معاويه بن ابي سفيان ب
شاگرد مکتب نبوت و کاتب وحی
تحقیق:
دکتر عبدالقدوس«راجی»
بسم الله الرحمن الرحيم
فهرست مطالب
مقدمه 3
چرا انتخاب سخن از معاویه؟ 4
نام، نسب و سال تولد 6
معاویه از اسلام تا وفات پیامبر r: 6
معاویه در مدرسهی نبوت 7
1- شرف روایت حدیث از پیامبر r: 7
2- معاویه به عنوان سر لشکر 8
3- معاویه کاتب وحی: 8
معاویه در زمان خلفای راشدین 10
فضیلت معاویه 11
حضور معاويه در غزوهی حنين 13
نوید جنت: 13
معاویه مبتکر و سر لشکر غازیان بحر 14
دعای مستجاب رسول الله r در حق معاویه 15
مُعاویه بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام 17
مُعاویه از دیدگاه صحابه و ایمهی دین 19
1- دیدگاه سعد بن ابی وقاص س یکتن از عشرهی مبشره 19
2- دیدگاه دانشمند امت اسلامی و ترجمان القرآن ابن عباس 19
الف- معاویه شاگرد مکتب نبوت و دانشمند دین 19
ب- معاویه سزاوار خلافت: 19
3 ـ دیدگاه مفسر وتابعی بزرگ مجاهد بن جبر 20
4- دیدگاه خلیفهی عادل عمر بن عبد العزیز 20
5- دیدگاه عبد الله بن مبارک محدث خراسان 21
6- دیدگاه محدث بزرگ معافی بن عمران 21
7- دیدگاه محدث شام ربیع بن نافع حلبی 21
8- دیدگاه امام اهل سنت امام احمد بن حنبل 22
رد بر تهمتها و طعنهای وارد شده بر معاویه 23
در بارهی مشاجرات بین معاویه و علی ب 26
1- صحابه معصوم از گناه نیستند: 26
2- در بار هی مشاجرات صحابه ما حق قضاوت را نداریم: 27
3- معاویه هیچگاه ادعای خلافت را نداشت: 27
4- علی نسبت به معاویه به حق نزدیکتر بود: 28
استخلاف يزيد 32
روی چه انگیزهای معاویه یزید را ولی عهد خود تعیین نمود؟ 34
نتیجه 37
فهرست منابع ومآخذ 40
مقدمه
الحمد للَّه رب العالمين، وصلى اللَّه وسلم على محمد خاتم المرسلين، وعلى آله وصحابته أجمعين وبعد:
اصحاب وياران گرامى پيامبرr شاگردان مکتب نبوت، پیشگامان دین، مشعل هدایت و به شهادت قرآن وسنت بهترين امت، وبرساير مسلمانان برترى دارند.
صحابه به بركت صحبت پيامبر r و به اساس پيشگامى در اسلام، و بنا بر مجاهداتيكه در راه الله به خرج داده اند، داراى مقام عالى، وجايگاه والاى هستند.
صحابه اشخاصي اند كه الله در قرآن و پيامبرشr در احاديث صحيحه محبت و رضايت شان را از آنها اعلام داشته است؛ بنابرآن بر ما مسلمانان نيز لازم است كه به تأسى از قرآن وسنت به آنها محبت واحترام داشته باشيم.
صحابه مؤمنان واقعى بودند كه دلهاى شان مملو از ايمان واخلاص، وايمانشان خالصانه، و از آلايش شرك ونفاق پاك بود؛ لذا مىبينيم كه قرآن در آيه هاى متعدد ايمان آنها را اساس و معيار ايمان ديگران قرارداده است كه اين خود دليل ايمان راستين آنها است. همانگونه که حديثهای صحیح لازم مى گرداند كه آنها را جز به خير و نيكى ياد نكنيم.
موضوع صحابه، تنها موضوع تاریخی محض نیست که هر تر و خشکی را که در حاشیه و یا متن کتاب های تاریخ دید، بدون تفکیک اینکه از کدام منبع ومصدر اخذ گردیده؟ راوی آن کیست؟ و بدون تشخیص صحت و سقم سند آن، این روایات تاریخی را مدار اعتبار قرار داده، وبر مبنای آن طعن وانتقادی را بر یاران گرامی پيامبرr روا داشت، بلکه بالاتر از آن، قضیهی دین است؛ چون صحابه سند دین ما هستند، و عدالت آنها به اتفاق اهل سنت از قرآن وسنت به ثبوت رسيده است.
آیات و احادیث صحیح بغض وعداوت با اصحاب، و روا داشتن طعن وسب به آنها را نشانهی کفر، نفاق وبى دينى معرفی کرده است..
چرا انتخاب سخن از معاویه؟
چون بسیاری از راویان تاریخ وتاریخ نویسان و برخی از طفیلیهای عرصهی علم وافراد مغرض بر مبنای روایات تاریخی – که 99% آن، موضوع، جعلی ویا ضعیف است- و با اعتماد بر منابع بیگانه وغیر موثق، تهمتها و برچسپ هایی را بر این صحابی بزرگ چسپانیده اند که دامن او از آلودگی آن کاملا پاک و مبرا بوده است، ویا برخی نظرهای اجتهادی او را بصورت مبالغه آمیز بزرگ ساخته، در نظر عامه گناه بزرگی جلوه داده اند.
برعکس از تمام خوبیها، قهرمانیها، فتوحات و ابتکارهای بی نظیر سیاسی، نظامی و اداری او چشم پوشی نموده اند.
لذا خواستم که گوشهی از زندگی این یار گرامی پیامبر r وخلیفهی مجاهد را – که نه تنها با نقل و روایت بلکه با تدبیر، سیاست حکیمانه وجهاد خود وسیلهی نشر و تبلیغ دین به نسل های آینده بود- در روشنی آیات ، احادیث صحیح، روایات تاریخی موثق ودیدگاه صحابه و ایمهی دین توضیح نمایم؛ زیرا سخن از معاویه، در حقیقت سخن از آن شخصیتی است که در مدرسهی نبوت تربیه و آموزش یافته است.
سخن از معاویه، در حقیقت سخن از آن یار گرامی پیامبر است که به شهادت قرآن مورد رضایت الله قرار یافته، مستحق بهشت برین گشته است.
سخن از معاویه، سخن از آن شخص امینی است که پیامبر در بزرگترین امانت الهی(وحی) بر وی اعتماد کرده کاتب وحی تعیین نموده است.
معاویه بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام است که نه تنها تاریخ اسلام بلکه تاریخ بشریت از تکرار نظیر آن عاجز مانده است. اگر این ابر مرد تاریخ از دیگر ملت ها میبود، او را با خط زرین در سرفهرست شخصیت های بزرگ تاریخ ثبت میکردند
سخن از معاویه، در حقیقت سخن از آن امیر مجاهد و مبتکری است که برای نخستین بار جنگ دریایی را ابتکار و به راه انداخته ، به زبان پیامبر r مستحق جنت گردیده است.
معاویه آن خلیفهی مدبر و فاتحی است که فتوحات اسلامی را بعد از سالها توقف، دوباره بروی مسلمانان ولشکر اسلامی گشوده است.
معاویه از دیدگاه سلف وایمهی دین حیثیت حجاب و پردهای را نسبت به دیگر صحابه دارد، شخصی این صحابی بزرگ را مورد انتقاد قرار داد، دیگران مانند: عمرو بن عاص، مغیره بن شعبه، ویا بالاتر از آنان طلحه، زبیر، عایشه و... نیز از شر او در امان نمی ماند. در این باره محدث شام ابو توبه ربیع بن نافع حلبی ميگويد: معاویه حجاب یاران رسول اللهr است، کسی این حجاب را بردارد، جرأت انتقاد به دیگر اصحاب را نیز پیدا میکند.
دکتر عبد القدوس «راجی»
نام، نسب و سال تولد
مُعاویه بن ابی سُفیان در بیست و پنجم محرّم سال سی و پنجم عام الفیل- برابر با پنج صدو نود وهفتم میلادی- پنج سال قبل از بعثت پیامبر r ، و هفده سال قبل از هجرت، در مکه متولّد شد.
پدرش ابی سفیان شریف قریش بود. مادرش هند دختر عُتْبَه بن ربیعه نیز از زنان اشراف قریش محسوب میشد.
نسب معاویه به حرب بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف قرشی میرسد که عبد مناف جد مشترک او و پیامبر r است. (6: ص231-234)( ).
معاویه از اسلام تا وفات پیامبر r
معاویه بنابر قویترین از اقوال در سال صلح حديبيه (6هـ) مشرف به اسلام شده بود، ولي از ترس پدرش نه اسلام خود را اظهار نمود ونه به مدینه هجرت کرد، و پس از فتح مکه، در بیست و سه سالگی، به همراه پدرش ابوسفیان و برادرش یزید بن ابی سفیان، اظهار اسلام نمود.
معاویه داستان اسلام آوردن خود را چنین حکایت میکند:
«لَمَّا كَانَ عَامُ الحُدَيْبِيَةِ، وَصَدُّوا رَسُوْلَ اللهِ r عَنِ البَيْتِ، وَكَتَبُوا بَيْنَهُم القَضِيَّةَ، وَقَعَ الإِسلاَمُ فِي قَلْبِي، فَذَكَرْتُ لأُمِّي، فَقَالَتْ: إِيَّاكَ أَنْ تُخَالِفَ أَبَاكَ. فَأَخْفَيْتُ إِسْلاَمِي، فَوَاللهِ لَقَدْ رَحَلَ رَسُوْلُ اللهِ مِنَ الحُدَيْبِيَةِ وَإِنِّي مُصَدِّقٌ بِهِ، وَدَخَلَ مَكَّةَ عَامَ عُمْرَةَ القَضِيَّةِ وَأَنَا مُسْلِمٌ. وَعَلِمَ أَبُو سُفْيَانَ بِإِسْلاَمِي، فَقَالَ لِي يَوْماً: لَكِنَّ أَخُوْكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَهُوَ عَلَى دِيْنِي. فقلت: لم آل نفسي خيرا، وأظهرت إسلامي يوم الفتح، فرحب بي النبي صلى الله عليه وسلم، وكتبت له». (6: ص 122، 34: ص 22)
«در سال صلح حديبيه در دل من گرايش اسلام پيدا شد، وبه مادرم اظهار نمودم، وی گفت: نبايد از پدرت مخالفت كني! پس اسلام خود را پنهان داشتم. سوگند به حدا هنگاميکه پیامبر r حديبيه را ترک گفت، من به او يقين و باور داشتم، ودر سال «عمرة القضاء» (7هـ) من مؤمن بودم، پدرم از اسلام آوردن من خبر شد وگفت: برادرت بهتر از تو است؛ چون او در دين من است، من در مورد خیر هیچ تقصیری نکردم، و روز فتح مکه اسلام خود را اظهار نمودم، پیامبر r مرا پذیرایی نمود، و به عنوان کاتب وی تعیین گردیدم».
معاویه در مدرسهی نبوت
معاویه بعد از مشرف شدن به اسلام تلاش نمود که گذشته های خود را با نور ایمان، علم و جهاد در راه اعتلای اسلام جبران نماید؛ بنابراین مواظب صحبت ومجلس های پیامبر r بود، بویژه مقام «کاتب الوحی» بودن وی، و قرابتش با پیامبر r فرصت استفادهی بیشتر را از مدرسهی نبوت برای او بهتر مساعد نمود، و در عرصه های مختلف از نور نبوت بهره مند گردیده است از جمله:
1- شرف روایت حدیث از پیامبر r
معاویه مانند سایر اصحاب و یاران گرامی پيامبر r به مدرسهی پر میمنت نبوت درس آموخت، وبه گرد آنحضرت r در سفر وحضر، در مسجد و خانه حلقه زد، و از او قرآن، احکام و معانی قرآن و احادیث را آموخت، و باکمال امانت داری آنرا ثبت وضبط نموده و برای نسل بعدی انتقال داد.
در مجموع از معاویه 163 حدیث نقل شده که از جمله:4 حدیث متفق علیه در صحیح البخاری و صحیح مسلم، و 4 حدیث در صحیح البخاری و 5 حدیث در صحیح مسلم روایت شده است. (25: ص 162)
2- معاویه به عنوان سر لشکر
هنگامیکه وی مسلمان شد، هنوز جوان خورد سالی بود که بیش از 24 سال عمر نداشت، ولی آثار نبوغ، شجاعت، قیادت و رهبری حکیمانه که در سیمای این شخصیت بزرگ تاریخ نمایان بود، و پيامبر r با فراست نبوت آنرا بخوبی احساس میکرد، و از سوی دیگر صداقت آن در ایمان، امانت داری و... این شایستگی را به او داد تا مورد اعتماد خاتم النبیینr قرار گیرد، و مسؤوليت بزرگ امارت را بر عهدهی این جوان بسپارد.
در این مورد شیخ الاسلام امام ابن تیمیه میگوید:
«فَإِنَّ مُعَاوِيَةَ ثَبَتَ بِالتَّوَاتُرِ أَنَّهُ أَمَرَهُ النَّبِيُّ r كَمَا أَمَرَ غَيْرَهُ وَجَاهَدَ مَعَهُ وَكَانَ أَمِينًا عِنْدَهُ يَكْتُبُ لَهُ الْوَحْيَ وَمَا اتَّهَمَهُ النَّبِيُّ r فِي كِتَابَةِ الْوَحْيِ». (2: ص 472)
«با تواتر ثابت است که پيامبر r معاویه را به عنوان امیر انتخاب نموده همانگونه که دیگران را تعیین نموده بود، معاویه با وی در جهاد شرکت کرده، و در مورد کتابت وحی پيامبر r به وی اعتماد کرده او را کاتب وحی نمود».
3- معاویه کاتب وحی
وحی بزرگترین امانت الهی است که خداوند متعال برای ادای این امانت، بزرگترین و بهترین مخلوقات را بر گزیده است، جبریل امین در میان فرشتگان برای تبلیغ وحی به پیامبران انتخاب گردیده است، همانگونه که پیامبران الهی در میان سایر بشر این مسؤوليت بزرگ را برعهده دارند. بر مبناي آيهء:ﭽ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﭼ (1: نساء:58)
«خدا به شما فرمان مىدهد كه (امانت ها)سپردهها را به صاحبان آنها رد كنيد».
پيامبر r مکلف بود که در کتابت وحی (قرآن) - که هیچ امانتی بزرگتر از آن نیست- اشخاص امانتدار وثقه را انتخاب کرده، این وظیفهی مهم را بر آنها بسپارد.
پس تعیین معاویه از طرف مقام نبوت به عنوان کاتب وحی که با تواتر ثابت است، بیانگر امانتداری، مقام وجایگاه بزرگ این ابرمرد تاریخ در نزد پيامبر r، وشایستگی آن به این کار مهم، ودلیل روشنی است بر اینکه این شخصیت مورد بحث ما مورد اعتماد آنحضرت r قرار داشت. علاوه بر اینکه در کتاب های سیرت، تاریخ، قراءات وعلوم القرآن موضوع «کاتب الوحی» بودن وی با تواتر ثابت شده است. (26: ص119، 6: ص232) امام مسلم در صحیح خود حدیثی در این مورد با الفاظ ذیل آورده است که با هم میخوانیم:
عن ابن عباس قال: «كان المسلمون لا ينظرون إلى أبي سفيان ولا يقاعدونه. فقال للنبي r: يا نبي الله، ثلاث أعطنيهن. قال:نعم. قال عندي أحسن العرب وأجمله أم حبيبة بنت أبي سفيان أزوجكها. قال: نعم. قال: ومعاوية تجعله كاتبا بين يديك. قال: نعم. قال. وتؤمرني حتى أقاتل الكفار كما كنت أقاتل المسلمين. قال نعم». (38: ص1945)
«عبد الله بن عباس ميگوید: مسلمانان توجهی به ابو سفیان نداشتند، ونه با او نشست وبرخاست میکردند؛ پس ابوسفیان از پيامبر r سه چیز را خواست: با دخترش ام حبیبه ازدواج نماید، معاویه را به عنوان کاتب خود بر گزیند و خود ابوسفیان را بحیث سر لشکر گروهی از مجاهدین در جنگ ها تعیین نماید تا با کفار نبرد کند، همانگونه که در برابر مسلمانان جنگیده بود. پيامبر r این سه پیشنهاد ابوسفیان را پذیرفت».
ودر دیگر روایت از عبد الله بن عباس باسند قوی (25: ص123) با صراحت بیشتر چنین نقل است: «وکان يکتب الوحی». يعني: معاويه كاتب وحي بود.
معاویه در زمان خلفای راشدین
خلیفهی اول ابوبکر صدیق ، یزید بن ابی سفیان را به صفت سر لشکر و معاویه را به عنوان سرباز ومجاهد به شام گسیل کرد. یزید، در آن جا موفقیت به دست آورد و دمشق فتح شد. یزید نیز به حکمرانی و ولایت دمشق برگزیده شد. (34: ص 60- 63)
خلیفهی دوم عمر بن خطّاب ، یزید را در حکمرانی دمشق ابقا کرد و فلسطین و نواحی اطراف آن را بر قلمرو وی افزود. (12: ص 52- 54)
در سال ۱۸ هجری قمری، یزید درگذشت، عمر بن خطاب برادرش معاویه را جانشین وی کرد، (25: ص 132)
عمر از لحاظ فراست و زیرکی جزء بزرگترین انسانها بود، و از لحاظ افراد شناسی آگاه ترین آنها بود، و از همه بیشتر ملتزم به حق بود و از همه به حقیقت آگاهتر بود.
(2: ص 472)
نه عمر بن خطاب ، و نه ابوبکر، هیچ گاه منافق و یا کسی از نزدیکانشان را برای ادارة امور مسلمین نگماشته اند و سرزنش، سرزنش کنندگان در اطاعت از فرمان یزدان آنها را باز نمیداشت.
با مرگ عمر، عثمان نیز معاویه را در جای خود ابقا کرد. بدین ترتیب معاویه در زمان خلافت سه خلیفهی نخست، به تدریج در شام، قدرت و محبوبیت کسب کرد ومدت بیست سال به عنوان امیر شام بود. (2: ص 472، 6: ص 232)
فضیلت معاویه
بزرگترین منقبت معاویه بن ابی سفیان اینستکه او مانند سایر اصحاب ویاران گرامی افتخار صحبت پيامبر r را داشت، ودر امت اسلامی هیچ فضیلتی بالاتر از مقام صحبت نیست؛ اصحاب و ياران گرامى پيامبرr به شهادت قرآن و سنت صحیح بهترين امت، و برساير مسلمانان برترى دارند به دلایل ذیل:
عن أبي سعيد الخدري رضي الله عنه قال: قال النبي : «لا تسبوا أصحابي فلو أن أحدكم أنفق مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم ولا نصيفه». (15: ص 1343، 37: ص 1967)
«یاران مرا بد و نا سزا نگویید؛ اگر یکی از شما برابر کوه احد مالی را صدقه نماید، برابر یک مشت و یا نیم مشت صدقهی آنها نمیباشد».
ودر حديث ديگر پيامبر r بهترين عصر، عصر خود، سپس عصر صحابه را قرار داده فرموده است: «خير أمتي قرني، ثم الذين يلونهم، ثم الذين يلونهم». (15: ص 1335) صحابه مؤمنان واقعى بودند كه دلهاى شان مملو از ايمان واخلاص، وايمانشان خالصانه، واز آلايش شرك و نفاق پاك بود ؛لذا مىبينيم كه قرآن در آيه هاى:
ﭽ ﮥ ﮦ ﮧ ﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﭼ(1: بقره:13)
«هنگاميکه بديشان(منافقان)گفته شود: ايمان بياريد همانگونه که تودهی از مردم ايمان آوردند».
ﭽ ﮃ ﮄ ﮅ ﮆ ﮇ ﮈ ﮉ ﮊﮋ ﭼ (1: بقره:137)
«اگر آنان ايمان بياورند، همان گونه که شما ايمان آورده ايد، بيگمان راهياب ميگردند...».
ايمان آنها را اساس ومعيار ايمان ديگران قرار داده است كه اين خود دليل ايمان راستين آنها است.
آيهءﭽ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭼ (1:حشر:10)
«کسانيکه پس از مهاجر وانصار به دنيا مي آيند، ميگويند: پروردگارا! ما را و برادران ما را که در ايمان آوردن بر ما پيشي گرفته اند، بيامرز، وکينه اي در دلهاي ما نسبت به آنها جاي مده...».
وحديث:«لاتسبوا أصحابي؛ فلو أن أحدکم أنفق مثل أحد ذهبا ما بلغ مد أحدهم ولا نصيفه».
لازم مى گرداند كه آنها را جز به خير و نيكى ياد نكنيم.
بغض وعداوت با اصحاب، ورواداشتن لعن وسب به آنها نشانهی نفاق وبى دينى است.
امام مالك/ با استناد به آيهء: ﴿لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ﴾ (1: سوره الفتح 29) مىفرمايد:
«من أصبح من الناس وفي قلبه غيظ على أحد من أصحاب رسول الله r فقد أصابته هذه الآية». (36: ص 247)
يعنى آيهی فوق شامل اشخاصي است كه با يكى از ياران پيامبرr عداوت ودشمنى داشته باشد، واو طبق اين آيه از زمرهی كفار محسوب مى گردد.
امام قرطبی اين گفتار امام مالك را توضيح داده ميفرمايد: «قلت: لقد أحسن مالك في مقالته وأصاب في تأويله. فمن نقص واحدا منهم أو طعن عليه في روايته فقد رد على الله رب العالمين، وأبطل شرائع المسلمين». (36: ص 247)
«امام مالک چه خوب فرموده و استنباط خوبی نموده است! پس شخصی کدام یکی از صحابه را انتقاد نموده، ویا طعنی در روایت او داشته باشد، او در حقیقت گفتار پروردگار عالم را رد کرده، دین اسلام را باطل قرار داده است».
پس هر فضیلت ومنقبتی که در مورد صحابه وارد شده، شامل معاویه نیز میباشد؛ چون او از اصحاب و یاران راستین رسول الله r بود.
حضور معاويه در غزوهی حنين
خداوند متعال میفرماید: ﭽ ﯙ ﯚ ﯛ ﯜ ﯝ ﯞ ﯟ ﯠ ﯡ ﯢ ﯣ ﯤ ﯥ ﯦ ﯧﯨ ﯩ ﯪ ﯫ ﭼ (1:توبه:26)
«آنگاه خدا آرامش خود را بر پیامبر و بر مؤمنان فرود آورد و سپاهيانى فرو فرستاد كه آنها را نمىديدند و كسانى را كه كفر ورزيدند عذاب كرد و سزاى كافران همين بود».
معاویه از جملهی آن اصحاب ویاران رسول الله r بشمار میرود که در این غزوه (غزوهی حنین) شرکت داشتند، و در زمرهی مردمانی بود که با شمول پیامبر r برآنها آرامش وسکینه از جانب خداوند نازل گردید. (2: 458)
نوید جنت
واژهی «عشرهی مبشره» برده تن از گرامى ترين ياران پيامبر r اطلاق مى گردد كه پيامبرr به طور مشخص و در يك مجلس آنها را نام گير نموده بشارت به بهشت داد؛ و بنا بر اين بشارت آنها به عشرهی مبشره شهرت يافتند. وبه اتفاق اهل سنت اين ده تن بر ساير اصحاب وامت اسلامى برترى دارند.
ودر آيهی زیر به تمام اصحاب پيامبرr بطور عموم بشارت به جنت داده شده اند:
ﭽ ﯳ ﯴ ﯵ ﯶ ﯷ ﯸ ﯹ ﯺ ﯻﯼ ﯽ ﯾ ﯿ ﰀ ﰁ ﰂ ﰃ ﰄ ﰅﰆ ﰇ ﰈ ﰉ ﰊﰋ ﭼ [حديد:10]
«كسانى از شما كه پيش از فتح [مكه] انفاق و جهاد كردهاند [با ديگران] يكسان نيستند آنان از [حيث] درجه بزرگتر از كسانىاند كه بعدا به انفاق و جهاد پرداختهاند و خداوند به هر كدام وعده نيكو(جنت) داده است و خدا به آنچه مىكنيد آگاه است».
واین بشارت بدون تردید مشمول معاویه نیز میباشد. جون او در زمرهی اصحابی است که بعد از فتح مکه در جهاد و انفاق فی سبیل الله سهم گرفته است. (2: 459)
معاویه مبتکر و سر لشکر غازیان بحر
این نوید جنت در حق این شخصیت بزرگ تاریخ معاویه بصورت خصوصی با توضیح، تأکید وصراحت بیشتر به زبان رسول الله r در حدیث صحیح البخاری با الفاظ ذیل وارد شده که هیچ جای تأویل وانکار باقی نمی ماند:
عن أم حرام ل أنها سمعت النبي r يقول: «أول جيش من أمتي يغزون البحر قد أوجبوا». قالت أم حرام: قلت: يا رسول الله، أنا فيهم؟ قال: «أنتِ فيهم». ثم قال النبي r: «أول جيش من أمتي يغزون مدينة قيصرمغفور لهم....». (15: ص 1069)
«از ام حرام (خالهی انس بن مالک) روايت است كه او از رسول الله r روایت میکند که فرمود: نخستین لشکر اسلام که جنگ دریایی را به راه بیندازد، جنت را بر خود لازم میگرداند».
ام حرام راوی حدیث میگوید: ای رسول الله r، آیا من در جملهی آنها هستم؟ فرمود: بلی. سپس رسول الله r افزود: «نخستین لشکر اسلام که به قصد جهاد به پایتخت روم میرود، او مورد آمرزش خداوند قرار میگیرد».
به اتفاق علماي حديث معناي:«قد أوجبوا «با انجام کاری موجب رفتن به جنت، جنت را بر خود لازم قرار دادن است.
همانگونه که روایت دیگر این حدیث ثابت میسازد که افتخار ابتکار به راه اندازی جنگ دریایی وسر لشکری آنرا شخصیت مورد بحث ما بعهده داشت، واین منقبت بزرگ را او کمایی نمود: «فخرجت مع زوجها عبادة بن الصامت غازية أول ماركب المسلمون البحر مع معاوية بن أبي سفيان. فلما انصرفوا من غزاتهم قافلين فنزلوا الشام فقربت إليها دابة لتركب فصرعتها فماتت».
انس میگوید: خاله اش ام حرام با شوهرش عباده بن صامت در نخستین جنگ دریایی مسلمانان که به قیادت معاویه بود، شرکت نمود، پس بعد از بر گشت از غزای بحر در شام به مرکبی میخواست سوار شود، از آن مرکب افتاده درگذشت.
لذا حافظ ابن حجر از این حدیث فضیلت ومنقبت معاویه را استنباط کرده میگوید: «في هذا الحديث منقبة لمعاوية لأنه أول من غزا البحر، ومنقبة لولده يزيد لأنه أول من غزا مدينة قيصر».
«در این حدیث بیان فضیلت معاویه است؛ چون او نخستین شخصی استکه جنگ بحری را به راه انداخت، وبیان فضیلت فرزندش یزید است که او اولین بار پایتخت روم را محاصره نموده بود».
(8: ص 102)
ابن جریر طبری در بارهی حوادث مهم سال بیست وهشتم هجری و راه اندازی جنگ دریایی توسط معاویه چنین می نویسد:
«نخستین کسیکه جنگ دریا کرد معاویه بن ابی سفیان بود به روزگار عثمان، وچنان بود که از عمر اجازهی این کار را خواسته بود که اجازه نداده بود. وچون عثمان به خلافت رسید، معاویه اصرار کرد تا عثمان به این کار مصمم شد وگفت: کسان را انتخاب مکن، وبهترینشان را مگزین، هر که به دلخواه طالب غزا شود، او را بردار وکمک کن». (32: ص 2106)
دعای مستجاب رسول الله r در حق معاویه
رسول الله r کاتب وحی و یار گرامی خود را مورد نوازش قرار داده در حق وی دعاي ویژه و جامعي نمود كه سعادت دو جهان او را در بر داشته، واثر اجابت آن در زندگی وي ملموس بود.
در این مورد امام ترمذی در سنن خود با سند صحیح چنین روایت نموده است
عن عبد الرحمن بن أبي عميرة - وكان من أصحاب رسول الله r: عن النبي r أنه قال لمعاوية: «اللهم اجعله هاديا مهديا وأهد به». (21: ص687)
«عبد الرحمن بن ابي عميره میگوید: پيامبر r در بارهی معاویه گفت:خدايا! او را راهياب وراهنماي ديگران قرار بده».
معاویه که در زمان پيامبر r و خلیفهی اول بحیث سرباز اسلام در جنگ ها وغزوات ایفای وظیفه مینمود، سپس در زمان امیر المؤمنين عمر بن خطاب وعثمان به عنوان امیر شام وسر لشکر مجاهدین و پس از آن در دور بیست سالهی خلافت خود سبب فتح و هدایت هزاران انسان گردید، این همه بعد از فضل ومرحمت خداوند مهربان برکت این دعای پيامبر گرامی r بود.
مُعاویه بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام
معاویه نه تنها در میان مسلمانان بلکه در تاریخ در سیاست، علم و ذکاوت ضرب المثل است. شاید مشهور ترین ضرب المثل در بارۀ وی، اصطلاح «موی معاویه» (شعرة معاوية) است که کنایه از سیاست و دیپلماسی در اصطلاحات جدید است. معاویه در یکی از جملاتش به این مطلب اشاره میکند:
«لو أن بينی و بين الناس شعرة ما انقطعت، کانوا مدّوها أرخيتها، وإذا أرخوها مددتُها» (19: ص 49)
«اگر رابطۀ من با مردم جز تارمویی باقی نماند. نمی گذارم آن تار مو قطع شود، اگر آنها تار مو را بکشند من رهایش میکنم (تا پاره نشود)، و اگر رها کنند من می کشم».
خلیفهی دوم عمر بن خطاب سیاست حکیمانهی وی را با جملات کوتاه چنین تعبیر نموده است:
«تذکرون کسری وقيصر ودهاهما وفيکم معاوية». (30: ص365، 20: ص147، 34: ص 147).
«شما ار سیاست کسری وقیصر یاد آور شده واز آن تعجب میکنید، در حالیکه در میان شما سیاست مدار بزرگی چون معاویه وجود دارد!».
عبد الله پسر عمرو یکی از یاران گرامی رسول الله r او را بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام معرفی نموده میگوید: «ما رأيت أحدا أسود من معاوية. قال: قلت: و لا عمر؟ قال: کان عمر خيرا منه، وکان معاويه أسود منه». (13: ص 135، 34: ص 409)
«هیچ یکی را در سیاست بهتر از معاویه ندیدم. از وی پرسیده شد که: حتی از عمر او سیاست دان بود؟
وی پاسخ داد: آری، عمر نسبت به وی فضیلت و برتری داشت، ولی او در سیاست بالاتر از عمر بود».
عوام بن حوشب نیز او را بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام میداند:
«ما رأيت أحدا بعد رسول الله r أسود من معاوية قيل ولا أبو بكر قال كان أبو بكر وعمر وعثمان خيرا منه وهو أسود». (13: ص 135- 34: ص 409)
«هیچ یکی را بعد از پیامبر r در سیاست بهتر از معاویه ندیدم. از وی پرسیده شد که: حتی از ابو بکر او سیاست دان بود؟ وی پاسخ داد: آری، ابوبکر، عمر وعثمان نسبت به وی فضیلت وبرتری داشتند، ولی او در سیاست بهتر از همه بود».
مُعاویه از دیدگاه صحابه و ائمهی دین
1- دیدگاه سعد بن ابی وقاص س یکی از عشرهی مبشره
ابن كثير در تاريخ خود از سعدبن ابی وقاص در بارهی معاویه چنين روايت نموده است:
«ما رأيت أحدا بعد عثمان أقضى بحق من صاحب هذا الباب يعنی معاوية». (13: ص 133)
«پس از عثمان هیچ یکی را در قضا بهتر از معاویه ندیدم».
2- دیدگاه دانشمند امت اسلامی و ترجمان القرآن ابن عباس
الف- معاویه شاگرد مکتب نبوت و دانشمند دین
امام بخاری در صحیح خود در باب فضایل الصحابه از ابن ابی ملیکه روایت ذیل را آورده است: «أوتر معاوية بعد العشاء بركعة، فأُتي ابن عباس، فقال: دعه فإنَّه قد صحب رسول الله».
و در روایت دیگر: «هل لك في أمير المؤمنين معاوية؟ فإنَّه ما أوتر إلاَّ بواحدة، فقال:إنه فقيه».
«معاویه بعد از نماز عشا یک رکعت نماز وتر خواند، را کسی بطور شکایت به ابن عباس عرض کرد، وی در پاسخ فرمود:: کاری نداشته باشید او صحابی رسول الله r است. وطبق روایت دیگر: در جواب فرمود: او (معاویه) فقیه است».
از روایت فوق بخوبی استفاده میشود که چون معاویه از دیدگاه دانشمند امت، شرف صحبت پیامبر r را داشته و شخص دانشمند در دین است؛ نباید بر آن اعتراض و انتقاد نمود.
ب- معاویه سزاوار خلافت
دانشمند بزرگ امت اسلامی، معاویه را در عصر خود بیش از همه مستحق حکومت و خلافت میدانست، چنانچه از او نقل است:«ما رأيت أحدا أخلق للملك من معاوية». (31: ص 369)
و نیز ابن کثیر از عبد الله بن عباس نقل کرده که او از آیهی زیر به خلافت رسیدن معاویه استنباط نموده است:
ﭽ ﮝ ﮞ ﮟ ﮠ ﮡ ﮢ ﮣ ﮤ ﮥ ﮦ ﮧﮨ ﮩ ﮪ ﮫ ﭼ
(1:سورهی اسرا: 33)
«هر كس مظلوم كشته شود به سرپرست وى قدرتى دادهايم پس [او] نبايد در قتل زياده روى كند زيرا او [از طرف شرع] يارى شده است».:
«دانشمند امت اسلام: ابن عباس در کل، این مطلب را برداشت نموده است که معاویه قدرت را به دست خواهد گرفت؛ چون ایشان ولیّ دم عثمان بود؛ زیرا عثمان مظلومانه به شهادت رسید، معاویه از علی میخواست که قاتلان عثمان را تحویل وی دهد، تا آنها را قصاص کند. چون معاویه اموی بود. (14: ص 51)
3 ـ دیدگاه مفسر وتابعی بزرگ مجاهد بن جبر
از مجاهد - يكي از مفسرين تابعين و شاگرد ارشد ابن عباس - در مورد معاويه چنین نقل است: «لو رأيتم معاوية لقلتم هذا المهدى».
«اگر معاویه را ببینید، میگویید: مهدی همین است». (13: ص 135)
منظور از این گفتار بیان فضیلت و مقام معاویه است، نه برتری مهدی بر وی؛ زیرا در واقع ادنیترین صحابه بر مهدی و امثال آن برتری دارد: «خیر القرون قرنی...».
4- دیدگاه خلیفهی عادل عمر بن عبد العزیز
عبد الله بن مبارک از محمد بن مسلم از ابراهیم بن میسره روایت میکند که او گفت:
«ما رأيت عمر بن عبد العزيز ضرب إنسانا قط إلا إنسان شتم معاوية؛ فانه ضربه أسواطا».
(13: ص 139)
«من عمر بن عبدالعزیز را ندیدهام که کسی را مورد ضرب قرار دهد، مگر شخصی را که به معاویه ناسزا گفته بود که اورا (بطور تعزیر)چند شلاق زد».
5- دیدگاه عبد الله بن مبارک محدث خراسان
از ابن مبارک در بارة معاویه سوال شد در جواب گفت:
«ما أقول فى رجل قال رسول الله سمع الله لمن حمده فقال خلفه ربنا ولك الحمد. فقيل له أيهما أفضل هو أو عمر بن عبد العزيز فقال: لتراب فى منخرى معاوية مع رسول الله خير وأفضل من عمر بن عبدالعزيز». (13: ص 139)
«چه بگویم در مورد کسی که پشت سر رسول الله r نماز خوانده است، هنگامیکه رسول الله r فرموده: «سمع الله لمن حمده» و معاویه در پشت سرش: «ربنا و لك الحمد» گفته است. و معلوم است کلمة سمع به معنی استجاب است که این فضل بزرگ برای معاویه حاصل شده است که همراه رسول الله r نماز بخواند و بگوید «ربنا و لك الحمد».
پس گفته شد: ای ابن مبارک! معاویه و عمر بن عبدالعزیز کدام از آنها افضل است؟
در جواب گفت: غباری که در بینی معاویه در معیت رسول الله r قرار گرفته، بهتر
و با فضیلتتر از عمر بن عبدالعزیز است».
6- دیدگاه محدث بزرگ معافی بن عمران
«سئل المعافى بن عمران أيهما أفضل معاوية أو عمر بن عبد العزيز؟ فغضب وقال للسائل: أتجعل رجلا من الصحابة مثل رجل من التابعين؟ معاوية صاحبه وصهره وكاتبه وأمينه على وحى الله». (13: ص 139)
«از معافی بن عمران سوال شد کدام یک از معاویه و عمر بن عبدالعزیز افضل است؟
وی عصبانی شـده به سـوال کننده میگوید: آیا یکی از اصحاب رسـول الله r را مثل یک تابعی میبینی؟ معاویه یاور، برادر زن، کاتب و شخص معتمد رسول الله r بر وحی بود».
7- دیدگاه محدث شام ربیع بن نافع حلبی
«معاوية ستر لأصحاب محمد r فاذا كشف الرجل الستر اجترأ على ما وراءه».
(13: ص 139)
«ابو توبه، ربیع بن نافع حلبی گفته است: معاویه حجاب یاران رسول الله r است، کسی که این حجاب را بر دارد، جرأت انتقاد به دیگر اصحاب را پیدا میکند».
8- دیدگاه امام اهل سنت امام احمد بن حنبل
امام احمد بن حنبل در مورد معاویه پرسده شد:
الف- «ما تقول رحمك الله فيمن قال: لا أقول إن معاوية كاتب الوحي، ولا أقول: إنه خال المؤمنين؛ فإنه أخذها بالسيف غصبا؟ قال أبو عبدالله: هذا قول سوء رديء يجانبون هؤلاء القوم ولا يجالسون ونبين أمرهم للناس». (24: ص 434)
« شخصيکه بگويد: معاويه را کاتب وحی ودايی مسلمانان نميدانم؛ چون او خلافت را غصب نمود. در مورد چنين شخ چه می گوييد؟ امام احمد در پاسخ فرمود: اين سخن نادرستی است، نبايد با چنين اشخاص نشست وبرخاست کرده شود، و از آنها دوری لازم است، و مردم را از نظريهی بد آنها آگاه کرده شود».
ب- عن أبي بكر المروذي قال: قلت لأبي عبد الله: أيهما أفضل معاوية أو عمر بن عبد العزيز؟ فقال: معاوية أفضل. لسنا نقيس بأصحاب رسول الله ص أحدا...». (24: ص 434)
«ابوبكر مروزى می گويد: از امام احمد پرسيدم که: عمر بن عبد العزيز بهتر است يا معاويه؟ در جواب فرمود: معاويه بهتر است. وهيچ کسی را به اصحاب پيامبر r مقايسه نميکنيم».
رد بر تهمتها و طعنهای وارد شده بر معاویه
تاریخ وتارخ نویسان در حق این خلیفهی مجاهد، شخصیت بی نظیر سیاسی،
یارگرامی و شخص مورد اعتماد پیامبر r ، بسیار جفا نموده، برخی نظرها و یا خطای اجتهادی او را بیش از حد تبلیغ نموده در نظر عامه گناه بزرگی جلوه داده اند، و یا تهمتها و بر چسپ هایی را بر آن چسپانیده اند که دامن او از آلودگی آن کاملا پاک و مبرا بوده است.
از عوامل مهم این دروغ و دروغ بافیها وتهمتهای بی مورد امور آتی را میتوان شمرد:
1- یکی از عوامل آن، کشمکش های سیاسی و مذهبی است، مطالعهی تاریخ دورهی امویها - که در رأس و مؤسس آن معاويه بود- و دقت در تاریخ تدوین وراویان آن نشان میدهد که بیشتر تاریخ نویسانیکه از دورهی امویها سخن گفتند، از هوا خواهان عباسیها یا علویها بوده، و یا به گروه های منسوب اند که در نتیجهی فتنه و آشوبگری علیه خلیفهی راشد عثمان بن عفان به وجود آمده اند، عداوت و دشمنی عثمان، معاویه و... را به دل میپروراندند، علاوه بر اینکه تاریخ عهد امویها در عصر حکومت عباسیها - که در عصر امویها حیثیت اپوزسیون را داشتند- تدوین گردیده است.
پس تاریخیکه توسط مخالفهای مذهبی، ودر عصر حکومت رقیب سیاسی تدوین گردد، چه توقع از آن داشت؟ جز اینکه کاستیهای آنهارا به شکل مبالغه آمیز جلوه داده،.از خوبیها وجوانب مثبت آنها چشم پوشی نماید.
در حالیکه موضوع صحابه، تنها یک موضوع تاریخی نیست، بلکه بالاتر از آن، موضوع دین است؛ چون صحابه سند دین ما هستند، و عدالت آنها به اتفاق اهل سنت از قرآن و سنت به ثبوت رسيده است. در این مورد خطیب بغدادی در کتاب خود (الکفایه) از ابوزرعه رازی عبارت ذیل را نقل کرده است:
«إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله r فاعلم انه زنديق وذلك أن الرسول r عندنا حق والقرآن حق وانما أدى إلينا هذا القرآن والسنن أصحاب رسول الله r وانما يريدون ان يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب والسنة والجرح بهم أولى وهم زنادقة». (22: ص 49)
«هرگاه کسی را مشاهده کردید که به یکی از اصحاب انتقاد کرده طعن وارد میکند، بـدان که او بیدیـن است؛ چـون رسول الله r نزد ما حق است، و این قرآن و آن سنتهای رسول الله r به وسیله اصحاب به ما رسیدهاند، پس آنها نمیخواهند مگر اینکه شاهدان ما را مورد اتهام قرار دهند، تا قرآن و سنت رسول الله r را باطل کنند. و باید اتهام به خود آنها برگردد چون آنها بیدین هستند».
2- روایات تاریخی که از آن ملاحظهی بر معاویه و یا دیگر صحابه دانسته میشود، اكثريت قاطعى ابن روايات غير مستند، و از طريق راويان غيرموثق نقل شده كه هيچگاه در تجريح صحابه قابل استدلال نمى باشد؛ چون 99% روایات تاریخی، موضوع، جعلی ویا ضعیف است بخاطر اینکه از راویان مشهور تاریخ بویژه تاریخ دورهی فتنه ومشاجرات صحابه: ابو مخنف: لوط بن یحیی(29: ص419- 420)، محمد بن مروان سدی صغیر، (28: ص 237)، محمد بن سایب کلبی، (7: ص 479) محمد بن عمر واقدی(7: ص 498) است که همه اینها راوی های ضعیف، متهم و متروک اند. امام ذهبی در مورد همچو روایات تاریخی میگوید:
«در برابر برخی از اقوال و روایاتی که در خصوص جنگ و جدال اصحاب و در لابلای کتابهای تاریخ و یا در دیوان شاعران ذکر شده، و همواره از طرف گمراهان و دشمنان تبلیغ میشود، سکوت را جائز نمیدانیم؛ زیرا بسیاری از آنها که امروز در دسترس میباشند یا منقطع یا ضعیف و یا دروغی بیش نیستند. پس لازم است که اینها را پاکسازی کرد و یا حتی قسمتهایی را نابود کرد تا همگی بر محبت اصحاب کرام و خشنودی از آنها متحد باشیم.
و چنین روایات و اقوالی را بایستی در اختیار متخصصین و دانشمندانی قرار داد که توان تحلیل درست، و بدور از هر گونه هوای نفس و تعصب کورکورانه به مطالعه آن میپردازند، و با توجه به سابقهی درخشان، و فضائل بسیاری که اصحاب کرام دارند، چنین اشخاصی همیشه بر ایشان طلب مغفرت و رأفت را از خداوند مسئلت دارند، و هیچ گاه آنان را به خروج از دین و یا نفاق در اعتقاد شان متهم نمیکنند. (27: ص 93- 94)
از عمدهترین طعن وانتقادهائیکه بر معاویه و دورهءخلافت وی وارد شده، و ثبوت تاریخی هم دارد، دو چیز است:
1- مشاجراتیکه میان معاویه و علی رخ داد، و معاویه از خلیفهی شرعی مسلمانان اطاعت نکرد، بلکه در برابر او جنگید.
2- استخلاف یزید.
در بارهی مشاجرات بین معاویه و علی ب
در بارهی مشاجرات بین معاویه وعلی ب چند نکته قابل یاد آوری است:
1- صحابه معصوم از گناه نیستند
هیچ یک از ایمهی اهل سنت و جماعت، اعتقاد بر معصومیت هیچ کدامی از اصحاب رسول الله r را ندارند، نه نزدیکان رسول الله r، و نه پیشگامان دین اسلام، و نه غیر آنها.
امام دهبی در این مورد میگوید:«و ما از کسانی هم نیستیم که درباره اصحاب و یا یکی از آنها غلو و افراط داشته باشیم و ادعا نمیکنیم که معصوم و از هر گناهی مبرا هستند». (27: ص 93- 94)
بلکه مواردي وجود دارد كه برخى از صحابه- چه در حيات پيامبر r وچه بعد از آن- دچار اشتباه شدند؛ زيرا آنها انسانند. البته اشتباهات آنها در برابر نيكى هاى بيحد و حصرشان بمثابهی اندك آلودگى است كه در بحر بيكران بيافتد.
و از طرف ديگر آنها به مجرد پي بردن به اشتباهات خود به توبه مبادرت ميورزيدند، وبه گناه خود اصرار نداشتند. پس اشتباهات آنها به برکت صحبت پیامبرr ، ویا بوسیلهی توبه صادقانه و یا به برکت فداکاری هاییکه در راه اسلام انجام داده اند، مورد عفو قرار یافته وباعث رفع درجات آنها گردیده است.
این در بارهی گناهانیکه حقیقتاً از آنها سرزده باشد، اما درصورتيكه به اساس اختلاف نظر، اجتهاد ونگرش دينى آنها بوده باشد، بر مبناي حديث صحيح حتى درحالت اشتباه خالى از اجر و پاداش نيستند؛ بنابراین نبايد با استناد به برخى اشتباهات، آنها را مورد انتقاد واهانت قرارداد، بلکه ما مکلف هستیم که آنها را به نیکی یاد کرده، و از خداوند برایشان آمرزش بخواهیم:
ﭽ ﭑ ﭒ ﭓ ﭔ ﭕ ﭖ ﭗ ﭘ ﭙ ﭚ ﭛ ﭜ ﭝ ﭞ ﭟ ﭠ ﭡ ﭢ ﭣ ﭤ ﭥ ﭦ ﭧ ﭼ (1:سوره حشر:10ِ)
«كسانى كه بعد از آنان [مهاجران و انصار] آمدهاند، مىگويند: پروردگارا بر ما و بر آن برادرانمان كه در ايمان آوردن بر ما پيشى گرفتند ببخشاى و در دلهايمان نسبت به كسانى كه ايمان آوردهاند [هيچ گونه] كينهاى مگذار پروردگارا راستى كه تو رئوف و مهربانى».
2- در بار هی مشاجرات صحابه ما حق قضاوت را نداریم
شیخ الاسلام ابن تیمیه / میفرماید: ما معتقدیم که در خصوص نزاع و اختلافات که در بین آنها بوده، باید مواظب خود باشیم، و دربارهی آنان بقضاوت ننشینیم طرفی را عادل و طرف دیگر را ظالم معرفی نکنیم؛ چون آنها مجتهدانی بودند که در نظرات
و آرایشان یا اصابت نمودهاند، و یا بخطا رفتهاند که در صورت اول دو اجر دارند و در صورت دوم یک اجر، هر چند بایستی باور داشت که بخشی از گفتهها و نوشتهها درباره حوادث و وقایع آن دوران دروغی بیش نیستند. (5: ص41)
3- معاویه هیچگاه ادعای خلافت را نداشت
معاویه کسی نبود که در آغاز کار جنگ را انتخاب کند، بلکه همیشه سعیش بر این بود که قتالی انجام نپذیرد. اما دیگران بیشتر به قتال میل داشتند.. و درست هم این بود که جنگی در نگیرد، و ترک قتال برای هر دو گروه بهتر بود. اما علی از معاویه به حق نزدیکتر بود.
و این جنگ، جنگ فتنه بود که نه واجب و نه مستحب است. که این قول، قول امام احمد، و اکثریت اهل حدیث، و اکثر ائمه و فقها است، و همچنین قول بزرگان صحابه و تابعین، و نیز سخن عمران بن حصین است که در این قتال فروش سلاح رامنع کرده بود و میگفت: «فروش سلاح درفتنه جایز نیست». و نیز این سخن، سخن اسامه بن زید، محمدبن مسلمه، ابن عمر، سعدبن ابیوقاص، و اکثر باقیماندگان از مهاجرین و انصار میباشد. و بهمین خاطر است که مذهب اهل سنت این گونه حکم میکند که در سخن گفتن در مورد آنچه بین صحابه پیش آمده خودداری شود، چون فضائل آنان به ثبوت رسیده و موالات و محبت همه آنان واجب میباشد. (4: ص 219- 220)
وهمچنان معاویه هیچگاه ادعای خلافت را نکرده است، هنگامیکه با علی در جنگ بود، برای خلافت به وی بیعت نشده است، و با علی جنگ نکرده بر سر اینکه خودش خلیفه باشد، و ادعای این را نداشته که وی لیاقت و مستحق خلافت است، و خود و یارانش به خلافت علی اعتراف میکردند، و در نظر نداشتند که باید با علی آغازگر جنگ باشند.
وقتی علی و یارانش بر معاویه و یارانش واجب دانستند که باید از علی اطاعت کنند و به وی بیعت دهند، به دلیل اینکه نباید همزمان برای مسلمانان دو خلیفه وجود داشته باشد. معاویه و یارانش از اطاعت علی خارج شدند، و از ادای این واجب امتناع نمودند، علی و یارانش دارای قدرت بودند، علي تشخیص داد که باید با آنها بجنگد تا وظیفهی خود را نسبت به خلیفه ادا کنند، پس در نتیجة اطاعت، یکدستگی حاصل شود.
معاویه و یارانش نیز دلیل معقول و مطالبهی مشروعی داشتند، و آن عبارت است از مطالبهی قصاص امیر المؤمنین عثمان که معاویه ولی دم و سرپرست آن بود، ومی گفتند: بیعت خلیفه بر آنها واجب نیست؛ چون آنها مورد حمله قرار گرفتند و مظلوم واقع شدند، و گفتند: به اتفاق نظر مسلمین عثمان مظلومانه به شهادت رسید، و قاتلانش چون اشتر نخعی و امثال آن نه تنها در داخل لشکر علی هستند، بلکه آنها افراد با نفوذ و نیرومند در لشکر علی محسوب میشوند، نه کسی آنها را تعقیب میکند، ونه آنها مجازات میشوند. (3: ص 72)
4- علی نسبت به معاویه به حق نزدیکتر بود
قاضی ابو بکر بن عربی در مورد این فتنه ها می نویسد: نبی اکرم فتنه های آینده را پیشبینی نموده فرموده است:«تمرق مارقة عند فرقة من المسلمين يقتلها أولى الطائفتين بالحق».
(37: ص741)
«در زمان اختلاف مسلمانان گروه آشوبگری به وجود خواهد آمد که آنها را گروهیکه به حق نزدیکتراند، خواهند کشت».
در این جدیث با وضاحت آمده که هر دو گروه از مسلمانان به حق بوده، ولی گروه علی نزدیکتر به حق اند. (11: ص 169)
علامه محب الدین خطیب این عبارت قاضی ابو بکر را توضیح داده، موقف اهل سنت را در این مسألهی مهم چنین بیان داشته است:
اهل سنت و جماعت اینگونه عقیده دارند که: علی، معاویه، و همراهان آنان از اصحاب رسول الله همه و همه اهل حق بودند. و در این مسئله نیز اخلاص داشتند. و آنچه که آنان در آن اختلاف داشتند، اختلافات اجتهادی بود، همانگونه که همه مجتهدان در مسائلی با یکدیگر اختلاف دارند. و چون آنان در اجتهاد خویش اخلاص داشتند، بر آن اجر میبرند، حال چه اجتهادشان درست باشد، یا خطا کرده باشند. و ثوابی که بر مجتهدی که اجتهادش درست باشد مترتب میگردد، چند برابر ثواب مجتهدی است که اجتهادش خطا باشد. و پس از رسول خدا بشری وجود ندارد که از خطا معصوم باشد، و هر مجتهدی در امور اجتهادش صحیح، و در اموری دیگر اجتهادش خطا میباشد. و کسانی که در هنگام فتنه و شورش بر عثمان از حق جدا شدند را نمیتوان جزو یکی از دو طائفه بر حق دانست، حتی اگر بعداً به یکی از این دو طائفه بپیوندند. چون کسانی که دستها، نیت و قلبهایشان به ظلم و بغی بر امیرالمؤمنین عثمان آغشته شده است – حال هر کسی که میخواهند باشند – استحقاق داشتند که حد شرعی بر آنان جاری شود، حال چه ولی امر بتواند این امر را جاری کند، و یا نتواند. و اگر ولی امر نتواند بر آنان حد شرعی جاری کند، پس میبینیم که آنان هر گاه که احساس میکنند صالحین مسلمانان میخواهند دست به اصلاح و ایجاد روابط برادرانه بزنند، باز هم در میان آنان دست به آتش افروزی و جنگافروزی زده، که این مسئله خودش اصرار و استمرار آنان بر جرم و فساد را نشان میدهد، همان طور که در واقعه جمل و وقایع پس از آن مشاهده میکنیم.
پس وقتی که میگويیم: هر دو طائفه اهل حق میباشند، با این گفته خود، اصحاب رسول خدا را مد نظر داریم که در دو گروه وجود داشتند، و نیز کسانی از تابعین که بر سنت او استوار بودند. و میدانیم که علی به بهشت بشارت داده شده است و مقام او بالاتر از مقام معاویه، صاحب رسول خدا میباشد، و هردوی آنان از اهل خیر میباشند. (23: ص 169- 170)
برخی ها به باغی بودن معاویه به این حدیث استدلال میکنند: إنَّ عماراً تقتله الفئة الباغية» (15: ص 1025) «عمار به دست گروه شورشگر به قتل میرسد».
در واقع این حدیث بر باغی بودن معاویه و یارانش دلالت ندارد، بلکه مقصود آن مجموعهای بودند که وی را به قتل رساندند، نه تمام لشکر، و آن قاتلان جمعی از نیروی
معاویه بودند، نه تمام آنها، پس هر کس در لشکر معاویه به قتل عمار راضی بوده باشد، باغی محسوب میشود.
و در لشکر معاویه کسانی وجود داشتند كه از کشتن عمار خشنود نبودند مثل عبدالله بن عمرو بن العاص و غیر آن، بلکه تمام مردم مخالف قتل عمار بودند حتی معاویه و عمرو بن العاص. (3: ص 76-77)
محب الدین الخطیب این موضوع را شرح بیشتر داده میفرماید:
«هر مسلمانی که پس از مقتل عثمان، بدست مسلمانی کشته شد، گناهش بر گردن قاتلان عثمان است. چون آنان در فتنه را باز کرده، و هم آنان همواره هیزمرسان آتش آن بودند. و آنان بودند که مسلمانان را بجان یکدیگر انداختند. پس همانگونه که آنان قاتلان عثمان بودند، قاتلان همه کسانی نیز بودند که پس از عثمان کشته شدند. و عمار، و بهتر از عمار همانند طلحه و زبیر نیز جزو آنانند. تا اینکه فتنه آنان به قتل خود علی انجامید، و آنان جزو لشکریان او، و در طائفهای بودند که علی بر آنان قائم بود. در نتیجه این حدیث از نشانههای نبوت بوده، و دو طائفه مقاتل در صفین، هر دو طائفه های مؤمن بودند. و علی از معاویه بهتر، و علی و معاویه از صحابه رسول خدا، و از بزرگان و نیروهای اسلام بودند. و هر آنچه فتنه که بر پاگشت گناه آن بر آتش افروزان آن میباشد. چون آن سبب اول در آن میباشد. پس باید گفت که: گروه بغی کننده هم آنانند که به سبب همه کشتهشدگان دو واقعه جمل و صفین و وقائع متفرعه دیگر بقتل رسیدند». (23: ص 173)
استخلاف يزيد
یکی از انتقادهای دشمنان صحابه و افراد مغرض و به تقلید از آنها برخی تاریخ نویسان وعالم نماها با اعتماد به منابع بیگانه وغیر موثق بر این صحابی بزرگ وخلیفهی مجاهد اینستکه: او بر خلاف روش خلفای راشدین، پس از خود پسرش یزید را جانشین و ولیعهد خود تعیین نمود.
طوریکه گفته شد: این یک اعتراض مغرضانه است که دشمنان صحابه بزرگ ساختند، در حالیکه نظیر این پیش آمد پس از معاویه هم روی داده است، بلکه تمام خلفا اعم- از امویها، عباسیها و عثمانیها – همه به همین منوال بوده که خلیفه یا پسر و یا یکی از اقارب خود را ولیعهد خود می ساخت، ولی کسی به آنها انتقاد نکرده، بلکه همه، کار آنها را مشروع دانسته، خلافت شان را خلافت اسلامی میدانستند، وبخاطر سقوط آن اشک ریحتند. و پاسخ این سوال نیاز به توضیح دو مسأله دارد:
آیا پیشنهاد خلیفهی بعدی از جانب خلیفهی قبلی غیر شرعی است؟
روی چه انگیزهای معاویه یزید را ولی عهد خود ساخت؟
در مورد مسألهی اول باید گفت: روش پیامبر و روش دو خلیفهی نخست - بر خلاف آنجه که در میان مردم بر مبنای عاطفه، و اعتماد به روایت های تاریخی محض بدون در نظر داشت حدیث های صحیح مشهور است- این بود که: جانشین و خلیفهی بعدی را در زندگی خود تعیین وپیشنهاد نمودند با این فرق که شخص پیشنهادی پیامبر و ابوبکر صدیق مشخص بود، وعمر فاروق شورای شش نفری را موظف ساخت که از میان خود یکی را انتخاب نمایند.
وصیت ابوبکر صدیق نسبت به تعیین عمر ، وهمچنان وصیت عمر نسبت به شورای شش نفری مشهور است.
وهمچنان تعیین ابوبکر به عنوان خلیفهی مسلمانان از جانب پیامبر از حدیث های صحیح و روایات متعددی ثابت است که احتمال هیچ نوع تأویل در لفظ و انتقادی در سند آنها نیست، صریحترین این روایات حدیثی است که امام بخاری ومسلم در صحیح خود با الفاظ مختلفی نقل کرده اند:«ادْعِى لِى أَبَا بَكْرٍ وَأَخَاكِ حَتَّى أَكْتُبَ كِتَابًا فَإِنِّى أَخَافُ أَنْ يَتَمَنَّى مُتَمَنٍّ وَيَقُولَ قَائِلٌ أَنَا أَوْلَى. وَيَأْبَى اللَّهُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلاَّ أَبَا بَكْرٍ». (38: ص 1857)
«از عايشهل روايت است كه پيامبر هنگام مرض وفات برايش فرمود: پدر وبرادرت عبدالرحمن را طلب بکن؛ تا در مورد(خلافت)ابو بكر نامهی بنويسم؛ چون من نگرانم که شخصی آرزوی این مقام را کرده بگوید که: من سزاواز این مقام ام..سپس فرمود: خدا ومسلمانان جز ابو بكر به كسى راضى نخواهند شد».
و اما خليفهی سوم نسبت هرج ومرج وشورش آشوبگرا نتوانست ولیعهد خود را تعیین نماید.
پس از روش پيامبر وروش دو خلیفهی بزرگ استفاده میشود که بهترین شیوهی زعامت در اسلام سیستم ولایت عهد و پیشنهاد خلیفهی بعدی از طرف خلیفهی قبلی است، و این شیوه در مصلحت امت اسلامی نیز میباشد؛ زیرا احتمال فتنه و آشوبگری که در نتیجهی خلای قدرت سیاسی به وجود می آید، از بین میرود.
امام ابن حزم روش انتخاب زعامت در اسلام را تنها همین یک راه را قرار داده میگوید:
«وهذا هو الوجه الذي نختاره ونكره غيره لما في هذا الوجه من اتصال الإمامة وانتظام أمر الإسلام وأهله ورفع ما يتخوف من الاختلاف والشغب مما يتوقع في غيره من بقاء الأمة فوضى ومن انتشار الأمر وارتفاع النفوس وحدوث الأطماع». (9: ص 131)
«تنها همین یک روش(روش تعیین ولیعهد) مورد تأیید ما است، وروش های دیگر مورد قبول ما نیست؛ چون در این روش خلای قدرت به وجود نمی آید، وبر خلاف روش های دیگر که در آن احتمال اختلاف در میان امت اسلامی، بی بند و باری و طمع وامید واری برخی ها میباشد».
با توضیح مطالب فوق روشن گردید که امیر المؤمنين معاويه با تعیین ولیعهد خود نه تنها کار غیر شرعی نکرده، بلکه روش پيامبر وخلفای بزرگ را و آن هم بخاطر مصلحت امت اسلامی برگزیده است.
و این روش بهترین شیوهی انتخاب زعامت سیاسی در اسلام وطبق نظریهی ابن حزم یگانه راه انتخاب زعامت است.
گذشته از این نظیر این پیش آمد که خلفا، فرزندان خویش را به جانشینی برگزینند پس ازمعاویه هم روی داده است
روی چه انگیزهای معاویه یزید را ولی عهد خود تعیین نمود؟
در اصل این یک مسألهی اجتهادی است که معاویه بخاطر مصلحت امت اسلامی این کار را انجام داد- گر چند اشتباه هم بوده باشد- او در این کار خود نه تنها مستحق ملامتی است، بلکه مأجور میباشد به دلیل حدیث صحیح:«إذا حكم الحاكم فاجتهد ثم أصاب فله أجران، وإذا حكم فاجتهد ثم أخطأ فله أجر». (18: ص 3676)
««اگر حاکم، اجتهاد کند و حکمي را صادر نمايد كه درست باشد، دو پاداش به او
ميرسد. و اگر اجتهاد کند و حکمي را صادر نمايد ولي در آن، دچار اشتباه شود، يک پاداش به او مي رسد».
انتخاب يزيد از طرف معاويه براي اين پست در حضور داشت اكابر صحابه چون:عبد الله بن عمر، عبد الله بن عباس و... صورت گرفته، و آنها در برابر آن سکوت نمودند،
جز اشخاص محدود که طمع این مقام را داشتند که اعتراض آنها روی ملاحظهی شرعی نه، بلکه بخاطر محرومیت شان از این مقام که امید آنرا داشتند.
پس سکوت اکابر صحابه بر این تعیین، وعدالت معاویه ومقام صحبت او، دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک وتردید در این کار است؛ زیرا صحابه کسانی نبودند که در راه حق سازش کاری ونرمی نشان دهند، و معاویه هم از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که در باره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد وعدالت آنان مانع از آن بود
مؤرخ اسلام علامه ابن خلدون به عوامل وانگیزهی این تعیین اشاره نموده میگوید:
«و اگر امام پدر یا پسرش را به ولیعهدی بر گزیند، نمیتوان بوی تهمت بست؛ زیرا وی درحیات خود مصون است که به کار مسلمانان در نگرد، پس اولی آن است که پس از مرگ هم در این باره فرجام ناساز گاری را بردوش نکشد.
ولی این نظرمخالف عقیدهی کسانی است که درجانشین کردن پدر وفرزند هردو او را متهم میسازند، یا نظریهً گروهی که تنها در باره ولیعهدی پسر بوی تهمت می بندند، و با جانشین کردن پدر مخالفتی ندارند، لیکن برخلاف این نظریه باید گفت که: امام بطور مطلق در تعیین جانشین خود دور از تهمت وشک و گمان است بخصوص وقتی موجبی وجود داشته باشد که در آن ایثار مصلحت یا بیم مفسده ای باشد آن وقت تهمت در این باره بکلی منتفی میشود، چنانکه معاویه دربارهی ولی عهد ساختن پسرش یزید مصلحت را در نظرگرفت چه عمل معاویه هرچند با موافقت مردم انجام یافت، وهمین توافق برای امر ولایت عهد حجت است.
ولی آنچه معاویه را برگزیدن پسرش یزید برای ولایت عهد برانگیخت، ودیگری را در نطر نگرفت، بیشک مراعات مصلحت در اجتماع مردم و هماهنگ ساختن تمایلات ایشان بود؛ زیرا اهل حل وعقد که در این هنگام از خاندان امویان به شمار میرفتند همه بر ولایت عهد یزید متفق بودند، و به خلافت دیگری جز از یزید تن در نمی دادند، درحالیکه آنان دستهی برگزیدهی قریش وتمام پیروان مذهب بودند، و از میان ملت اسلام یا عرب خداوندان غلبه وجهان گشایی به شمار میرفتند. از اینرو معاویه یزید را به دیگر کسانی که گمان میکرد از وی برتر وشایسته تراند ترجیح داد، و از فاضل عدول کرد و مفضول را برگزید؛ به سبب آنکه به اتفاق و متحد بودن تمایلات و آروزوهای مردم بسیار شیفته بود، و میدانست که وحدت کلمه در نزد شارع از اینگونه امور مهمتراست.
هرچند به معاویه جز این هم گمان نمی رفت؛ چه عدالت او و درک صحبت رسول مانع از روش جز این بود، و حضور داشتن اکابر صحابه هنگام تعیین ولایت عهد و سکوت آنان در این باره دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک و تردید در او است؛ چه آنان کسانی نبودند که در راه حق سازش کاری و نرمی نشان دهند، و معاویه هم از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که در باره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد وعدالت آنان مانع از آن بود. (10: ص 403-404)
از گفتار ابن خلدون عوامل ذیل استفاده میشود:
1- در نظر داشت مصلحت رعیت، و نگرانی معاویه از اختلاف وتفرقه در میان امت ؛ چون اهل حل وعقد همه بر ولایت عهد یزید متفق بودند، وبه خلافت دیگری جز از یزید تن در نمی دادند.
2-. این عمل معاویه با موافقت مردم انجام یافت، وهمین توافق برای امر ولایت عهد حجت است.
3- حضور داشت اکابر صحابه هنگام تعیین ولایت عهد و سکوت آنان در این باره دلیل بر منتفی شدن هرگونه شک و تردید در این کار است؛ زیرا آنان همه مقام والاتر از آن داشتند که در باره ایشان بتوان اینگونه تصورات کرد، و عدالت آنان مانع از آن بود
4- عدالت معاویه و درک صحبت رسول هر نوع تهمت را از او نفی میکند؛ زیرا او از کسانی نبود که در قبول حق حمیت مانع او شود.
نتیجه
خدا را سپاس گزارم که به توفیق و یاری او تعالي مدتی را با این صحابی بزرگ از طریق روایات حدیثی و تاریخی و دیدگاه دانشمندان اسلامی سپری نموده، و در پایان کار، نتایج تحقیق و بررسی خود را بطور خلاصه چنین ثبت مینمایم:
1- مُعاویه بن ابی سُفیان در بیست و پنجم محرّم سال سی و پنجم عام الفیل- برابر با پنج صد و نود وهفتم میلادی- پنج سال قبل از بعثت پیامبر r و وهفده سال قبل از هجرت، در مکه متولّد شد.
2- پدرش ابی سفیان شریف قریش بود. مادرش هند دختر عُتْبَه بن ربیعه نیز از زنان اشراف قریش محسوب میشد. نسب معاویه به حرب بن امیه بن عبد شمس بن عبد مناف قرشی میرسد که عبد مناف جد مشترک او و پیامبر r است.
3- معاویه بنابر قویترین از اقوال در سال صلح حديبيه (6هـ) مشرف به اسلام شده بود، ولي از ترس پدرش نه اسلام خود را اظهار نمود ونه به مدینه هجرت کرد، و پس از فتح مکه، در بیست و سه سالگی، به همراه پدرش ابوسفیان و برادرش یزید بن ابی سفیان، اظهار اسلام نمود.
4- مُعاویه در زمان نبوت در عرصه های مختلف از نور نبوت بهره مند گردیده است که از عمده ترین آن: شرف روایت حدیث از پیامبر r ، انتخاب وی از طرف پیامبر r به عنوان سر لشکر و کتابت وحی است.
5- معاویه در زمان خلافت سه خلیفهي نخست، به تدریج در شام، قدرت و محبوبیت کسب کرد ومدت بیست سال به عنوان امیر شام بود.
6- بزرگترین منقبت معاویه بن ابی سفیان اینستکه او مانند سایر اصحاب ویاران گرامی افتخار صحبت پيامبر r را داشت.
7- معاویه از جملهی آن اصحاب ویاران رسول الله r بشمار میرود که در غزوهی حنین شرکت داشتند، و در زمرهی مردمانی بود که با شمول پیامبر r برآنها آرامش وسکینه از جانب خداوند نازل گردید.
8- نوید جنت در حق معاویه بصورت خصوصی باصراحت به زبان رسول الله r در حدیث صحیح البخاری با الفاظ ذیل وارد شده که هیچ جای تأویل وانکار باقی نمی ماند: «أول جيش من أمتي يغزون البحر قد أوجبوا». چون معاویه مبتکر و سر لشکر غازیان بحر بود.
9- رسول الله r کاتب وحی و یار گرامی خود را مورد نوازش قرار داده در حق وی دعاي ویژه و جامعي نمود كه سعادت دو جهان او را دربر داشته، و اثر اجابت آن در زندگی وي ملموس بود
10- مُعاویه بزرگترین شخصیت سیاسی اسلام بود.
11- معاویه از دیدگاه صحابه و ایمهی دین شاگرد مکتب نبوت، دانشمند دین، سزاوار خلافت، کاتب و شخص معتمد رسول الله r بر وحی ، غباری که در بینی معاویه در معیت رسول الله r قرار گرفته، بهتر و با فضیلتتر از عمر بن عبدالعزیز است ،
معاویه حجاب یاران رسول الله r است که کسی این حجاب را بر دارد به دیگر اصحاب هم جرأت پیدا میکند که حرف بزند.
12- از عوامل مهم دروغ و دروغ بافیها وتهمتهای بی مورد در حق این صحابی گرامی دو چیز است: یکی از عوامل آن، کشمکش های سیاسی و مذهبی است،و دیگر اینکه این بر چسپها بر مبنای روایات تاریخی بوده که اكثريت قاطعى ابن روايات غير مستند، واز طريق راويان غيرموثق نقل شده كه هيچگاه در تجريح صحابه قابل استدلال نمى باشد؛ چون 99% روایات تاریخی، موضوع، جعلی ویا ضعیف است.
13- از عمده ترین طعن و انتقادهائیکه بر معاویه و دورهءخلافت وی وارد شده، وثبوت تاریخی هم دارد، دو چیز است: مشاجراتی که میان معاویه وعلی رخ داد و موضوع استخلاف یزید.
هردو مورد موضوع اجتهادی است، معاویه حتی در صورت اشتباه مستحق اجر است نه ملامتی.
فهرست منابع ومآخذ
1- قرآن کريم.
2- ابن تيميه، شيخ الاسلام احمد بن عبد الحليم. مجموع الفتاوى ج4، مجمع الملک فهد، مدينه منوره 1995م.
3- ابن تيميه، شيخ الاسلام احمد بن عبد الحليم. مجموع الفتاوى ج25، مجمع الملک فهد، مدينه منوره 1995م.
4- ابن تيميه، شيخ الاسلام احمد بن عبد الحليم. منهاج السنه النبويه، ج2مؤسسة قرطبة، رياض
چاپ اول 1406هـ
5- ابن تيميه، شيخ الاسلام احمد بن عبد الحليم. الوصية الكبرى دار المعرفه، بيروت ( ب ت)
6- ابن حجر، حافظ احمد بن علی. الإصابة في تمييزالصحابه ج9، مکتبة ابن تيميه، قاهره
(ب ت).
7- ابن حجر، حافظ احمد بن علی. تقريب التهذيب، دار البشائر الإسلامية، بيروت چاپ اول 1406هـ.
8- ابن حجر، حافظ احمد بن علی. فتح الباری شرح صحيح البخاري ج6 ، دار الفكر، بيروت (ب ت).
9- ابن حزم، علي بن أحمد بن سعيد الطاهرى. الفصل في الملل والأهواء والنحل ج4، مكتبة الخانجي – القاهرة (ب ت).
10- ابن خلدون، عبد الرحمن بن خلدون. مقدمه ترجمه محمد پروين گنابادی، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، تهران چاپ دهم سال1382ش
11- ابن العربی، محمد ابن ابیبکر. العواصم من القواصم، دار الفتح للطباعه و النشر و التوزيع، چاپ اول 1422 ه - 2001 م
12- ابن کثير، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء. البداية والنهاية ج7، مكتبة المعارف – بيروت (ب ت).
13- ابن کثير، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء. البداية والنهاية ج8، مكتبة المعارف – بيروت (ب ت).
14- ابن کثير، إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء. تفسير القرآن العظيم ج3، دار الفكر- بيروت 1414هـ/1994م
15- بخارى، محمد بن اسماعيل.الجامع الصحيح المختصر ج2، دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت چاپ سوم 1407 - 1987
16- بخارى، محمد بن اسماعيل.الجامع الصحيح المختصر ج3، دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت چاپ سوم 1407 - 1987
17- بخارى، محمد بن اسماعيل.الجامع الصحيح المختصر ج4، دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت چاپ سوم 1407 - 1987
18- بخارى، محمد بن اسماعيل.الجامع الصحيح المختصر ج6، دار ابن كثير ، اليمامة – بيروت چاپ سوم 1407 - 1987
19- البستى: محمد بن حبان أبو حاتم. روضة العقلاء ونزهة الفضلاء ج1، دار الكتب العلمية - بيروت، 1397 - 1977
20- البلاذری، احمد بن يحيی. انساب الاشراف ج4، مطبعه کاتولیک- بيروت1400هـ.
21- ترمذي، ابو عيسى محمد بن عيسی.الجامع السنن ج5، دار الکتب العلميه، بيروت
( ب ت).
22- الخطيب، أحمد بن علي بن ثابت أبو بكر البغدادي. الكفاية في علم الرواية ج1، المكتبة 23-الخطيب، محبالدين.: التعليق علی العواصم من القواصم، دارالفتح للطباعه و النشر و التوزيع، چاپ اول 1422 ه - 2001 م
24- الخلال، أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد أبو بكر. السنة ج2، دار الراية – الرياض چاپ اول 1410هـ
25- ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان. سير أعلام النبلاء ج3، تحقيق شعيب الارناؤوط، المکتب الاسلامی، بيروت (ب ت).
26- ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان. سير أعلام النبلاء ج 5، تحقيق شعيب الارناؤوط، المکتب الاسلامی، بيروت (ب ت).
27- ذهبي، شمس الدين محمد بن احمد بن عثمان. سير أعلام النبلاء ج10، تحقيق شعيب الارناؤوط، المکتب الاسلامی، بيروت (ب ت).
28- ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد عثمان. ميزان الاعتدال ج1 ، دار الفکر، بيروت
(ب ت).
29- ذهبى، شمس الدين محمد بن احمد عثمان. ميزان الاعتدال ج3 ، دار الفکر، بيروت
(ب ت).
30- طبرى، محمد بن جرير ابو جعفر. تاريخ الأمم والرسل والملوك ج2، دار الكتب العلمية – بيروت چاپ اول 1407
31- طبرى، محمد بن جرير ابو جعفر. تاريخ الأمم والرسل والملوك ج3، دار الكتب العلمية – بيروت چاپ اول 1407
32- طبرى، محمد بن جرير ابو جعفر. تاريخ الأمم والرسل والملوك ج3، دار الكتب العلمية – بيروت چاپ اول 1407
33- طبرى، محمد بن جرير ابو جعفر. تاريخ الأمم والرسل والملوك ج6، دار الكتب العلمية – بيروت چاپ اول 1407
34- الغضبان، منير محمد. معاويه بن أبي سفيان صحابی کبير وملک مجاهد، دار القلم، دمشق چاپ دوم 1989م.
35- الغيث، دوكتور خالد بن محمد. مرويات خلافة معاوية في تاريخ الطبري، دار الاندلس، جده، چاپ اول 2000م.
36- قرطبی، أبو عبد الله محمد بن احمد الأنصاري.الجامع لأحکام القرآن ج16، دار الکتب العلميه، بيروت چاپ اول 1408هـ.
37- نيشاپوری، مسلم بن حجاج قشيری. الصحيح ج2، دار الحديث، قاهره1991م.
38- نيشاپوری، مسلم بن حجاج قشيری. الصحيح ج4، دار الحديث، قاهره1991م.