش كشته شدند، و مصيبتهايي ديد كه از ديدنشان كوهها نابود ميشد. و در تاريخ نيامده كه كسي از ائمه چيزي از اين ـ عزاداريها را انجام داده باشد و يا به پيروان و شيعيان دستور داده باشد كه به اين صورت عزاداري كنند( ).
و نيز ميگويد: «اغلب اهل سنت و جماعت از كارهايي كه شيعيان در عاشوراء انجام ميدهند؛ مانند: زنجير زني، قمه زني و ديگر انواع عزاداري، انتقاد ميكنند، علي رغم اينكه شيعيان در هند و پاكستان بيشتر از جاهاي ديگر اين كارها را انجام ميدهند، اما رسانه هاي نمايشگر مانند تلويزيون فقط بر بخش عزاداريهاي كه در ايران ميشود، متمركزند.و آن هم بخاطر حاجتي كه در دل يعقوب است كه تمام افرادي كه حوادث را دنبال ميكنند و به امور اسلام و مسلمانان اهميت ميدهند، از آن آگاه هستند»( ).
تيجاني اضافه ميكند كه حق را بايد گفت: آنچه برخي از شيعيان انجام ميدهند، در دين هيچ جايگاهي ندارد، هر چند تلاش گران براي ديني معرفي كردن آنها تلاش نمايند و يا مجتهدان، اجتهاد كنند و فتوا دهندگان فتوا دهند، تا آنرا در ثواب بزرگ و پاداش عظيميقرار دهند، اينها فقط عادات و رسوم و عواطفي است كه افراد را به طغيان كشانده و از حالت عادي خارج نموده و در نتيجه به يكي از رسوم ملي كه فرزندان از پدران به ارث ميبرند، تبديل شده كه كور كورانه و بدون درك، تقليد ميكنند و حتي برخي از عوام گمان ميكنند كه ريختن خون با زدن موجب نزديكي به خداوند ميشود، و برخي بر اين باورند كه هر كس اين كارها را نكند، حسين را دوست ندارد»( ).
تيجاني ميگويد: «اين صحنه هاي ناراحت كننده كه انسان قلبا از آنها بيزار و عقل سالم از آنهامتنفر است،( ) مرا قانع نميكند، و آن زماني است كه فردي خودش را نيمه عريان ميكند و آهني بدست ميگيرد و با حركاتي ديوانه وار خودش را ميزند و با آواز بسيار بلند فرياد ميزند حسين! حسين! حيسن!، آنچه در اين موضوع شگفت انگيز شك بر انگيز است اين است كه ميبيني آنها از حالت عادي خارج ميشوند و گمان ميرود كه سراپا وجودشان را غم فراگرفته، اما اندكي بعد از عزاداري ميبيني كه ميخندند و حلوا، شربت و ميوه ميخورند و به مجرد تمام شدن كار دسته ها و رسيدن به مقصد، همه چيز تمام ميشود و شگفت انگيزتر اين كه بيشتر اينها به دين پايبند نيستند، به همين دليل به خودم اجازه دادم كه بارها مستقيما از آنها انتقاد كنم و به آنان گفتم آنچه انجام ميدهيد، يك رسم ملي و تقليد كور كورانه است( ).
شيخ حسن مغنيه نيز سخنان و حرفهايي شبيه، حرفهاي تيجاني دارد و ميگويد:
واقعيت اين است كه با خنجرها و شمشيرها به سر زدن و خون ريختن، در هيچ جاي اسلام جايي ندارد و هيچ نص صريحي در اين مورد نيست، ليكن عواطفي با ارزش است كه در دل مؤمنان به خاطر خونهاي پاكي كه در كشتارگاه فاجعهي كربلاء ريخته شده، ميجوشد( ).
گفتني است كه جمع كردن بين دو مقولهي: زدن با خنجرها و شمشير به سر و.... در اسلام جايگاه ندارد وهيچ نص صريحي در اين اين مورد نيست».
اين كه ميگويد: «ليكن عواطف ارزشمندي است ...» امري غير ممكن است و اين دوبا هم هيچ تناسبي ندارد.
مبحث سوم: پوشيدن لباسهاي سياه در عاشوراء
بديهي است كه در ايام عاشوراء و عموم عزاداريها پوشيدن لباس سياه براي بسياري نماد عزاداري محسوب ميشود، اما اينكه آيا اين عمل ريشهي شرعي داردياخير؟بايد به روايات و مصادر و منابع رجوع نمود.
از امام صادق؛ سؤال شد كه پوشيدن كلاه سياه چگونه است؟ فرمود: با آن نماز نخوان كه لباس دوزخيان است( ).
و نيز روايت است امير المؤمنين علي در ميان چيزهايي كه به يارانش آموزش ميداد، فرمود:
«لا تلبسوا السواد فانه لباس فرعون»: لباس سياه نپوشيد كه لباس فرعون است( ).
از رسول الله ص روايت است كه پوشيدن لباس سياه مكروه است؛ بجز سه لباس: عمامه، موزه و چادر»( ).
روايت است جبرئيل؛ با قبايي سياه و خنجري در غلاف به نزد رسول اللهص آمد، پيامبر پرسيد اين چه لباسي است؟ گفت: اين لباس پسر عمويت عباس است، واي بر فرزندانت كه از نسل پسر عمويت عباس متولد ميشوند، لذا پيامبر به نزد عباس رفت و گفت:
اي عمو! واي بر فرزندانم كه از نسل فرزند تو متولد ميشوند عباس گفت: آنچه قرار است بشود، قلم نوشته است( ).
محمد رضا حسيني حائري ميگويد:
«در ميان اصحاب ما ـ شيعيان ـ بسيار مشهور و حتي ادعا شده به اجماع پوشيدن لباس سياه در نماز و حتي مطلقا مكروه است، همانطور كه در «الخلاف» ذكر شده بجز موزه، عمامه و چادر (كساء). و در «المعتبر» فقط جواز عمامه و موزه استثناء شده است. و در «الشرايع» و «القواعد» و «الارشاد» و در «الدروس» نقل است كه مفيد، سلار و ابن حمزه فقط بر استثنا ي جواز عمامه، بسنده كردند ودر «الذكري» گويد:
عدم استثناء از قول بسياري از اصحاب ثابت است و در «كشف اللثام» آورده كه چادر (كساء) را كسي از اصحاب استثناء نكرده بجز ابن سعيد»( ).
و حائري در انتهاي سخنش ميگويد:
اينها رواياتي هستند كه اصحاب با استدلال به آنها ميگويند:
پوشيدن لباس سياه در نماز مكروه است، افزودن بر اينكه ادعا شده بر اين حكم اجماع مشهور است. حال با توجه به اين روايات و اين اجماع، چه بايد كرد؟( ).
اگر اين روايات، روايات ايشان است، و اين اجماع، اجماع ايشان است، پس چرا شيعيان امروز لباس سياه در ايام محرم میپوشند؟
چرا شيعيان روايات و اجماع علمايشان را مورد تقدير و احترام قرار نمیدهند؟!.
مبحث چهارم: سخني با مداحانی كه نوحه خواني و زدن به سر و صورت را مباح ميدانند
فقيه بزرگ شيعه، محمد بن مكي عاملي ملقب به شهيد اول، ميگويد:
«شيخ طوسي در مبسوط و ابن حمزه نوحه خواني را تحريم كرده اند و شيخ ادعا كرده كه نوحه خواني به اجماع حرام است»( ).
آيت الله عظمي، محمد حسيني شيرازي ميگويد: «ليكن شيخ -در المبسوط- و ابن حمزه گفته اند: نوحه خواني مطلقا حرام است»( ).
و ميگويد: «در الجواهر ادعا شده كه به سر و صورت زدن و شيون و واويلا كردن، قطعا حرام است»( ).
شهيد اول ميگويد: «زدن به سر و صورت وكندن مو به اجماع حرام است. در المبسوط گفته شده: چون در عدم رضايت به تقدير خداوند وجود داد»( ).
و شيرازي ميگويد: از «المنتهي» روايت است كه: «زدن به سرو صورت و كندن مو حرام است»( ).
هاشم هاشميدر گفتگويش با فضل الله ميگويد: آري شيخ اين را گفته اند. نوحه خواني حرام است و شيخ ادعا كرده كه نوحه خواني به اجماع حرام است».به المبسوط رجوع شود( ).
و نيز ميگويد: «آري! نهي از نوحه خواني در عموم روايات آمده است ....»( ).
برادران! اينها روايات اهل بيت و سخنان و ديدگاههاي علماي شما است كه ما فقط به مشتي نمونه از خروار اشاره كرديم، آيا جايز است به اين همه روايات و اجماع و اتفاق نظر مجتهدان ـ بي توجهي كنيم؟!
آيا رواست كه اين موضوع را همين طور بدون تحقيق و بررسي سر بسته بگذاريم؟!
چه نيكوست كه به رفتار و سيره اهل بيت توجه داشته باشيم و آن بزرگواران را الگوي عملي خويش قرار دهيم، ببينيد چگونه اهل بيت ن اصحاب خويش را به صبر و شکيبايي دعوت میکنند و بر اين اساس ياران خودشان را تربيت میکنند و آنها را از نوحه خوانی و سينه زنی بر حذر میکنند در حالی که امروزه شيعيان به در حسينيات و مآتم خودشان به اين مسائل بی توجه هستند.
به روايت زير توجه كنيد:
از امام موسي بن جعفر رحمه الله روايت است، خبر مرگ اسماعيل بن جعفركه بزرگترين فرزند امام جعفر صادق؛ بود، در حالي به او داده شد كه ميخواست غذا بخورد، در همين حال، تسليت گويندگان نيز جمع شده بودند، اما تبسم كرد و دستور داد، غذا آوردند، با تسليت گويندگان نشست و شروع به خوردن نمود و از روزهاي ديگر نيكو تر و با اشتهاتر ميخورد و جلوي تسليت گو يندگان نيز غذا گذاشت، آنها از اينكه اثر اندوه را در چهرهي امام نميديدند، شگفت زده شده بودند، پس از اينكه امام غذا خورد! گفتند: اي فرزند رسول الله ! امروز چيز شگفت انگيزي ديديم!
تو به مصيبت فرزندت مبتلا شدي و حالت اينگونه است؟!
فرمود: چرا چنين نباشم در حالي كه در روايت از راستگوترين راست گويان آمده كه من ميميرم و شما نيز ميميريد، همانا گروهي مرگ را شناخته اند و آنرا جلوي چشمشان ميبينند و هر كسي را كه مرگ ميربايد، نا پسند نميدارند و انكار نميكنند و تسليم امر خالق عزوجل شان هستند»( ).
ببينيد چگونه اهل بيت بيزاری خودشان را از آنچه که در حسينيه های امروزی میگذرد اعلام میکنند.
مبحث پنجم: زنان و حسينيه ها
رواياتي كه ذكر شد مردان را به شمول زنان از امور مذكور نهي كرده است، اما شايسته ديديم رواياتي كه زنان را به صورت خاص از زدن به سر و صورت و عزاداري بر نهي ميكند، در اينجا ذكر كنيم؛ باشد كه زنان بدانند و آگاه شوند.
امام حسين ـ در كربلاء ـ خطاب به خواهر بزرگوارش زينب كه با شنيدن سخنان امام پس از اين كه ديده بود به صورتش زد و ميخواست گريبان چاك كند و بيهوش افتاد، فرمود:
«اي خواهر! از خدا بترس و همانطور عزاداري كن كه خداوند دستور داده و بدان كه تمام زمينيان و ساكنان آسمان ميميرند و تمام چيزها هلاك ميشوند، بجز خداوند متعال كه مخلوقات را با قدرتش آفريده و دوباره بر ميگردند و او تنها خواهد ماند، پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند و همه وفات كردند و رسول الله ص براي من و تمام مسلمانان الگوست؛ بنابراين مانند آنها عزاداري كن.
و سپس خطاب به خواهرش گفت: «خواهرم! تو را سوگند ميدهم و از تو ميخواهم به سوگندم عمل كني و مرا حانث نكني كه هرگاه كشته شدم، هرگز به خاطر من گريبان چاك مكن و به سر و صورتت نزن و چهره ات را نخراش و دعاي هلاكت و نابودي نكن»( ).
و در روايتي ديگر امام حسين ميفرمايد: «اي خواهر! اي ام كلثوم! اي فاطمه! اي رباب! مواظب باشيد، آنگاه كه كشته شدم، هرگز گريبانتان را ندريد ـ لباستان را (از شدت ناراحتي) پاره نكنيد و به صورتتان نزنيد و چهره هايتان را نخراشيد»( ).
و در روايت ديگري ميگويد: «خواهرم! من سوگند خوردم، سوگندم را نشكن و پس از مرگم گريبان چاك مكن و روي مخراش و دعا هلاكت و نابودي نكن»( ).
صدوق و كسان ديگر از ابومقدم روايت ميكنند كه ميگفت: از ابو الحسن و ابو جعفر شنيدم در تفسير آيهي: «ولايعصينك في معروف»: (و تو را در معروفي نافرماني نميكنند). ميگويند همانا رسول الله به فاطمه سلام الله عليها فرمود: آنگاه كه من وفات كردم، بر من روي مخراش و موي پراكنده مكن و آه و واويلا ننما و بر من مجلس نوحه خواني نگير.
گويد: سپس گفت: اين همان معروفي است كه خداوند متعال فرموده: «و لا يعصينك في معروف»( ).
از ابو عبد الله روايت است، در تفسير آيهي: «و لا يعصينك في معروف» ميگفت از معروف اين است كه گريبان چاك نكنند و به سر و صورت نزنند و دعا به هلاكت و نابودي ننمايند وبر سر قبر ننشينند»( ).
ابو سعيد روايت ميكند كه رسو ل الله ص نوحه خوان و كسي كه به نوحه خواني گوش ميدهد، را لعنت كرده است»( ).
قطب راوندي در لب اللباب( ) روايت ميكند كه رسول الله ص چهار نفر را لعنت كرده است:
«زني كه به شوهرش در مال و خودش خيانت ميكند، زن نوحه خوان، زني كه شوهرش را نافرماني ميكند و كسي را كه پدر و مادرش عاق كرده اند».
هنگاميكه امير المؤمنين علي آواز گريهي زنان بر كشته گان صفين را شنيد و حرب بن شرحبيل شاميكه از بزرگان قوم بود، به سوي امام آمد، امام به او گفت:
آن طور كه ميشنوم، زنان بر شما غلبه كردند؟ آيا آنان را از اين كار شيطاني باز نميداريد؟!( ).
از ابو عبد الله عليه السلام روايت است:
خداوند به هر كس نعمتي داد و او در هنگام رسيدن به نعمت از ساز و آواز استفاده كند، كفران نعمت كرده است و هر كسي به مصيبتي گرفتار شد و نوحه خواني كرد، قطعا ناسپاسي كرده.
در روايتي ديگر آمده، قطعا پاداش آن را نابود كرده است»( ).
از جعفر بن محمد از پدرانش ن روايت ميكند كه پيامبرغ در وصيتش به علي فرمود: اي علي! هر كس مطيع زنش باشد، خداوند او را واژگون به جهنم مياندازد، علي؛ گفت: آن اطاعتي كه موجب اين مسئله ميشود چيست؟
فرمود: به زنش اجازه ميدهد كه به حمامهاي عمومي، عروسيها، نوحه خوانيها برود و لباس نازك بپوشد( ).
صدوق و ديگران از جعفر بن محمد از پدرانش از علي روايت ميكنند كه رسول الله ص فرمود:
«چهار چيز از جاهليت است كه تا قيامت در امتم باقي خواهد ماند، افتخار به نسب و ثروت، طعنه زدن در نسب ديگران، طلب باران بوسيله ستارگان و نوحه خواني، اگر نوحه خوان قبل از مرگ توبه نكند، در روز قيامت در حالي از قبر بيرون ميشود ـ بر ميخيزد ـ كه شلواري از مس گداخته و لباسي از آهن گداخته بر تن دارد»( ).
از ابو جعفر محمد ثاني از پدرش روايت است كه رسول الله ص فرمود:
وقتي مرا به آسمانها بردند، زني را ديدم كه به شكل سگي بود و آتش از عقبش وارد شكمش ميشد و از دهانش بيرون ميشد و ملائكه با گرزهاي آهنين آتشي به سر و بدنش ميزدند، از رسول الله ص پرسيدند: آن زن چه گناهي مر تكب شده بود، فرمود: او ترانه ميخوانده، نوحه خواني ميكرد و حسود بوده است( ).
از جعفر بن محمد روايت است در احتضار مرگش وصيت كرد و گفت:
هرگز به خاطر من به سر وصورتتان نزنيد و گريبان را چاك نكنيد كه هيچ زني نيست كه گريبانش را پاره كند مگر اينكه در جهنم برايش جايي باز ميشود و هر چه اين عملش را بيشتر انجام دهد، جاي او در جهنم بيشتر خواهد شد( ).
از علي روايت است كه رسول اللهص از زنان عهد و پيمان گرفت كه نوحه نخوانيد، روي نخراشيد و بامردان در خلوت ننشينيد»( ).
مبحث ششم: سخن كدام يك دروغ است؛ محمد باقر صدر يا تيجاني؟
تيجاني از آيت الله محمد باقر صدر نقل ميكند كه به من گفت: «آنچه از به سر و سينه زدنها و جاري نمودن خون ميبيني، كار عوام و جاهلان است و كسي از علما اين كار را نميكند و حتي همواره مردم را از اين كار منع ميكنند و اعلام ميكنند كه حرام است»( ).
شگفتا! آيت الله مرتضي فيروز آبادي ـ همانطور كه ذكرش گذشت ـ ميگويد:
«سينه زني و امثال آن از اعمالي است كه در سيرهي شيعه بوده ...و هرگز شنيده نشده و كسي نشنيده كه كسي از آنان ـ علماي شيعه ـ مردم را از اين كار ها منع كند ....».
تيجاني به نقل از باقر صدر ميگويد:
همواره علماي شيعه اين اعمال را تحريم كرده و مردم را از آن منع ميكنند، آيا حقيقتا باقر صدر چنين سخني گفته است؟ يا اين كه اين افترائي است كه تيجاني بنام باقر صدر بافته است؟!
آنچه از سياق و سباق گفتار تيجاني بنظر ميرسد، اين است كه اين سخن را تيجاني از خودش بنام باقر صدر گفته است، چون خودش ميگويد:
در ملاقاتي كه در نجف با آقاي صدر داشتم، از او پرسيدم: «چرا شيعيان گريه ميكنند و خودشان را ميزنند، تا خون از بدنشان جاري ميشود، در حالي كه اين در اسلام حرام است و رسول الله ص فرمود: هر كس به صورتش بزند و گريبان چاك كند و دعاهاي جاهلي نمايد، از ما ـ مسلمانان ـ نيست.
آقاي صدر گفت: بدون شك اين حديث صحيح است، اما بر عزاداري كه به خاطر ابوعبدالله گرفته ميشود، منطبق نيست؛ چون آن كسي كه فرياد داد خواهي حسين را بر ميآورد و به دروازه اش ميرود، دعوتش دعوت جاهليت نيست، وانگهي شيعيان بشرند، در ميانشان عالم و جاهل وجود دارد وبراي خودشان عواطف و احساساتي دارند، هرگاه عواطفشان طغيان ميكند و آنان به ياد شهادت ابو عبد الله وآنچه بر او و خانواده و يارانش گذشته، ميافتند و اينكه به چه صورت كشته و مورد هتك حرمت واقع شدند و به اسارت گرفتار آمدند؛ اين كارها را ميكنند، لذا نياتشان براي خداست»( )( ).
حال با توجه به اينكه باقر صدر حديث فوق را تاييد ميكند و صحيح ميداندوآن را توجيه و تاويل ميكند واز سياق سخنش چنين بر ميآيد كه اعمال مذكور ايرادي ندارد و به افرادي كه چنين ميكنند، هرچند مخالف دستور رسول الله ص است، باز هم پاداش داده ميشود!!! اما تيجاني ادعا ميكند كه علماي شيعه اين اعمال را حرام ميدانند، چه كسي دروغ ميگويد؟( علماي شيعه يا تيجاني؟!).
مبحث هفتم: تيجاني دوباره ادعايش را تكرار ميكند
تيجاني ميگويد:
«پوشيده نيست كه بسياري از علما مانند: محسن امين و امروزه آيت الله خامنهاي و محمد حسين فضل الله و بسياري از علما به عدم جواز اين اعمال ـ زدن و خون جاري نمودن ـ فتوا داده اند»( ).
میگویم (مؤلف): دروغهایی که تیجانی به آن عادت کرده وآنها را در دیگر مؤلفاتش نیز - که از آن مطلع شده ایم- ذکر کرده است، فقط از باب تقیه است که شیعیان اعتقاد دارند که بر آن مأجور هستند و ثواب میبرند، زیرا او میخواهد تصویر تشیع را در نزد مسلمانان قشنگ و براق بکند، به دلیل اینکه کتابهای او به طور بسیار زیادی در بین اهل سنت و جماعت توزیع میشود( )، پس این حرفی که او در اینجا ذکر میکند دروغ است.
پيشتر از محمد حسين فضل الله و آيت الله خامنهاي نقل كرديم كه فتواي جواز اعمال عزاداري را داده بودند و فضل الله، زدن آرام را در فتوايش قيد كرده بود.
اما اينكه تيجاني ميگويد: بسياري از علما به عدم جواز فتوا داده اند، دروغ آشكاري است، چون با رفتار عملي شيعيان و اينكه آيت الله مرتضي فيروز آبادي ميگويد: هرگز شنيده نشده و كسي از آنان ـ علماي شيعه ـ نشنيده كه اين اعمال را منكر بدانند و منع كنند ...» پس آیا ما تیجانی را باور کنیم در حالی که نصوص و فتاوی او را تکذیب میکند یا اینکه علمای بزرگ آنها را قبول داشته باشیم؟!
مبحث هشتم: شيعيان روزهي روز عاشوراء را قبول ندارند و انكار ميكنند
شيعيان روزهي روز عاشوراء را قبول ندارند و امويها را متهم ميكنند كه روايات فضيلت روز عاشوراء را جعل كرده اند، يكي از شيعيان بنام جمال الدين بن عبد الله كتابي تحت عنوان روزهي عاشوراء نوشته و در آن روايات و احاديثي كه در خصوص امر يا نهي روزهي عاشوراء است را مورد بحث قرار داده و تلاش نموده مذهبش را اثبات كند، اما توفيقي نداشته است.
من تعدادی از این روایتها را برای شما نقل خواهم کرد، این روایات به لطف خداوند متعارض و متناقض هستند و همدیگر را نفی و تکذیب میکنند.
يكي ازآن روايات اين است:
روايت كرده اند كه از امام رضا؛ پرسيدند:
جريان روزهي عاشوراء و آنچه مردم در اين باره ميگويند، چيست؟
گفت: از روزهي پسر مرجانه ميپرسي؟
آن روزهاي است كه ادعا كنندگان از خانوادهي زياد در آن روز به خاطر قتل حسين؛ روزه گرفتند، در حالي كه آن روزي است كه مرد، شيعه بود نشان را نسبت به آل محمد اظهار ميكنند و مسلمانان در آن اعلان طرفداري ميكنند، نبايد روزه گرفت و به آن تبرك جست و روز دوشنبه روز نحسي است كه خداوند در آن پيامبرش را قبض روح كرده .... لذا هر كس اين دو روز را روزه بگيرد يا متبرك بداند، خداوند را در حالي ملاقات ميكند كه قلبش مسخ شده وبا كسي حشر خواهد شد كه سنت روزه گرفتن اين روز را پايه گذاري كرده و اين دو روز را متبرك دانسته است( ).
از زيد نرسي روايت كرده اند كه گفت:
«شنيدم عبيد بن زراره از ابو عبد الله؛ درباره روزهي روز عاشوراء سؤال ميكند، در پاسخ گفت:
هر كس اين روز را روزه گيرد بهره اش از آن همان بهرهي پسر مرجانه و آل زياد است.
گويد: گفتم: بهره اش از آن روز چيست؟ گفت:
آتش، خدا ما را از آتش و عملي كه ما را به آتش نزديك ميكند، پناه دهد( ).
از ابو جعفر و ابو عبد الله؛ روايت است كه گفتند: در روز عاشوراء و روز عرفه در مكه روزه نگير( ).
از نجيه روايت است از ابو جعفر؛ پرسيدم:
روزهي روز عاشوراء چگونه است؟
گفت: روزي است كه با نزول حكم رمضان ترك شده، و متروكبدعت است.
نجيه گويد: به من همان جوابي را داد كه پدرش داده بود وسپس گفت:
بدانيد كه آن روزهاي است كه خداوند در قرآن بر آن چيزي نازل نكرده و در سنت به آن عمل نشده، بجز سنت آل زياد به خاطر قتل حسين بن علي( ). بايد توجه داشت كه در اين روايت تصريح ميكند كه روزهي روز عاشوراء روزهاي است كه آل زياد آن را روزه گرفتهاند.
و همين مؤلف در روايت ديگر از جعفر صادق؛ آورده كه:
پس از اين كه حسين؛ كشته شد، مردم در شام خودشان را به يزيد نزديك كردند و برايش اخبار كشته شدن حسين؛ را توصيف كردند و براي اين كارشان جوايزي دريافت نمودند؛ لذا اين از عواملي بود كه موجب شد
تا اين روز را گراميبدارند و اين برايشان روز بركت بود تا مردم را از بي تابي، گريه، مصيبت و اندوه باز دارند و به خوشي و شادماني سرگرم كنند»( ).
اگر كسي دقت كند، اين روايات با هم در تضاد و تناقض هستند؛ چون در برخي ميگويند اين روز را آل زياد از خودشان ساختند و به مناسبت شهادت امام حسين س براي خودشان عيد گرفتند و در برخي ديگر از روايات ميگويند:
اين روزهي آل ابو سفيان و عيد آنهاست. و در نوع سوم رواياتشان ميگويند:
اين روزه پيش از رمضان بوده و با آمدن رمضان متروك شده و متروك بدعت است، حال اين سؤال به ذهن ميرسد كه آيا واقعا ائمهي بزرگوار اينگونه با تناقض گويي پاسخ مردم را ميدادند؟!!!
مانند آن دو، روایت دوم و سوم است و اما روایت چهارم دو روایت گذشته را از بیخ بر میکند و نابود میسازد زیرا ثابت میکند که روزة روز عاشورا قبل از واجب شدن روزة ماه رمضان بوده است یعنی روزة عاشورا قبل از به شهادت رسیدن حسین وجود داشته است.
خوانندة گرامی! توجه داشته باشید که چگونه باطل، باطل دیگری را از بین میبرد.
و تيجاني روزهي اين روز را به امويها نسبت داده و ميگويد:
«و سماوي ميگويد براي ما روشن شد كه اهل سنت و جماعت، روز عاشوراء را جشن ميگيرند چون از سنت يزيد بن معاويه و بني اميه كه در آن روز بر امام حسين؛ پيروز شدند و انقلابش را كه هستي آنان را تهديد ميكرد، خاموش كردند و به گمان خودشان سر و صدا را از بين بردند.... لذا علماي سوء اهل سنت به خاطر نزديك شدن به آنان احاديثي جعل كردند كه حكايت از فضيلت عاشوراء دارد و ميگويند:
اين روزي است كه خداوند توبهي آدم را قبول كرده و كشتي نوح؛ بر قلهي كوه جودي فرود آمد و در همين روز آتش نمرود بر ابراهيم؛ سرد شد و يوسف؛ از زندان آزاد گرديد و يعقوب؛ بينايي اش را باز يافت و موسي؛ بر فرعون پيروز شد و از آسمان به عيسي؛ سفرهاي آورده شد ...
و بر درغگويي ادامه دادند تا جايي كه گفتند:
در همين روز پيامبر غ به مدينه هجرت كرد و ورودش با روز عاشوراء مصادف بوده است، و ديدكه يهوديان مدينه روزه دارند. وقتي سبب را جويا شد؟
گفتند: اين همان روزي است كه موسي بر فرعون پيروز شد؛ لذا پيامبر ص فرمود: ما از شما به پيروي از موسي؛ سزاوارتريم و سپس به مسلمانان دستور داد در عاشوراء و تاسوعا روزه بگيرند تا با يهوديان مخالفت كرده باشند و اين دروغي رسوا است»( ).
تيجاني در مخالفت با اهل سنت به خاطر روزهي عاشوراء به اهل سنت حمله كرده و بر اين باور است كه روزهي عاشوراء سنت امويهاست كه به هدف نابودي نام و يادوارهي امام حسين اين رسم را بپا كردند، تيجاني اين سخنان را كه در نواري كاست ضبط شده، ميگويد: او در اين نوار بحثي طولاني دارد و از جمله ميگويد:
«اين در حالي است كه روايات اهل بيت عليهم السلام، روزهي عاشوراء را تحريم ميكنند».
حال با توجه به سخنان تيجاني و رواياتي كه ذكرشان گذشت به سراغ كتب و منابع اصلي و مورد قبول شيعيان ميرويم تا ببينيم واقعا اهل بيت در خصوص روزهي عاشوراء چه گفته اند.
ابو جعفر محمد بن حسن طوسي كه مطلقا شيخ طائفه است، در دو كتاب «تهذيب الاحكام» و در «الاستبصار» كه از كتابهاي اصول چهارگانهي شيعه است كه عبد الحسين شرف الدين عاملي( ) در خصوص آنها ميگويد: «كافي، تهذيب، استبصار من لا يحضره الفقيه، متواتر هستند و مضامين آنها بصورت قطعي صحيح اند»( ).
از ابو عبد الله؛ از پدرش روايت ميكند كه علي؛ فرموده: «روز عاشوراء را روزه بگيريد، نهم و دهم را چون روزه اين دو روز گناهان يك سال را محو ميكند»( ).
از ابو الحسن؛ روايت است كه فرمود: رسول الله ص روز عاشوراء را روزه گرفت»( ).
از جعفر از پدرش روايت است كه فرمود: «روزهي عاشوراء موجب كفارهي گناه يك سال ميشود»( ).
از صادق: روایت است که میفرماید: «هر کس که بتواند ماه محرم را روزه بگیرد، این روزه او را از هر بدی و پلیدی محافظت میکند».
ازپيامبر روايت است: «بهترين نماز پس از نمازهاي فرض، نماز در دل شب است و افضلترين روزه پس از ماه رمضان روزهي، ماه خداوند است كه آن را محرم مينامند»( ).
در اينجا اين سؤال به ذهن ميرسد كه آيا باز هم براي فرد و يا افرادي مجال اين هست كه بگويند، روزهي روز عاشوراء را آل زياد، آل ابو سفيان و ..... از خودشان ساخته اند؟!!
آيا اين ادعا بي جا نيست كه ميگويند: اهل بيت از روزهي، روز عاشوراء نهي كرده و آن را تحريم نموده؟
از علي روايت است كه فرمود: «عاشوراء را روزه بگيريد، نهم و دهم آن را بطور احتياط روزه بگيريد، چون گناهان سال قبل خواهد بود و حتي اگر كسي از شما بي خبر بود كه اين روز عاشورا است و چيزي خورد، پس از اينكه خبر شد، ديگر نخورد تا آن روز را به پايان ببرد( ).
اي دروغگو! آيا توجه داري كه چگونه امير المؤمنين علي بر روزهي اين روز ـ عاشوراء ـ كه تو و امثال تو، تلاش ميكنيد مسلمانان را از اجر آن محروم نماييد، حريص بوده است. پس بدان كه امير المؤمنين امر كرده كه حتي اگر كسي در اين روز غذا خورد، روزه اش را بگيرد و تمام كند.
و از ابن عباس م روايت است كه: هرگاه هلال ماه محرم را ديدي، خودت را آماده كن و چون روز نهم شد روزه بگير. راوي گويد: پرسيدم: آيا رسول الله ص به همين صورت روزه ميگرفت؟ گفت: آري( ).
تيجاني ادعا كرده بود كه علماي اهل سنت روايات روزهي عاشوراء را بنام پيامبر جعل كرده اند و فضايلي براي آن بافته اند، مبني بر اينكه اين روزي است كه خداوند در آن توبهي آدم را پذيرفته و كشتي نوح بر كوه نشسته است.
اين ادعا دلالت بر جهل و ناداني گوينده دارد ويا آگاهانه خودش را به بي خيري ميزند، چون شيخ طائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسي از ابو جعفر روايت ميكند كه فرموده: «در روز عاشوراء كشتي نوح بر جودي نشست بنابر اين نوح به جنها و انسانهايي كه با او بودند دستور داد، روزه بگيرند و ابو جعفر گفت: آيا ميدانيد اين روز چه روزي است؟ اين روزي است كه خداوند در آن توبهي آدم و حوا را پذيرفت و در همين روز دريا براي بني اسرائيل شكافته شد و فرعون و كساني كه با او بودند غرق شدند و موسي بر فرعون غلبه كرد و در همين روز ابراهيم متولد شد و خداوند توبهي يونس و قومش را پذيرفت و عيسي بن مريم در آن متولد شد( ).
رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر بن طاووس شیعه آن را روایت کرده است، چنانکه میگوید: «و اخبار بسیار زیادی که تشویق بر روزه محرم میکند را آورده و ذکر کرده ام»( ).
و این روایت را حر عاملی( ) و نوری طبرسی( ) و حسین بروجردی( ) و یوسف بحرانی( ) ذکر کرده اند.
نوري طبرسي از جعفر بن محمد روايت ميكند كه فرمود: كشتي در روز عاشوراء بر جودي فرود آمد، نوح به آناني كه از جن و انسانها با او بودند دستور داد روزه بگيرند و در اين روز خداوند توبه آدم را قبول كرد»( ).
آيا اينها هم روايت اهل سنت است؟ اينها را چه كسي يا چه كساني جعل كرده اند؟
و صدوق در «المقنع» روايت ميكند كه در روز عاشوراء خداوند توبه آدم را قبول كرد و كشتي نوح بر جودي فرود آمد و موسي از دريا عبور كرد و عيسي بن مريم متولد شده و خداوند در آن يونس را از شكم ماهي بيرون نموده و در همين روز خداوند يوسف را از چاه بيرون كرده است و توبهي قوم يونس را پذيرفته و داود، جالوت را كشته، لذا هر كس اين روز را روزه بگيرد، گناهان هفتاد سالش بخشيده ميشود و اعمال پوشيده يا گناهان پوشيده اش بخشيده ميشود»( ).
و در حديثي، زهري از علي بن حسين؛ روايت ميكند كه ايشان فرمودند:
روزهي عاشوراء از روزهايي است كه فرد در گرفتن و نگرفتن آن صاحب اختيار است( ).
و در الفقه الرضوي مانند اين روايتي آورده است( ).
تیجانی بعد از این چه میگوید؟!
خوب است که تیجانی بداند روایات روزه عاشورا با اسانید معتبر و صحیحی از طریق شیعه روایت شده است در حالی که روایات نهی کننده از روزة عاشورا با اسانید ضعیفی روایت شده است همچنانکه شیخ شیعه حاج سید محمد رضا حسینی حائری در کتابش «نجاه الأمه فی اقامه العزاء علی الحسین و الأئمه» صفحه 145، 146، 168 چاپ قم در ایران سال 1413هـ به این امر اعتراف کرده است.
پس تیجانی بعد از این چه میگویند؟
سيد محمد رضا حسيني در كتاب «نجاة الامة في اقامة العزاء علي الحسين و الائمة» در صفحهي 145/146/148 چاپ سال 1413 هـ. ميگويد: رواياتي كه مؤيد و مشوق روزهي عاشوراء است با سند هاي معتبر از طرق شيعه روايت شده، اما سند رواياتي كه روزه گرفتن را نهي ميكند، همه ضعيف هستند.
و اين حقيقت، نظريهي دكتر احمد راسم نفيس را رد ميكند كه گفته است:
«ابزار تبليغاتي دستگاه امويها، حقايق را عوض كرده و روز مصيبت بزرگ را به روز عيد و خوشحالي تبديل نمود و اين همان است كه تا امروز ادامه دارد و متداول است( ).
شايان ذكر است كه هيچ كس از اهل سنت روز عاشورا را عيد نميگيرد و عيد نميداند، چگونه فردي كه خودش را پيرو سنت پيامبر و پيروان راستينش كه بي شك امام حسين؛ يكي از افضل ترين آنهاست، ميداند، باز در روز شهادتش اظهار سرور و خوشحالي كنند؟!
هرگز چنين نيست.
و آيا شيخ طوسي، صدوق، حر عاملي، نوري طبرسي، ابن طاووس وتمام مراجع و علماي شيعه كه روايات روزهي روز عاشوراء را روايت كرده اند، از مزدوران و ترويج دهندگان تبليغات امويها هستند كه حقايق را منقلب كرده اند؟؟؟
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت كه روايات تشويق به روزهي عاشوراء را هم اهل سنت وهم شيعيان از رسول الله ص و ائمه روايت كرده اند و از نظر هر دو گروه اين روايات صحيح اند و آنان با اقتدا به پيامبرشان اين روز را روزه ميگيرند.
برخي اعتراض ميكنند كه چرا اهل سنت همانند شيعيان روز عاشوراء را عزا نميگيرد؟
با توجه به آنچه گفته شد پاسخ از دو جهت روشن است:
اول اينكه: پيامبر به اتفاق اهل سنت و شيعيان، روزه گرفتن اين روز را سنت قرار داده است و الحمد لله، اهل سنت به پيروي از پيامبر و ائمه اين روز را روزه ميگيرند.
دوم اينكه: پيامبر دستور نداده كه اين روز ويا روز مخصوص ديگر را روز عزا، نوحه و غم و اندوه قرار دهيم و حتي طبق روايات صحيحي كه از طريق اهل سنت و شيعه نقل شده، از اين اعمال نهي فرموده و ميفرمايدكه: «النياحة من عمل الجاهلية» مورد اتفاق هر دو گروه است و به علاوه روايات ديگري نيز وجود دارد كه ما در مبحث «ناجايز بودن نوحه خواني» آورديم.
وانگهي، بزرگترين مصيبت براي مسلمانان، مصيبت از دست دادن رسول الله است؛ چون خود رسول الله آن را بزرگترين مصيبت معرفي كرده است و فرمود: «من أصيب بمصيبة فليذكر مصيبته بي فانها اعظم المصائب»: ( )هر كس به مصيبتي گرفتار شد، بايد به ياد مصيبتش بيافتد كه بخاطر از دست دادن من به آن گرفتار شده، چون اين بزرگترين مصيبتها ست».
علي رغم اين باز هم مسلمانان و حتي اهل بيت در طول زمانهي گذشته بويژه سه قرن اول، در سالگرد وفات رسول الله ص، عزا نگرفتند و نوحه خواني نكردند.
و سؤال اينجاست كه آيا امام علي؛ و امام حسين؛ هر سال به مناسبت وفات رسول الله ص عزاداري ميكردند و جلسات نوحه خواني برپا ميكردند و آن روز را تعطيل مينمودند آن چنانکه شيعيان امروزی انجام میدهند؟
و همچنین مسلمانان سالروز وفات ابوبکر صدیق و شهادت عمر فاروق و عثمان ذی النورین و علی مرتضی رضی الله عنهم أجمعین را روز ناراحتی و نوحه خوانی قرار ندادند، آنچنانکه شیعه این کار را هر ساله انجام میدهند.
چرا شیعه در روز وفات پیامبر عظیم الشأن اسلام عزاداری نمیکنند؟ مگر این مصیبت از شهادت حسین رضی الله عنه بزرگتر نیست؟!.
چرا حسن و حسین رضی الله عنهما هر ساله برای پدرشان علی س عزاداری نمیکردند؟!.
مگر منزلت علی رضی الله عنه از حسن و حسین بالاتر نیست؟!( ).
در اين بحثي نيست كه ائمهي بزرگوار چنين كارهايي نكرده اند. این در حالیست که خود شیعیان، حسین را دعوت کردند سپس خلف وعده کرده ,ایشان را حمایت نکردند و در نهایت هم خودشان ایشان را به شهادت رساندند، این فرموده حسین رضی الله عنه است که خود شیعیان روایت کرده اند:
"بسم الله الرحمن الرحیم
أما بعد:
خبر بسیار درد آور کشته شدن مسلم بن عقیل و هانئ بن عروه و عبدالله بن یقطر به ما رسیده است و شیعیان ما، ذلیلمان کرده اند پس هر کدام از شما دوست داشت که برگردد, برگردد و هیچ ذمتی بر ایشان نیست، سپس تمام مردم متفرق شدند و هر کدام به سمتی رفتند و ایشان را رها کردند تا اینکه فقط یارانش که با ایشان آمده بودند باقی ماندند.(تعداد بسیار کمیکه به ایشان گرویده بودند)( ).
پس شیعیان پیشین بودند که حسین را رها کرده و ایشان را خوار و ذلیل کردند.
مگر شما نگفته بودید: «.... شیعیان مسلمان هستند... منصفان به کتابهای عقیدتی شیعیان برگردند تا از افکار و عقایدشان اطلاع یابند نه اینکه کتابهای مخالفین را بخوانند که در آن بر ما افتراء و دروغ بسته شده است که هیچ صاحب دیانتی به آن راضی نمیشود و هیچ عاقل منصفی آن را قبول نمیکند( ).
ما حرف شما را قبول کردیم و از کتابهای مخالفین هم استدلال نکرده ایم بلکه تمام روایتها را از کتابهای خودتان ذکر کرده ایم و همین کتابهای عقیدتی شماست که روزهی عاشورا را ثابت کرده و از نوحه خوانی منع میکند در حالی که شما با آن مخالفت میکنید.
همه این روایتها از کتابهای خودتان است در حالی که شما به دروغ آن را به امویان نسبت میدهید!.
مخالفان شیعه برای رد خرافات شیعه به کتابها و سخنان علمای شیعه استناد کرده و میکنند، به عنوان مثال اتهام قول به تحریف قرآن کافی است، زیرا دلیل مخالفین برای نسبت دادن قول به تحریف قرآن به شیعه روایتهای متواتری است که علمای شیعه آن را به صراحت اعلام کرده اند که جزو ضروریات دین شماست و رد و عدم پذیرش این همه روایات و اخبار وارده در کتابهایتان, مستلزم مردود دانستن تمامیروایات وارده در این کتابهاست و گمان نمیکنم شما متوجه این مسأله نباشید.
متأسفانه یکی از مشکلات تشیع هم تقیه است که امام شما خمینی در این باره میگویند: «اگر تقیه نبود مذهب شیعه در معرض نابودی و انقراض قرار میگرفت»( ).
و همچنین جعفر صادق رحمه الله فرموده اند: - البته از دیدگاه ما این سخنان به ایشان نسبت داده شده است و ایشان از چنین گفتاری مبرا هستند-«شما بر دینی هستید که اگر آن را پنهان کنید خداوند شما را عزیز میگرداند و اگر آن را پنهان نکنید خدا شما را خوار و ذلیل میکند»( ).
و در روایتی دیگر - که به ایشان نسبت داده اید -: «کسی که تقیه نکند از شیعة علی نیست»( ).
همچنین کلینی و کاشانی از ابوعبدالله (جعفر صادق) روایت کرده اند که فرموده است: «کسی که روزش را با افشا کردن سر و راز ما شروع کند خداوند گرمیآهن و تنگی مجالس را بر او مسلط میکند»( ).
در روایتی دیگر از صادق: «کسی که خود را ملزم به تقیه نکند از ما نیست»( ).
آیا این اخلاق کسیست که در گفتارش راستگوست؟
ممکن است علمای شما توجیه کنند که جایز بودن تقیه فقط در وقت خطر بر جان و خطر مرگ است ولی امام شما خمینی حتی در حالت عادی هم آن را جایز دانسته اند.
امام شما خمینی گفته اند: «جایزبودن تقیه، بلکه واجب بودن آن فقط در هنگام ترس نیست حتی مصلحتهای خیلی کوچک هم سبب واجب شدن تقیه در مقابل مخالفین میشود . اگر چه در امن و امان باشید و از کسی هم ترسی نداشته باشید( ).
حال خودتان قضاوت کنید چگونه میشود ما بدانیم که شما تقیه (نفاق) میکنید یا راست میگویید؟!
آیا میتوانید جواب این سؤال را که هر انسان عاقلی به حیرت میاندازد,را بدهید؟!.
آیا ممکن است سر و راز این پنهان کاری که در مذهب شما واجب است برای مسلمانان بیان کنید؟!.
آیا این روایات از کتابهای شماست یا از کتابهای مخالفان؟
آیا شما میدانید چه کسی اولین بار شیعیان را به نوحه خوانی و گریه و زاری و برگزاری عزاداری بر حسین رضی الله عنه در کوچه و بازار و حسینیه امر کرده است؟
آیا میدانید اولین بار چه کسی شیعیان را به تبریک گفتن در روز غدیر امر کرده است؟.
عالم شیعی به اسم معز الدوله که در زمان آل بویه میزیسته است برای اولین بار شیعیان را به این خرافات و گمراهی کشاند و نه اهل بیت رضی الله عنهم( ).
و قطعا اهل بيت بر خلاف حديث پيامبر ص كه ميفرمايد: «نوحه خواني از اعمال جاهليت است». عمل نميكنند.
واينكه پيامبر ص به فاطمه رضي الله عنها فرموده:
وقتي من مُردم بر من روي مخراش و مو پراكنده نكن و آه و واويلا و مجلس نوحه خواني بر پا مكن .....»( ). رفتار نكرده اند؛ چون اهل بيت از همه به پيروي از حديث رسول الله سزاوارتر ند.
مگر شيخ شيعيان ابو جعفر طوسی اجماع بر تحريم نوحه خوانی و مداحی را نقل نکرده اند( )؟؟!
علي رغم آنچه گفته شد، گفتني است كه در نقل اخبار و حوادث، مبالغه و تناقض گويي فراوان شده، بطور مثال احمد حسين يعقوب ميگويد: «بخاطر كشتن امام حسين و نابودي اهل بيت، ابن زياد 000/30 سي هزار جنگجو گرد آورد»( ). و در جاي ديگر از قول امام حسين نقل ميكند كه در شب عاشوراء كه صبحش به شهادت رسيد، خطاب به همرا هانش گفت: «اي خانواده و شيعيانم! اين شب را براي خود شتري بحساب آوريد و خودتان را نجات دهيد كه هدف اينها كسي غير از من نيست و اگر مرا بكشند، در فكر نابودي شما نيستند،خداوند به شما رحم كند، خودتان را نجات دهيد كه شما از بيعت من آزاديد»( ).
در اين روايت مشاهده ميكنيد كه امام حسين؛ تصريح ميكند كه هدف مخالفانش نابودي شخص امام است. در حالي كه آقاي احمد حسين ميگويد:
عبد الحسين حلي با اشاره به موضوع تحريف تاريخ و تناقض گوييها ميگويد:
آري! راست بودن اين اخبار روشن نيست و به همين صورت تمام روايات بدون استثناء به دو دسته هستند؛ دسته دروغ بودنشان روشن است و دستهي ديگر راست بودن آنهامشخص و قطعي نيست و اگر مردم بر خودشان لازم بگيرند كه كسي از آنها بجز از فرد راستگو و كسي كه راستگويي اش مشخص است روايت نكند هر چند با شيوه آشكار و معروف در كتابهاي اصول و حديث، با اقوال مورخان باطل ميشود»( ).
و نيز اينكه نقل ميكند كه امام حسين؛ شب عاشوراء را خطاب به همراهان و خانواده اش گفت: «اي خانواده ام و اي .... اين شب را شتري به حساب آوريد برويد ....».
با روايتي كه آقاي دكتر احمد راسم نفيس و كسان ديگر نقل كرده اند كه امام حسين، خطاب به محمد بن حنيفه( ). از جدش رسول الله و ديگران كه او را از بردن زنان وخانواده اش منع ميكردند، گفت:
«همانا خداوند خواسته كه زنانت را اسير ببيند». در تناقض است؛ چون وقتي امام حسين ـ آن طور كه ادعا ميشود ـ ميدانست خداوند خواسته زنانش را اسير ببيند، چگونه خطاب به آنها ميگفت: «ای اهل و شیعة من این شب را بیدار باشید در عبادت کردن....».
و نيز عبد الحسين حلي ميگويد:
«حوادث طف به ما نرسيده تا اينكه ما آنها را بوسيله شيخ مفيد و شيخ سعيد و شيخ طوسي و سيد و امثال اينها بصورت مرسل (حديثی که منقطع باشد) از آنها گرفتيم و از همهي مورخان، ابن جرير طبري بيشتر روايات مرسل را از ابو مخنف نقل كرده كه كه از همه موثقتر است و ابو مخنف هم در حادثه حضور نداشته است»( ).
بخش ششم: ثواب زيارت قبر امام حسين و مسئلهي ساختن بارگاه ها بر روي قبرها
مبحث اول: ثواب زيارت امام حسين
روايت ميكنند ابو الحسن ماضي ميگويد:
هر كس حسين؛ را زيارت كند در حالي كه حقش را بشناسد، خداوند گناهان گذشته و آينده اش را ميبخشد( ).
از ابو عبد الله؛ روايت است: «هر كس حسين؛ را زيارت كند، خداوند برايش 80 حج مقبول مينويسد»( ).
از ابو عبد الله؛ روايت است: هر كس به زيارت قبر حسين؛ در حالي بيايد كه حقش را بشناسد؛ مانند اين است كه با رسول الله سه حج انجام داده است»( ).
از ابو عبد الله روايت است: هر كس به زيارت قبر حسين برود در حالي كه حقش را بشناسد؛ ماننداين است كه صد حج انجام داده است( ).
ازحذيفه بن منصور روايت است كه ابو عبد الله؛ به من گفت: چند حج انجام دادي؟
گفتم /19 تا، گفت:
اگر آن را /21 حج كامل كني برايت ثواب كسي نوشته ميشود كه يك بار به زيارت حسين رفته باشد( ).
و از محمد بن مسلم از ابی عبدالله روایت است که فرمود: «کسی که قبر حسین را زیارت کند در حالی که حق او را میداند، ثواب هزار حج مقبول برای او نوشته خواهد شد و تمام گناهانی که انجام داده و انجام خواهد داد، بخشیده خواهد شد».
دربارهي سجده بر خاك كربلاء رواياتي دارند:
از آيت الله عظميمحمد حسين شيرازي پرسيدند:
ميگويند زمين كربلاء از زمين مكه افضل تر است .... آيا اين صحيح است؟
ايشان در پاسخ ميگويند: آري( ).
محمد حسين كاشف الغطاء، شعر زير را به همين موضوع ذكر كرده است:
و من حديث كربلاء و الكعبه لكربلاء بان علو الرتبه لكربلاء بان علو الرتبه( ).
سخن مقايسهي كربلاء باكعبه است كه رتبه كربلاء بالاتر و آشكارتر است، بالاتر بودن رتبه اش آشكار شد.
آيت الله دستغيب ميگويد:
«خداوند با عبادت قبر حسين؛ در عوض عبادت بيت الله لطفي كرده تا هر كس توفيق زيارت بيت الله الحرام را نداشته باشد، به زيارت حسين؛ برود و حتي براي برخي از مؤمناني كه شرايط زيارت را رعايت ميكنند، ثواب بيشتر از حج داده ميشود. همان طور كه در بسياري از روايات وارده در اين موضوع تصريح شده است»( ).
در روايتي كه به رسول الله ص نسبت ميدهند، آمده كه فرمود:
«كربلاء پاكترين نقطهي زمين است و حرمتش بسيار بزرگ است و آن از بطحاي بهشت است»( ).
لازم است بدانيم كه زيارت حسين رضي الله عنه از دين نيست و دين قبل از وجود ضريح امام كامل شده است و زيارت امام حسين پس از ترويج اين روايت بوجود آمده، خداوند متعال ميفرمايد: «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا» امروز دينم را بر شما كامل و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را بعنوان دين براي شما پسنديدم.
وبديهي است كه رسول الله ص به امير المؤمنين علي حسن، حسين، ابوذر، مقداد بن اسود، عمار بن ياسر ، و حذيفه بن يمان، ابو سعيد خدري، و ديگر اصحاب، چنين دستوري نداده است ضمن اينکه از چنين فضيلتی محروم شده اند!.
شايد گفته شود اينهايي كه شما ميگوييد قبل از شهادت امام حسين؛ زيسته اند، روايات فضيلت زيارت حسين؛ را ائمهي معصومين -كه پس از او بوده اند- روايت كرده اند.
آري اين درست است كه امير المؤمنين و صحابه؛ پيش از شهادت حسين زيسته اند، اما آنهايي هم كه پس از شهادت امام حسين؛ زيسته اند از آنها رواياتي در دست است كه مخالف اين رسوم است كه ما مشاهده ميكنيم:
بطور مثال از امام صادق روايت است: حنان بن سدير ميگويد: به ابو عبد الله؛ گفتم دربارهي زيارت قبر حسين چه ميگويي؟ چون شنيديم برخي ازشما گفته اند زيارت حسين با يك حج و عمره برابر است، فرمود: اين روايت چقدر مشكل است، با اينها برابر نيست؛ ليكن زيارتش كنيد و به او جفا نكنيد؛ چون او سردار جوانان بهشت است ....»( ).
مبحث دوم: ساختن بارگاه و ساختمان بر قبر ها از دين نبوده و از امور نو پيدا و بدعت است
شيعيان با ساختن گنبد و بارگاه بر قبر ايشان مرتکب گناه و بدعتی شده اند که خودشان هم به اين مسأله اعتراف دارند. شيرازي ميگويد:
شيعيان معتقدند، ساختن ضريحها، قبه ها و بارگاهها بر مرقدهاي پيامبران، أئمه و شخصيتهاي اسلامياز افضل ترين مقربات ـ عوامل نزديكي ـ به خداوند است( ).
رواياتي كه در كتب و منابع اصلي شيعه آمده، ديدگاه مذكور را رد ميكند. به روايات زير توجه كنيد:
از ابو عبد الله؛ روايت است:
رسول الله ص نهي كرده كه بر قبر ها نماز خوانده شود، يا بر آن بنشينيد و يا ير آن بنايي بسازند( ).
روايت است رسول الله ص از اينكه در قبر ها گچ بكار برده شود يا بنايي بر آن بسازند و يا بر آن بنشينند، نهي كرده است( ).
به همين دليل ميبينيم كه ائمه اين نهي را نقل كرده اند؛ از امام صادق؛ روايت است كه فرمود: هفت چيز حرام است: رشوه خوردن در قضاوت، پولي كه زن زنا كار در برابر عمل زشت دريافت ميكند، پولي كه جادوگر و كاهن در يافت ميكنند، پول فروش سگ و پولي كه براي ساختن بناهايي كه بر قبر ها ساخته ميشود( ).
از علي بن جعفر روايت است:
به ابو الحسن موسي بن جعفر؛ گفتم آيا ساختن بارگاه بر قبرها و نشستن بر قبور درست است؟
گفت: درست نيست بر قبرها بنايي ساخته شود، بر آنها بنشينند، گچ به كار ببرند و يا از گل استفاده كنند( ).
بنابراين بر همة مسلمانان واجب است كه به رسول الله ص و امير المؤمنين و أئمه اقتدا كنند و شكي نيست كه سعادت و نيك بختي در پيروي از رسول الله ص و پيروان بر حقش است.
و از سماعه بن مهران روايت است كه از ابو عبد الله در خصوص زيارت قبر و ساختن مساجد بر قبر ها سؤال كردم، فرمود: زيارت قبور ايرادي ندارد اما نبايد بر كنار قبر ها مساجد ساخته شود.
و پيامبر ص ميفرمايد: «لا تتخذوا قبري قبلة و لا مسجدا فان الله عزوجل لعن اليهود و النصاري حيث اتخذوا قبور انبيائهم مساجد»( ) قبر من را قبله و مسجد قرار ندهيد، كه خداوند يهود و نصاري را آنگاه كه قبور پيامبران خود را مساجد قرار دادند، لعنت كرد».
از امير المؤمنين علي روايت است، از رسول الله ص شنيدم ميگويد: «لا تتخذوا قبرى مسجداً و لا بيوتكم قبورا و صلوا علَي حيثما كنتم فان صلاتكم و سلامكم يبلغني» و في رواية: «لا تتخذوا قبوركم مساجد»( ) قبر مرا مسجد قرار ندهيد و خانه هايتان را به قبرستان تبديل نكنيد ـ با خواندن قرآن آن طور كه در روايت ديگر آمده ـ و هر جا بوديد بر من درود وسلام بفرستيد كه هر جا باشيد، درود و سلام شما به من ميرسد.
در روايتي ديگر آمده: قبرهايتان را مسجد قرار ندهيد.
شايان ذكر است كه محمد حسيني آل كاشف الغطا در مسأله ساختن بارگاه بر قبرها در كتاب: «نقض فتاوي الوهابيه /27» هيچ اشارهاي به اين همه رواياتي كه در كتابهاي شيعه آمده، نكرده و جاي سؤال است كه چرا ايشان اين كار را نكرده اند؟ شايد به اين دليل باشد كه در ذهن خوانندگان اين توهم را ايجاد نمايد كه اين روايات فقط از طرق اهل سنت روايت شده و فقط در كتابهاي اهل سنت است؛ چون بعيد بنظر ميرسد كه فردي مانند كاشف الغطا از وجود اين روايات در كتابهايش بي خبر باشد؟!
و محمد حسين كاشف الغطاء در كتاب مذكور حديثي را كه مسلم از علي روايت كرده است: كه رسول الله ص به من دستور داد كه هيچ قبر مشرفي يعني: ساخته شده و بلند شده از زمين را رها نكنم مگر اينكه با زمين برابر و يكسان كنم».
او به ديگر رواياتي كه به صراحت از ساختن و بلند كردن قبرها نهي ميكند و از طرق فريقين نقل شده، هيچ اشارهاي نكرده، و این قطعا دلیل محکمیاست که ثابت میکند علمای این طائفه (شیعه) عمدتا برای نصرت و پیروزی مذهبشان دروغ میگویند و مردم را گمراه میکنند.
و بعد از این دلائل، صداقت خمینی ثابت میشود هنگامیکه گفت: «اگر تقیه نباشد مذهب شیعه در معرض نابودی و انقراض قرار میگیرد».
از اين عمل كاشف الغطاء چنين بر ميآيد كه عدهاي هستند كه نميخواهند مردم از بسياري از رواياتي كه از رسول الله، امير المؤمنين و ائمه ثابت است، باخبر شوند؛ زيرا اگر باخبر شوند، سليقه ها و نظريات شخصي شان زير سؤال ميرود.
گفتني است كه: دو روايت از طرق شيعه آمده كه روايت مسلم را تاييد ميكند.
اول: كليني و حر عاملي از ابو عبد الله؛ روايت ميكنند كه فرمود:
امير المؤمنين فرموده است، رسول الله ص مرا به مدينه فرستاد و دستور داد: هيچ عكس و مجسمهاي نگذارم مگر اينكه نابودش كنم و هيچ قبر ساخته شدهاي نگذارم مگر اينكه با خاك يكسان كنم و هيچ سگي را نگذار مگر اينكه بكشم»( ).
دوم: كليني و حر عاملي از ابو عبد الله؛ روايت كرده اند كه فرمود: «امير المؤمنين فرموده: رسول الله ص مرا براي نابودي قبرهاي ساخته شده و شكستن مجسمه ها فرستاد»( ).
فرد ديگري بنام حسن سعيد روايت صحيح مسلم را كه از علي است، ذكر كرده و سپس روايت ديگري از مسلم و ترمذي آورده كه رسول الله ص از استفاده كردن گچ براي قبور و ساختن بناء بر قبور نهي كرده است پس از ذكر اين روايتها ادعا ميكند كه امت بر ساختن بناء بر بارگاه و قبور و نوشتن بر آنها اجماع كرده اند، اين ادعايي بيجا و نادرست است، وانگهي اجماع در صورت نبود نص معتبر است، با وجود نص اجماع اعتبار ندارد.
برای اطلاع بيشتر به کتاب (تحذير الساجد من إتخاذ القبور مساجد) نوشته محدث ناصر الدين آلبانی مراجعه کنيد.
و ادامه داده اند:
اثنا عشري بر اين امر اجماع داشته اند، دليل اين رواياتي است كه خود اماميه از ائمه نقل كرده اند و ما برخي از آنها را ذكر كرديم.
نظريات و آراء فقهاي اماميه:
شيخ يوسف بحراني ميگويد:
گروهي از اصحاب به كراهيت استفاده از گچ براي قبور و ساختن بنا بر قبرها تصريح كرده اند و ظاهرا در روايت «التذكرة» آورده كه بر مكروه بودن اين مسئله اجماع است و شيخ در«النهايه» ميگويد:
استفاده كردن گچ براي قبور و آراستن قبرها مكروه است.
در المبسوط ميگويد: گچ كردن قبرها و ساختن بنا بر آنها در جاهاي مباح، مكروه است( ).
ملامحمد باقر سبزواري ميگويد: بنا كردن ساختمان ـ بارگاه ـ بر قبرها مكروه است.
مصنف در «التذكرة» نقل كرده كه بر مكروه بودن اين مسئله اجماع شده است و شيخ هم اين اجماع را ذكر كرده است.
در الذكري ميگويد: بنا كردن ساختمان بر قبر و مسجد قرار دادن آن مكروه است ....
در الذكري پس از نقل اين اخبار ميگويد: اين اخبار را صدوق، شيخان و جماعتي از متأخرين در كتابهايشان نقل كرده اند و هيچ قبري را استثناء نكرده اند( ).
محمد جواد حسيني عاملي مكروه بودن ساختن بارگاه و بنا بر قبور را نيز با اجماع نقل كرده است( ).
با اين حال سبزواري از قول شهيد اول نقل ميكند كه اماميه بر مخالفت با اين اجماع، اتفاق كرده اند! اجماعي كه شيخ طائفه ابوجعفر طوسي و علامه حلي و ديگر علماي( ) شيعه نقل كرده اند، علاوه بر اين در نوحه خواني و سينه زني و..... نيز بر خلاف اجماع شان عمل ميكنند؟؟؟
سخن آخر: نتيجهي بحث
در پايان اين بحث خلاصهي نتايج بدست آمده به شرح زير است:
1ـ اهل كوفه بودند كه به امام حسين؛ نامه نوشتند و از آن بزرگوار خواستند به كوفه و (عراق) بيايد، اما طولي نكشيد كه عهد و پيماني كه با فرستادهي امام، مسلم بن عقيل بسته بودند، را شكستند و به مسلم خيانت كردند و در نهايت مسلم به شهادت رسيد و پس ازآن با امام حسين همين كار را كردند و امام حسين را خودشان كشتند و آنها تنها به امام حسين؛ خيانت نكردند بلكه پيش ازامام حسين به پدر و برادر بزرگوارش نيز خيانت كردند و حتي بعد از آنها به ديگر ائمه اهل بيت نيز خيانت نمودند.
2ـ علي و اهل بيت با صحابهي رسول الله ص رابطهي دوستانه و آنها را دوست داشتند تا جايي كه نامهاي آنها را براي فرزندانشان انتخاب ميكردند. پر واضح است كه هر كس براي فرزندانش نامهايي را انتخاب ميكند كه دوست دارد.
3ـ آنچه امروز بنام شعائر حسيني رواج دارد در زمان أئمه نبوده بلكه در قرون اخير پس از ائمه بوجود آمده است لذا ميبينيم كه نوحه خواني و به سر وصورت زدن و پوشيدن لباس سياه به اجماع اماميه حرام است و اين را از علماء و كتابهايشان بطور مستند نقل كرديم.
4ـ شيعيان اين زمانه روزهي روز عاشوراء را قبول ندارند و آن را به امويها نسبت ميدهند، ديديم كه روزهي روز عاشوراء در كتابها و منابع شيعه ثابت است.
5ـ امروزه شيعيان بنا كردن ساختمان بر قبرها را جايز ميدانند، در حالي كه ديديم رسول الله ص آن طور كه در كتابهايشان آمده از اين كار نهي كرده و طبق روايات و اجماع علني خودشان اين مسئله مكروه و ممنوع است.
در پايان اين بحث شايسته بنظر ميرسد كه اين نكته را توضيح دهيم كه خمس فقط از مال غنيمتي كه در جنگ عليه كفار بدست ميآيد، داده ميشود؛ زيرا از ائمه اهل بيت روايت است و بس.
اما به دو سبب دادن خمس از مال شخصی به نائب امام براي شيعيان جايز نيست:
اول: خمس فقط از مال غنيمتي كه در جنگ عليه كفار بدست ميآيد، از عبدالله بن سنان روايت است كه: شنيدم ابو عبد الله عليه السلام ميگويد: «ليس الخمس إلا في الغنائم خاصة» خمس نيست مگر خاص در اموال غنيمت»( ).
و از ابو عبد الله و ابو الحسن إ روايت است: «خمسي نيست مگر در اموال غنيمت»( ).
سبب دوم: ائمه خمس را براي شيعيان مباح اعلام كردند از ضريس كناسي روايت است:
ابو عبد الله؛ گفت: آيا ميداني از كجا زنا در ميان مردم رواج يافت؟
گفتم: خير.
گفت: از آنجا كه خمس ما اهل بيت را ندادند، بجز شيعيان پاك ما؛ چون خمس براي آنان و اولادشان حلال است»( ).
از ابو جعفر روايت است كه گفت:
امير المؤمنين آنان، شيعيان ـ را از دادن خمس معاف كرد تا فرزندانشان پاك باشند( ).
در اين مورد روايات زيادي در كتب شيعه وجود دارد كه شيعيان را از دادن خمس معاف ميكند و ما به خاطر طولاني شدن مطلب از نقل آنها صرف نظر كرديم.
شيخ طائفه محمد ابن حسن طوسي گويد:
در حالت غيبت به شيعيانشان اجازه دادند كه در حقوقشان ـ اهل بيت ـ و آنچه مربوط به خمس و غيره كه ناگزير بايد انجام دهند مانند: ازدواج، تجارت و مسكن تصرف كنند( ).
محقق حلي در الشرائع الاسلام و محمد باقر سبزواري در «ذخيرة المعاد» و ملا محسن فيض كاشاني در «مفاتيح الشرائع» و ديگر علماي مورد اعتماد اماميه فتوا يي شبيه فتواي مذكور داده اند، لذا براي شيعيان دادن خمس الزامينيست و ادلهي معتبر و مورد اعتماد اماميه خلاف آن را ثابت ميكند.
این نوشته ایست که خداوند نگارش آن را برای من میسر گرداند و از خداوند عز و جل مسألت دارم که با این کتاب به مردم نفع برساند و شکر و سپاس فراوان برای خداوند و درود و صلوات بر پیامبر گرامیاسلام و اصحاب و خاندان پاک اوست.
وصلى الله على محمد وعلى آل محمد باحسان إلى يوم القيامة والسلام.